یهودیان ایران در سدهی چهاردهم خورشیدی
امیرعلی فلاحیان[1]
به یاد دکتر روحاله سپیر
پزشک یهودی ایرانی که به آرمان انسانیت پایبند ماند
یهودیان ایرانی با مجموعهای از چالشهای جدید و محدودیتهای تاریخی پا به سدهی چهاردهم شمسی گذاشتند. با استقرار حکومت شیعی صفوی و سامان یافتن نهاد روحانیت شیعه، ایدهها، مفاهیم، و نهادهای تازهای خلق و بازسازی شد که در حوزههای اجتماعی، اقتصادی و مذهبی نتایج نامطلوب، و گاه فاجعهباری، برای یهودیان و عموم غیرمسلمانان در پی داشت. جزیه بار دیگر برقرار شد و قوانین تبعیض، تمایز، نشانهگذاری، ارث جدیدالاسلام، تفاوت خونبهای غیرمسلمان، و مجموعهای از محدودیتها در انتخاب مشاغل، سبک پوشش، اجرای مناسک، و… وضع و اجرا شدند. رواج ایدهی نجس بودن یهودیان، که در فتوای اکثر فقیهان شیعه آمده است، و اتهام وارداتیِ «افترای خون»[2] به انزوای هرچه بیشتر یهودیان انجامید و گاه برخی جوامع یهود ایران را تا مرز نابودی پیش برد.[3] با وجود آن که موضع یکسان و یکدستی در نوع مواجههی پادشاهان صفوی با غیرمسلمانان نمیتوان یافت اما تمایل آنان به سیاست «مشابهسازی»[4] قابل انکار نیست. تمایلاتی که در چندین مورد به اِعمال تغییرکیشهای اجباریِ ناموفق علیه یهودیان منجر شد.[5]
در دوران قاجار وضعیت به مراتب پیچیدهتر و دشوارتر بود. سیاست عمومی علیه غیرمسلمانان بر نوعی «جداسازی»[6] استوار بود. در ایران هیچگاه «گتو» یا محلی که یهودیان در آن مجبور به سکونت به دور از غیریهودیان باشند وجود نداشت؛ محلههای یهود از دیرباز تنها به جهت نزدیکی یهودیان به یکدیگر، به مراکز آموزشی و مذهبی و مغازههای فروش گوشت و اغذیه کاشر شکل میگرفت. این گرچه اقتدار و همگرایی بیشتر آنها را در پی داشت به انزوای آنان نیز میانجامید. با شدتگیری وضع قوانین محدودیتزا علیه آنان این انزوا و جداافتادگی عمیقتر نیز میشد. سرنوشت یهودیان ایران در این دوران در دست «ملّایان بلاد» قرار داشت. فتوای یک ملّای مسلمان میتوانست زندگی یهودیان یک شهر را زیر و رو کند و هیچ قدرتی توان مقابله با آن را نداشت. همچنان که محلههای یهود در مراغه (1215ق./1801م.)، تبریز (1246ق./1831م.)، بارفروش (بابل) (1285ق./1870م.)، کرمانشاه (1327ق./1909م.)، و شیراز (1328ق./1910م.) به تحریک ملایان، مورد هجوم و غارت قرار گرفت.[7] همزمان در شهرهایی مانند همدان، یزد، کاشان، سلطانآباد (اراک)، و… به دلیل حضور ملایان روادار وضعیت تا حدی متفاوت بود.
تا پیش از مشروطه، یهودیان موضوع بحثهای عمومی قرار نمیگرفتند و اگر بحثی بود، ردیّهنویسی بر متون یهودی و فهرست کردن محدودیتهای فرد یهودی بر اساس باب فقهیِ مواجهه با غیرمسلم و ذمّی بود. اما به ناگاه در آثار روشنفکران صدر مشروطه در تبیین مفاهیمی چون مساوات و حریّت پای آنان به مباحث متفاوتی باز شد. میرزا ملکم خان در رسالهی کنسطیطوسیون، که عریضهوار خطاب به مظفرالدین شاه نوشته است، نخست میگوید علت عدم استفاده از یهود و ارمنی و زردشتی در ساختن کشور و پاشیدگی و پراکندگی آنها «بیانصافی و بیرحمی علمای گرام ایران» است و سپس به صراحت میپرسد: «این حکایت “نجس” و “پرهیز” را یک مشت شیعیان ایران از کجا آوردهاند؟ این که خونبهای غیرمسلم قیمت یک خر مصری است رأی کدام بیانصاف است؟ این که جدیدالاسلام وارث شرعی و مقدم بر سایر وراث است یادگار کدام عادل و فاضل است؟ جدیدالاسلام را از سیاست قتل اقربای خویش معاف داشتن موافق کدام مذهب و آیین مملکتداری است؟ با غیرمسلم همسفر نشدن و طبخ آنها را نجس دانستن، در روز بارندگی ملاقات با آنها را جایز ندانستن و در حمام یکجا نرفتن و غیره و غیره چقدر مایهی انزجار انسانی است؟ آخر بگو ببینم از برای وصل کردن آمدی، یا از برای فصل کردن آمدی، یا برای افتضاح اسلام آمدی؟»[8]
طولی نکشید که تساوی حقوق مسلمان و غیرمسلمان به عنوان یکی از مصادیق برابریخواهی به فهرست مطالبات موافقان تجدد و مشروطه راه یافت و مضمون نخستین درک و دریافتها که از مفهوم ملت در نشریات این دوره شکل گرفت این بود که «ایرانی، مسلمان را برادر ایمانی و غیرمسلمان را برادر نوعی یا وطنی میخواند».[9] در سوی دیگر، مخالفان مشروطه این امر را به عنوان یکی از روشنترین دلایل در ضدیت مشروطهخواهان با اصول مسلّم اسلام در نظر میگرفتند و از آن بهره میبردند. آنان تصریح میکردند که «یک غیرمسلمان تنها در یک صورت میتواند در یک سرزمین اسلامی با یک مسلمان دارای حقوق برابر باشد، که قبول اسلام کند».[10] غیرمسلمانان نیز که غالباً حامی مشروطه بودند، مخاطب چنین سخنانی قرار میگرفتند: «ای که میل داری مساوی با مسلم باشی در بلد اسلام، تو اسلام قبول نما تا مساوی باشی و الا به حکم خالق قهار، باید در بلد اسلام خوار و ذلیل باشی».[11] این اختلافات هنگام تدوین متمم قانون اساسی مشروطه به چالشی اساسی تبدیل شد، آنگونه که مخبرالسلطنه هدایت نوشته است: «در سر ماده تساوی ملل متنوعه [صاحبان ادیان مختلف] در حدود با مُسلم، شش ماه رختخوابها در صحن مجلس پهن شد و مردم مجاور ماندند، بالاخره چاره در این جستند که در اجرای حدود بنویسند، [:] اهالی مملکت ایران در برابر قانون دولتی متساویالحقوق خواهند بود. قانون دولتی چه معنی دارد [؟] معلوم نیست».[12]
با آغاز به کار مجلس، اقلیتهای مذهبی نیز اجازه یافتند نمایندگان خود را معرفی کنند، اما فضای ناشکیبایی مذهبی در مجلس به قدری شدید بود که تنها نمایندهی زردشتیان توانست به کار خود ادامه دهد. نمایندههای یهودیان و مسیحیان استعفا دادند و این دو جامعه، نمایندگی خود را به سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی تفویض کردند.[13] با گشایش مجلس دومِ شورای ملی دیگر نشانی از این گونه مخالفتها بر جا نماند و نمایندگان یهودی نیز در کنار سایر نمایندگان در مجلس حضور داشتند.
در دورهی پنجم مجلس، رقابت داخلی میان دو یهودی، لقمان نهورای و شموئیل حیّم، برای کسب این کرسی، شکاف عميقي میان جامعه یهود ایران پدید آورد. گروهها، نشریات، و بزرگان جامعه روبهروی یکدیگر ایستادند و در حین انتخابات و پس از آن اعتراضات بسیاری صورت گرفت و حتی موضوع تقلب در انتخابات و خدشه در آرا نیز مطرح شد.[14] در نهایت شموئیل حيّم با کسب هشتاد درصد آرا به مجلس راه یافت. با آغاز انتخابات دورهی ششمِ مجلس شورای ملی بار دیگر نهورای و حیم به رقابت پرداختند که این بار انتخابات به نفع نهورای خاتمه یافت. حیم دوماه پس از انتخابات به همراه چند تن از افسران ارتش، به جرم توطئهچینی علیه رضاشاه به زندان افتاد و شش سال بعد در 1310خ./ 1931م. اعدام شد.[15]
تا آغاز سدهی چهاردهم، جوامع یهود ایران در شهر و روستاها همچون جزیرههایی دور از هم، مسایل داخلی خود را مدیریت میکردند. هر جامعه، رهبری به نام «ناسی» داشت که مسایل اجتماعی را مدیریت میکرد و انجمنی به نام «حِبرا» که بر امور مذهبی و آموزشی نظارت داشت. این جوامع به طور کلی و گاه خودخواسته در انزوای اجتماعی میزیستند و تمایلی به تعامل با دیگر گروههای اجتماعی و مذهبی و ارتباطی با همکیشان خود در سایر شهرها نداشتند. نشریهی شالُم، نخستین جریدهی یهودیان ایران به شمار میرود که به زبان فارسی و خط عبری در 1915م. از سوی آشر و مردخای، دو برادر که فارغالتحصیلان مدرسهی آلیانس بودند، در تهران منتشر میشد. این نشریه اهمیت این تعامل و ارتباط را به خوبی درک کرده و در یکی از مطالب خود از یهودیان شهرستانها خواسته است که از احوال خود خبر و اطلاعات بفرستند و خطاب به آنها مینویسد که هرگاه «در موقع لزوم از حالات یکدیگر مطلع باشیم میتوانیم به همدیگر کمک نموده خود را ترقی دهیم و به همین طور در موقع لزوم همدیگر را از ذلت نجات دهیم».[16]
یکی از مهمترین رخدادها در این زمان تأسیس مؤسسات مدرن آموزشی و بهویژه مدارس آلیانس، تحت سرپرستی مرکز آلیانس ایسرائلیت فرانسه[17] در برخی شهرهای یهودینشین ایران بود. دوران سوادآموزی در ملاخانهها و گوشهی کنیسهها و تنها آشنایی با تورات و متون دینی پایان یافت و برای نخستین بار نوجوانان یهودی در کنار مسلمانان نشستند و معلمان مسلمان و یهودی، تاریخ، جغرافیا، تعلیمات مدنی، ادبیات فارسی و فرانسه و… به آنان آموختند. ارتباط دانشآموزان این مدارس با یکدیگر تأثیر عمیقی بر درکشان از دیگری گذاشت و روند همگرایی محلی آغاز شد.[18]
دوران رضا شاه پهلوی
در نظر روشنفکران مشروطه، تجدد جز با اولویت دادن به ایران و شکلگیری یک دولت مقتدر ملی زمینهی تحقق نداشت. ناسیونالیسم در باور این روشنفکران پایگاهی محکم در برابر فرقهگرایی و قومگراییها بود. نویسندهی نشریهی ایران نو، ارگان حزب دموکرات، در ۱۳۲۸ ق. در سرمقالهای با عنوان «ما یک ملتیم» مینویسد: «نهضت مشروطه بسیاری از گروهها را متحد ساخت و رژیم استبدادی را ساقط کرد. برای اطمینان از این که چنین رژیمی دوباره ظهور نخواهد کرد، ایران باید همهی مردم –[اعم از] مسلمان و کلیمی، مسیحی و زرتشتی، فارس و ترک- را برابر و آزاد و کاملاً ایرانی بداند».[19]دنیاگروی، نگاه آرمانی به تاریخ ایران پیش از اسلام، تأکید بر مسأله ملیت و وحدت ملی و شناسایی یک مجموعه هویتی با نام ایران از مشخصههای ناسیونالیسم این دوره بود.[20] رواج چنین دیدگاههایی زمینهی قدرت گرفتن رضا شاه و تأسیس حکومت پهلوی را فراهم کرد. رویکرد رضا شاه در بهسامان کردن ملت، بر ایدهی «یکپارچگی»[21] استوار بود و در این رویکرد، اقوام و مذاهب مختلف در یک مفهوم فراتر و فراگیر به نام ایرانیت جای میگرفتند و جایی برای تشتّت مذاهب، منازعات مذهبی، و قومگرایی نبود.
در دوران پادشاهی رضا شاه تمامی قوانین تبعیضآمیز علیه یهودیان و سایر جوامع مذهبی لغو شد. نشانهگذاری و تحمیل قوانین تمایز در عمل به پایان رسید؛ یهودیان در شهرهای مختلف به کسب و کار در بازارها و مراکز تجاری، و گشودن دکان و دفاتر بازرگانی پرداختند؛ اخذ هرگونه عوارض غیرقانونی تحت عنوان جزیه یا حق سرشماری از اقلیتها ممنوع شد؛ از اجرای قانون ارث جدیدالاسلام جلوگیری به عمل آمد؛ با تشکیل دفاتر ثبتی و حقوقی ویژه در جوامع مذهبی اقلیت موافقت شد.[22] یهودیان حق خدمت و استخدام در ارتش و استفاده از مرخصیها در اعیاد یهودی، حق اشتغال در ادارات دولتی، حق ثبتنام در مدارس دولتی و دانشگاهها یافتند و هر جا که مایل بودند ساکن شدند و به کسب و کار پرداختند.[23]
شاید بتوان گفت که این جنبش صهیونیسم بود که برای نخستین بار جوامع یهود ایران را به یکدیگر پیوند داد و بعدتر ارتباط این جامعه را با مجامع جهانی یهودیان برقرار کرد. در آغاز، آگاهی چندانی از ماهیت و اهداف صهیونیسم در ایران وجود نداشت و اهمیت آن در این زمان از جهت احیای خودباوری و حس اعتماد به نفس و غرور یهودیان بود. واقعهای که سرعت رشد این جنبش را در بسیاری از کشورها افزایش داد صدور اعلامیهی بالفور در دوم نوامبر ۱۹۱۷م./ ۱۷ محرم ۱۳۳۶ق. بود که بنا بر آن دولت بریتانیا موافقت خود را با ایجاد یک دولت یهودی در سرزمین فلسطین اعلام کرد. در این سال «انجمن صیونیت تهران» تشکیل شد و در بهار 1920م. در 18 شهر یهودینشین ایران دفاتر این انجمن گشوده شدند و در سالگرد اعلامیه بالفور در این شهرها جشنهای باشکوهی برگزار شد. سال بعد، برای نخستین بار نمایندگان سازمان صیونیت ایران، در سیزدهمین کنگرهی جهانی صهیونیسم شرکت کردند.[24] از همین زمان یهودیان ایران برای توسعهی اراضی یهودیان در فلسطین به صندوق «قرن قیمت»[25] مبالغی میپرداختند.[26]
در 1304خ. که نخستین حرکتها برای کمک به سکونت یهودیان ایران در فلسطین از سوی آژانس یهود و سازمان صیونیت ایران شکل گرفته بود، دولت شاهنشاهی ایران مهاجرت یهودیان به فلسطین را ممنوع کرد. این ممنوعیت مبتنی بر اهداف ایدئولوژیک نبود؛ در نامهی ادارهی سیاسی وزارت امور خارجه به دفتر وزارت داخله پیش از اعلام ممنوعیت، نخست به وضعیت فلاکتبار یهودیان ایران در فلسطین اشاره و سپس تأکید شده است: «با [توجه به] قلّت نفوس و سکنهی مملکت نسبت به آب و خاک آن، البته مهاجرت آنها بر خلاف مصالح مملکتی است و باید جلوگیری نمود».[27] در سالهای بعد، یهودیان با اخذ گذرنامهی سوریه به فلسطین میرفتند که امینالحسینی، مفتی وقت مسلمانان فلسطین از دولت شاهنشاهی درخواست کرد که با متوقف کردن این روند، «عنایات دولت ایران در منع مهاجرت یهودیهای ایرانی به فلسطین تکمیل گردد».[28] رضا شاه در میانهی دوران پادشاهیاش فعالیت انجمنهای صهیونیستی را در ایران محدود کرد[29] و ادارهی مدارس در ایران را نیز برای بیگانگان ممنوع ساخت. مدیریت مدارس آلیانس در این زمان در اختیار انجمنهای یهودیِ شهرها و زیر نظر وزارت معارف قرار گرفت و نام این مدارس عمدتاً به اتحاد، اتفاق، و وحدت ملی تغییر یافت.[30]
روابط گستردهی رضا شاه با آلمان در سالهای پایانی پادشاهی او همراه با رواج الگوی برتری نژادی و ورود ایدههای یهودستیزانه، سویههایی از یهودبیزاری را علیه یهودیان برانگیخت. انتشار نشریاتی که با تأکید بر برتری نژاد آریایی، یهودیان را افرادی پولپرست، خودخواه، و عامل بدبختی بشر، و محلههای یهود را کانون توطئه و بزرگترین خطر جهان معرفی میکردند به گسترش این ایدهها در جامعه منجر شد.[31] حاخام شوفط، رهبر مذهبی یهودیان ایران در عصر پهلوی، در خاطرات خود وضعیت روحی یهودیان را در این دوره توصیف کرده است: «ما ایسرائلها دیگر جان و توان زندگی برایمان باقی نمانده بود. روح نداشتیم، شبانهروز گریه و زاری میکردیم… آن خدانشناس هم هر شب از رادیو آلمان به فارسی حرف میزد، [بهرام] شاهرخ را میگویم، شبها از رادیو آلمان به فارسی صحبت میکرد. برای اینکه ببینیم چه خبر شده است ما تمام ایسرائلها شبها میرفتیم یکی دو جا جمع میشدیم. […] از تمام اوضاع و احوال ایسرائلها از جمله کشتن و سوزاندن آنها باخبر میشدیم. […] هرچه داشتیم یا نداشتیم جمع کرده بودیم در سوراخی یا در گودالی در زیرزمین پنهان کرده بودیم که فرداروز به دست دشمنان نیافتد».[32]
با وجود تبلیغات هواداران ایدهی برتری نژادی و پروپاگاندای رسانههای وابسته به دولت آلمان، در این زمان نه تنها آزاری نسبت به یهودیان در ایران گزارش نشده است، بلکه بنا بر اسناد موجود، حربهی دستگاه وزارت خارجه و دیپلماتهای ایرانی و آلمانیِ مرتبط با ایران جان یهودیان ایرانی را در آلمان و کشورهای تحت اشغال نازیها نجات داد. آنها در پاسخ به پرسشهای وزارت داخلهی آلمان دربارهی منشأ یهودیان ایرانی اعلام کردند که این یهودیان، تیرهای از ایرانیان هستند که به دین موسی گراییدهاند و موسایی خوانده میشوند و ارتباطی با قوم یهود ندارند.[33] استدلالی که علاوه بر حفظ جان یهودیان ایرانی در آلمان، عبدالحسین سرداری، کنسول دولت شاهنشاهی در فرانسه را بر آن داشت که با اتکا به آن، جان بسیاری از یهودیان را در فرانسه نجات دهد. «سرداری با استناد به توافقنامهی حقوق شهروندی میان دولت شاهنشاهی ایران با آلمان نازی، بین ۵۰۰ تا هزار گذرنامهی سفید را به یهودیان ایرانی و غیرایرانی در فرانسه داد؛ در هر گذرنامه نام دو سه نفر از یهودیان به عنوان فامیل، مانند همسر یا پدر و یا مادر، نوشته میشد- حتی اگر به راستی نسبتی نیز با یکدیگر نداشتند».[34] همچنین رضا شاه چند ماه قبل از اشغال ایران، درخواست سفارت برلین در تهران را برای بازگرداندن متخصصان یهودی آلمانی که به عنوان فراری تحت تعقیب دولت آلمان بودند نپذیرفت.[35]
دوران پادشاهی رضا شاه دورهی بسط رواداری بود و اقتدار دولت در جهت پاسداری از حقوق اولیهی غیرمسلمانان و کوتاه کردن دست مروّجان ناشکیبایی مذهبی به کار گرفته میشد. در این دوران، یهودیان به یکباره در عرصهی اقتصادی و صنعتی وارد شدند و در امور تولید، تجارت، بازرگانی و صادرات و واردات به فعالیت پرداختند و سبک زندگی جدیدی را تجربه کردند. آنها وارد دانشگاهها شدند و در مراکز دولتی و نظامی جایگاههای بالایی را به خود اختصاص دادند. به دلیل امنیت بیشتر و رونق اقتصادی بالایی که در پایتخت جریان داشت، بسیاری از یهودیان از سایر شهرها به سوی تهران روانه شدند و سکونت آنان در محلههای مختلف و کسبوکارشان در بازارها در بهبود فضای تعامل و رشد سیر همگرایی تأثیر بسیار داشت.
دوران محمدرضا شاه
دورهی پادشاهی محمدرضاشاه را عصر طلایی یهودیان ایران میدانند. این شاید نخستین بار در تاریخ ایران است که رویکرد حاکمیت به اقوام و مذاهب به شاخصههای «چندفرهنگگرایی»[36] نزدیک میشود. در این رویکرد، اقوام و باورمندان به ادیان مختلف، بدون برتری بر یکدیگر، عضوی از ملت ایران هستند، در هویت ملی سهیمند، با فرهنگ و زبان مشترک به هم مرتبطند و در پویایی و غنای آن نقش دارند. جامعهای متکثر و متنوع که در عین یکپارچگی ملی، تفاوتها در آن به رسمیت شناخته میشود. پایبندی دولت پهلوی به سکولاریسم، فضای مساعدی برای فعالیتهای اجتماعی یهودیان و سایر جوامع مذهبی در ایران فراهم کرد و این توان بالقوه را در مسیر پیشرفت پروژهی مدرنیزاسیون در ایران به فعل درآورد. یهودیان در تحولات صنعتی و تجاری جامعه نقشآفرین شدند، صنايع مختلفی را در ايران پايهگذاري كردند، و به تأسيس شرکتهای بزرگ و بینالمللی مبادرت ورزيدند. آنها همچنین در فعالیتهای فرهنگی، هنری، و ورزشی در سطح ملی وارد شدند و در امور سیاسی و تصمیمسازیهای کلان نقشآفرینی کردند.[37]
تشکیل سازمانها، نهادها و انجمنهایی که بر بهبود وضعیت یهودیان در حوزههای مختلف متمرکز بودند، در این زمان در جامعهی یهود رو به گسترش نهاد. انجمن کلیمیان تهران، به عنوان یکی از قدیمیترین تشکلهای این جامعه، کانون و هستهی اصلی این فعالیتها بود و نه فقط امور مربوط به جامعهی یهودیان تهران که مسایل کلی یهودیان در ایران را مدیریت میکرد. ایجاد صندوق ملی برای تمرکز امور مالی جامعه، بنیادگذاری سازمان دانشجویان یهود ایران، سازمان خدمات اجتماعی جوانان، سازمان دوشیزگان و سازمان بانوان یهود و دیگر گروههای فرهنگی، و ورزشی از جملهی اقداماتی بود که در جهت بهبود وضعیت داخلی یهودیان صورت گرفت و به افزایش خودباوری و مشارکت بیشتر اقشار مختلف جامعه در فعالیتهای اجتماعی منجر شد.[38]
با نایاب شدن ارزاق و دارو پس از شهریور 1320خ. و همهگیری بیماریهای عفونی، گروهی از یهودیان به سرپرستی دکتر روحاله سپیر، یک پزشک جوان یهودی در کنیسایی در تهران به مداوای بیماران مشغول شدند. با شدتگرفتن همهگیری، کلینیکی احداث شد و دکتر سپیر به همراه پزشکان و پرستاران یهودی فعالیت خود را گسترش دادند و بیماران یهودی و غیریهودی و بهویژه نیازمندان را به رایگان مورد مداوا قرار میدادند. روحاله سپیر در این فعالیتهای شبانهروزی و ایثارگرانه به تیفوس مبتلا شد و اندکی بعد درگذشت. کانون خیرخواه، که دکتر سپیر را همراهی میکردند، آن کلینیک را به بیمارستانی بزرگ و خیریه به نام او ارتقا دادند که تا امروز برقرار است.[39]
در این دوران برخی از سازمانهای غیرانتفاعی جهانی نیز جامعهی یهود ایران را یاری میدادند. سازمان آمریکن جوینت[40] در امور بهداشتی و درمانی و مشاوره و کمکهای مالی در جامعه فعالیت داشت، سازمان اُرت جهانی[41] در رشتههای فنی و حرفهای به جوانان آموزش میداد، و مؤسسهی «اوتصر هتورا» که به سرپرستی یک یهودی لهستانی به نام راب اسحق مئیر لوی و حمایت مالی یهودیان ایران و چند یهودی آمریکایی ایجاد شد در امر آموزش عبری در جامعه و ایجاد کلاسهای درس عبری در تهران و شهرستانها فعالیت داشت.[42]
در دههی بیست انتشار نشریههای یهودی رشد و گسترش یافت و ماهنامهی راهنمای یهود، هفتهنامههای عالم یهود، بنیآدم، نیسان، ایسرائل، و… از سوی یهودیان منتشر شدند. همچنین گرایش بخشی از یهودیان به حزب توده از نکات جالب توجه در این زمان است. اما در دو دههی پایانی حکومت پهلوی، دیگر خبر چندانی از نشریههای مختص به یهودیان نیست و نسلی از روزنامهنگاران یهودی وارد روزنامهها و مجلات عمومی و تخصصی شدند و بیشترِ جوانان یهودی نیز همزمان از گرایش چپ فاصله گرفتند.[43]
در دههی بیست خورشیدی بار دیگر سازمانهای صهیونیستی و آژانس یهود، فعالیت خود را از سر گرفتند و به سازماندهی مهاجرت يهوديان مشغول شدند.[44] نهضت هاخالوتص، که مرکزی آموزشی برای آشناسازی یهودیان با سرزمین مادری و تسهیل مهاجرتها بود، در 1946م./ 1325خ. نمايندگيهایی در شهرهای مختلف ایران داير كرد.48 در نتیجهی فعالیت این گروهها 30 هزار یهودی ایرانی تا اواخر این دهه و به خصوص با اعلام استقلال اسرائیل، ایران را به مقصد اسرائیل ترک کردند.[45] شاه گرچه به شکل رسمی تشکیل اسرائیل را به رسمیت نشناخت، اما بهویژه در دو دههی پایانی حکومتش مناسبات اقتصادی، سیاسی و امنیتی گستردهای با اسرائیل برقرار کرد. بهبود وضعیت یهودیان در این سالها حتا به بازگشت تعدادی از یهودیانی که پیشتر به اسرائیل مهاجرت کرده بودند منجر شد. شاه با مئیر عزری، سفیر غیررسمی اسرائیل در ایران رابطهی خوبی داشت و نسبت به مهاجرتها حساسیت چندانی نشان نمیداد. شاید به این دلیل که اکثر این مهاجران شامل گروههای کمبرخوردار یهودی بودند و افراد سرشناس و ثروتمند و صاحبان صنایع همچنان ماندن در ایران را ترجیح میدادند و برخی از آنان به اسرائیل و فعالیتهای صهیونیستی نیز به دیدهی تردید و انکار مینگریستند. مئیر عزری دیدار خود با مراد اریه، نمایندهی یهودیان در مجلس شورای ملی، را چنین شرح داده است: «از رفتار سرد وی یکه خوردم. پس از اینکه خود را به وی شناساندم و از برنامههایم آگاهش کردم بر سردی رفتارش افزود و گفت: در ایران جایی برای جنبش صیونیستی یا منافع اسرائیل نمیشناسم. تحت توجهات اعلیحضرت همایونی، یهودیان این کشور از تساوی حقوقی با دیگران برخوردارند، لذا احتیاجی به مأمور اسرائیلی در این کشور نداریم!»[46]
رهبران سیاسی، اقتصادی و مذهبی یهودیان ایران در این سالها همراه با سایر جوامع مذهبی دیگر در مراسم و مناسبتهای عمومی به کاخ پادشاه دعوت میشدند. حاخام شوفط، خاطرهی آخرین دیدار خود را با شاه چنین بیان کرده است: «روز چهارم آبان سال 1357 شمسی، روز تولد شاه، آخرین سالی که شاه میخواست برای همیشه از ایران برود، به حضور شاه رفتیم و صحبتهایی کردیم. من با منتهای جرأت از شاه تقاضا کردم که اجازه بدهد مطالبی بگویم. شاه گفت: «بگو». […] بنده از شاه تقاضا کردم که از «رفتن به مسافرت خارج کشور» منصرف شوند. همه ایستاده بودند و متعجب شدند، مرا نگاه میکردند که چطور یک یهودی به خودش اجازه داده که به شاه نصیحت کند و بگوید: «مسافرت نرو». واقعا خیلی همه تعجب کرده بودند. شاه در پاسخ حقیر گفت: «باید بروم و جزء شاهانی خواهم بود که قبلاً به مسافرتهایی مانند این سفر من رفتهاند. مسافرتی هم که من در پیش دارم در تاریخ ثبت خواهد شد». […] وقتی از دهان خودش شنیدم که دارد میرود دیگر طاقت نیاوردم. به گریه افتادم. شاه و همهی حاضرین خیلی تحت تأثیر قرار گرفتند».[47]
سِر دیوید آلیانس، صنعتگر بزرگ یهودی ایرانی نیز دربارهی دیدارهایی که در میانهی دههی 1970م. با شاه داشت، مینویسد: «در این سالها من مرتباً شاه را در کاخش ملاقات میکردم.[…] من همیشه شاه را به خاطر آنچه که او و پدرش برای ایران انجام دادند تحسین میکردم و بویژه برای اقداماتشان برای یهودیان، که آزادیشان را به دست آوردند و بسیاری از آنها مانند همهی ایرانیان در دوران پهلوی پیشرفت کردند. تا جایی که خود شاهد بودم در این دوره یهودستیزی بسیار کم بود و یهودیان از نردبان ترقی بالا رفتند و به استاد دانشگاه، جراح، بانکدار، موسیقیدان، مهندس، تاجر، و حتی سیاستمدار برجستهای تبدیل شدند.»[48]
دوران جمهوری اسلامی
حاخام شوفط پس از آخرین دیدارش با شاه در جلسههای متعدد از ثروتمندان، بزرگان و سرشناسان یهودی درخواست کرد که برای حفظ جان و مالشان کشور را ترک کنند. با توجه به دیدگاههای فقهی آیتاله خمینی و رویکرد ضداسرائیلی او و اغلب گروههای مؤثر در انقلاب اسلامی، نگرانیها در جامعهی یهود شدت گرفته بود. در پاریس، سر دیوید آلیانس به دیدار آیتاله خمینی رفت: «حدود نیم ساعت منتظر ماندم تا آیتاله در حالی که ردای مذهبیاش را میپوشید به سرعت وارد اتاق شد و نشست. به ندرت سرش را بالا میبرد تا به من و افراد دیگر نگاه کند. […] بعد از رد و بدل کردن تعارفات مرسوم به ایشان گفتم که خانوادهی من هنوز در ایران زندگی میکنند و از اینکه چه اتفاقی ممکن است برایشان بیفتد به شدت نگران هستند. خیلی محکم پاسخ داد: یهودیان اهل کتابند و دلیلی برای نگرانی ندارند».[49]
در تهران تعدادی از یهودیان در راهپیمایی عید فطر سال 1357خ. شرکت کردند و بعدتر در مراسم استقبال 12 بهمن در فرودگاه حضور یافتند. پس از استقرار آیتاله خمینی در قم، رهبران یهودی برای نخستین بار در ایران با او ملاقات کردند. شوفط این دیدار را در خاطرات خود بیان کرده است: «پس از ده دقیقه «امام» وارد اطاق شد و نزدیک بنده نشست. زانو به زانو بودیم. چند دقیقه گذشت. بنده اجازه گرفتم که خیرمقدم به ایشان بگویم. … تبریک ورود را مفصل گفتم. مقامشان را هم گرامی داشتم و پشتیبانی خودم و همهی یهودیان ایران را از اعمال ایشان ابراز نمودم و نشستم. آیت الله در جواب نمیدانم چه شد؟ چه فکر کرد و چرا شروع کرد از وضعیت بچه که در رحم مادر است حرف زدن و اینکه چه عالَمی دارد و چه وضعی دارد و بعدش هم گفتند: موقعی که من در پاریس بودم، بزرگان یهودیان پاریس و نمایندگان کلیمیان یک روز آمدند نزد من و گفتند: «حضرت آیت الله شما یک روزی تشریف میبرید به ایران و صاحب قدرت میشوید. لطفاً از یهودیان ایران توجه بفرمایید» و آقای خمینی گفت: «من پیشبینی آنها را هرگز فراموش نمیکنم» و آیت الله به آنها اطمینان داده بود که تا وقتی یهودیان ایران بر خلاف میل ایشان رفتار نکنند از آنها پشتیبانی خواهد کرد».[50]
حبیب اله القانیان، سرمایهدار بزرگ و صنعتگر مشهور یهودی و بنیادگذار صنایع پروفیل آلومینیم و شرکت پلاسکو به عنوان بزرگترین و پیشرفتهترین کارخانهی صنایع پلاستیکسازی در ایران، با سابقهی 20 سال عضویت در اتاق بازرگانی و ریاست انجمن کلیمیان تهران دو هفته پیش از انقلاب از آمریکا به ایران بازگشت. او در پاسخ به اعضای خانوادهاش که مخالف سفرش به ایران بودند گفته بود که من به ایران بدی نکردهام که کسی بخواهد از من تاوان بگیرد.[51] القانیان پنج روز پس از پیروزی انقلاب دستگیر و زندانی شد. کوشش رهبران مذهبی و فعالان جامعهی یهود برای آزادی او نیز به جایی نرسید. در حالیکه افرادی مانند آیتاله طالقانی و آیتاله منتظری و حتا هانی الحسن، نمایندهی سازمان آزادیبخش فلسطین برای نجات جان القانیان وساطت کردند و نامه نوشتند،[52] او در بامداد 20 اردیبهشت 58 پس از برگزاری دادگاهی 20 دقیقهای، به اتهام جاسوسی برای اسرائیل و معاونت در کشتار مبارزان فلسطینی به فرمان دادگاه انقلاب تیرباران شد.[53] این اعدام، اتهام یهودستیزی را برای حاکمان جدید ایران به ارمغان آورد و موجب صدور نخستین قطعنامهی حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی در مجلس نمایندگان آمریکا شد.[54]
یهودیان ایران این اعدام را پیامی صریح از سوی حکومت تازه به خود دانستند و در پی این رخداد، موج مهاجرت یهودیان از ایران شدت گرفت. جمعیت «کلیمیان ایران» که در 1355خ. 62258 نفر ثبت شده بود در اولین سرشماری پس از استقرار جمهوری اسلامی به 26354 نفر کاهش یافت.[55] رویکرد رسمی جمهوری اسلامی در مواجهه با غیرمسلمانان در اصل سیزدهم قانون اساسی آن بیان شده است: «ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیتهای دینی شناخته میشوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی برطبق آیین خود عمل میکنند».[56] با وجود آن که رهبران جمهوری اسلامی در فتاوا و نظرات خود دربارهی اهل کتاب، تفاوتی با پیشینیانشان ندارند، در عمل، یا اجرای برخی از آن فتاوا را مسکوت گذاشتهاند و یا راهکاری جایگزین یافتهاند. به عنوان نمونه، آیتاله منتظری در پاسخ به پرسشی دربارهی حکم دیهی غیرمسلمان، وجود نابرابری در دیهی مسلمان و غیرمسلمان را طبق کثرت اخبار و عمل مشهور فقها غیرقابل اغماض میداند اما «برای رفع دغدغهی هموطنان و جلوگیری از تبلیغات مخالفین نظام اسلامی» راهکار پرداخت مابقی دیه را از بودجهی دولت جمهوری اسلامی مطرح میکند.[57] در واقع، رویکرد جمهوری اسلامی نسبت به غیرمسلمانان اجرای سیاست «تعلیق»[58] است، احکام فقهای شیعه علیه آنان را تأیید میکند اما اجرای برخی از آن احکام را در شرایط امروز جهانی به صلاح نمیداند.
آیتاله خمینی به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی در تحریرالوسیله به نجاست غیرمسلمانان، وجوب اخذ جزیه از ذمیان اهل کتاب، منع ساخت معبد در شهر مسلمانان، عدم جواز ساخت بنای بلندتر از ملک مسلمین، عدم قصاص مسلمانی که غیرمسلمان را بکشد، قائل است.[59] وی همچنین بر اجرای قانون ارث جدیدالاسلام تأکید دارد، فتوایی که مبنای فقهی مادهی 881 مکرر قانون مدنی جمهوری اسلامی است: «اگر بین ورثهی متوفای کافری مسلم باشد وارث کافر ارث نمیبرد». قانونی که سالهاست نمایندگان اقلیتهای مذهبی در مجلس شورای اسلامی خواهان حذف یا اصلاح آن هستند و تاکنون راه به جایی نبردهاند.[60]
در سالهای پس از پیروزی انقلاب، با وجود آن که دولت جمهوری اسلامی کوشیده است میان صهیونیسم و یهودیت تمایز بگذارد، اما در عرصهی عمومی موارد مختلفی از طرح و انتشار ایدههای یهودبیزارانه قابل مشاهده است. در آثار برخی پژوهشگاههای دولتی و کتب و نشریاتی که از سوی نهادهای زیرمجموعهی حاکمیت منتشر میشود، نیز در برخی فیلم و سریال و برنامههای تلویزیونی، یهودیان افرادی فاسد، منحرف، پولپرست، فتنهگر و طعمههایی برای سرویسهای جاسوسی معرفی شدهاند.[61] در 1377خ. سیزده یهودی در شیراز به جرم جاسوسی برای اسرائیل دستگیر و به احکام 4 تا 13 سال زندان محکوم شدند. در نتیجهی فشار اتحادیهها و سازمانهای یهودی جهانی و دیپلماتهای سازمان ملل و گفتوگوی دبیرکل این سازمان با مقامات جمهوری اسلامی، این زندانیان طی پنج سال به تدریج آزاد شدند.[62] انکار هولوکاست و افسانه خواندن آن که از سوی بالاترین مقامات جمهوری اسلامی صورت گرفت نیز از جملهی مواردی است که زمینه را برای تحریک عواطف علیه یهودیان فراهم کرد و به مدت چندین سال حساسیتها نسبت به وضعیت یهودیان در ایران را در سطح جهانی افزایش داد.
یهودیان در ایرانِ امروز جزء طبقهی متوسط شهری هستند که در کسبوکارهای عمومی و عمدتاً در بازار در فروشندگی و تجارت و تولید خُرد و نیز مشاغلی مانند پزشکی، دندانپزشکی، مهندسی، و… مشغول به کار هستند. قانونی علیه حضور آزادانهی آنان در مشاغل دولتی وجود ندارد اما وجود موانع و دشواریهای زیاد و گاه آسیبهای آن باعث شده است تا عطای آن را به لقایش ببخشند. قاعدهی «نفی سبیل»[63] به عنوان یکی از پرکاربردترین اصول فقهی در حکومت اسلامی، تکلیف حضور غیرمسلمانان را در مناصب مدیریتی روشن کرده است. یهودیان در برگزاری آیینهای دینی خود در کنیسهها آزادند و اگرچه دو کنیسه در شیراز و مدفن استر و مردخای در همدان در سالهای اخیر مورد تعرض برخی افراد قرار گرفتهاند، به طور کلی مزاحمت و محدودیتی در اجرای مناسک خود ندارند. علاوه بر انجمن کلیمیان، کانونهای دانشجویی، جوانان، و بانوان نیز در این جامعه همچنان به فعالیت خود ادامه میدهند و جوانان یهودی در حوزههای آموزشی، فرهنگی، هنری و ورزشی مشارکت دارند. کرسی نمایندگی یهودیان در مجلس شورای اسلامی نیز گاه مجالی برای بیان اعتراض نسبت به برخی قوانین و گرایشهای محدودیتزا علیه یهودیان فراهم کرده است.
جمعیت یهودیان در ایران در 1375 به 12737 نفر، در 1385 به 9252 نفر، در 1390 به 8756 نفر، و در 1395 به 9826 نفر رسید. از این میزان، بنا بر ارقامی که مرکز آمار ارائه کرده است، بیش از پنج هزار نفر در تهران، دو هزار و هشتصد نفر در شیراز، هزار نفر در اصفهان، و جمعیتهای زیر صد نفر در کرمانشاه، یزد و همدان و تعداد محدود، شامل چند خانواده، در سایر استانها سکونت دارند.[64] جوامع بزرگ یهودیان ایرانی در اسرائیل، آمریکا، کانادا، انگلستان، و سایر کشورهای اروپایی زندگی میکنند و با تشکیل بنیادها و سازمانهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و مؤسسات خیریه در پاسداری از میراث فرهنگی و معنوی خود کوشا هستند. حیات یهودیان ایران، به عنوان قومی که بیش از 2700 سال همچون جزئی جداییناپذیر در تاریخ و هویت و فرهنگ و تمدن ایرانی اثرگذار و اثرپذیر بودهاند، همچنان پویا و غنی و مؤثر تداوم دارد.
[1] دکترای تاریخ ادیان، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران، پژوهشگر تاریخ و فرهنگ یهودیان ایران.
[2]. اتهام ریختن خون کودکان غیریهودی در نان فطیر. این مضمون یهودستیزانه به همراه مواردی مانند عاملیت یهودیان در همهگیری بیماریها و بلایای طبیعی رهاورد سفیران و مبلغان مسیحی در عصر صفوی به ایران بود. افترای خون را در زبان فارسی، نخستین بار یک کشیش پرتغالی به نام آنتونیو دوژزو، که در ابتدای دوران سلطنت شاه سلطان حسین در اصفهان به تشیع گراییده بود، مطرح کرده است: «اما عداوت یهود به مرتبهای است که در میان خود روز عید در هر سال قرار دادهاند و در آن روز البته نانِ به خون مسلمانان خمیرشده باید که بخورند و این عمل را از واجبات دین خود میدانند». (جعفریان، رسول. 1376. علیقلی جدیدالاسلام و نقد تورات. مقالات تاریخی، دفتر دوم. قم: الهادی. 74-75.)
[3] . نک: شریفی، یوسف. 1387. درد اهل ذمه: نگرشی بر زندگی اجتماعی اقلیتهای مذهبی در اواخر عصر صفوی. لس آنجلس: مؤلف. صص. 61-71.
[4] . Assimilation
[5] . نک: بابایی بن لطف. 1400. کتاب انوسی. تصحیح امیرعلی فلاحیان. لس آنجلس: شرکت کتاب.
[6] . Separation
[7]. لوی، حبیب. 1339. تاریخ یهود ایران. ج.3. تهران: کتابخانهی بروخیم. صص. 524، 539، 836-840.
[8]. میرزا ملکم خان. 1363. رساله کنسطیطوسیون. تصحیح هما ناطق. الفبا. دوره جدید (5): 49.
[9]. شریفی. 1387. ص. 327.
[10]. نوری، فضلالله. 1374. تذکرة الغافل. در رسائل مشروطیت. به کوشش غلامحسین زرگرینژاد. تهران: کویر. ص. 177.
[11]. همان، ص. 178.
[12]. آجودانی، ماشااله. 1387. مشروطهی ایرانی. تهران: اختران. ص. 145.
[13]. لوی، 1339. ص. 848.
[14]. نك: سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران. سند 293005220 در 115ف2بآ1، و بهویژه سند 293005230 در 125ف2بآ1.
[15]. ادهمی، داود. 1999. شخصیت پرسشبرانگیز شموئیل حییم. در تروعا: یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر. ویراستهی هما سرشار. ج. 3. بورلی هیلز: مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی. صص. 54-56.
[16]. پیرنظر، ژاله. 2000. یهودیان ایران، هویت ملی و روزنامهنگاری. در تروعا: یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر. ویراستهی هما سرشار. ج. 4. بورلی هیلز: مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی. 17.
[17]. Alliance Israélite Universelle
[18]. Netzer, Amnon. 1976. The Jews of Persia and Alliance in the Late Nineteenth Century: Some Aspect. In: International Conference on Jewish Communities in Muslim Lands. Jerusalem: Ben Zvi Institute and the Hebrew University of Jerusalem. 21.
[19]. به نقل از: آبراهامیان، یرواند. 1381. ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی. ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانهچی. تهران: مرکز. ۹۵.
[20]. انتخابی، نادر. 1390. ناسيوناليسم و تجدد در ايران و تركيه. تهران: نگاره آفتاب. 36-۴۲.
[21]. Integration
[22]. لوی. 1339. 853-856.
[23]. Rahimiyan, Orly R. 2011. Judeo-Persian Communities vi. the Pahlavi Era (1925-1979). In: Encyclopaedia Iranica. ed. E. Yarshater. NewYork / Winona Lake: Encyclopaedia Iranica Foundation Inc./Eisenbrauns Inc. vol. XV, fasc. 2, 124-132.
[24]. لوی. 1339. 921.
[25]. (Keren Kayemet)، یک سازمان امداد مالی که در 1901م.، به پیشنهاد تئودور هرتصل، براي خرید زمین در فلسطین بنا نهاده شد.
[26]. کرمانشاهچی، حشمتاله. 2007. تحولات اجتماعی یهودیان ایران در قرن بیستم. لسآنجلس: شرکت کتاب. 260-261.
[27]. یزدانی، مرضیه. 1374. اسناد مهاجرت یهودیان ایران به فلسطین (1300-1330ش.). تهران: سازمان اسناد ملی ایران. سند 10.
[28]. همان، سند 49.
[29]. نک: آبراهامیان. 1381. 131.
[30]. عبدی، عیسی. 1381. اسنادی از مدارس ایرانی در خارج و مدارس خارجی در ایران (۱۳۱۷-۱۳۰۱ه.ش). تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد. اسناد 91 و 93.
[31]. Menashri, David. 2002. Political Life: Jewish Iranian Intellectuals in Twemtieth-Century Iran. In: Esther’s Children. ed. Houman Sarshar. Beverly Hills CA: The Center for Iranian Jeuish Oral History. 389.
[32]. شوفط، یدیدیا. 2001. خاطرات حاخام یدیدیا شوفط. تدوین منوچهر کوهن. لسآنجلس: بنیاد فرهنگی حاخام یدیدیا شوفط. 79.
[33]. مهراد، احمد. 1999. سرنوشت ایرانیان یهودی طی جنگ جهانی دوم در اروپا. در تروعا: یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر. ویراستة هما سرشار. ج. 3. بورلی هیلز: مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی. 96-100.
[34]. فرهمند، میترا. 1390. تلاش دیپلمات ایرانی برای نجات یهودیان در بحبوحه جنگ جهانی دوم. در سایت رادیو فردا. دسترسی: 11 شهریور 1401: www.radiofarda.com/a/f7_The_Iranian_Schindler_Sardari_who_saved_Jews/24430707.html
[35].مهراد. 1999. 99-100.
[36]. Multiculturalism
[37]. Rahimiyan. 2011. 124-132.
[38]. کامران، شموئیل. 1996. تاریخچهی سازمانهای یهودیان ایرانی. در تروعا: یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر. ویراستهی هما سرشار. ج. 1. بورلی هیلز: مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی. 115-148.
[39]. طوبیا، نسیم. 2000. مقدمات تشکیل کانون خیرخواه و همکاریهای مالی و علمی «آمریکن جوینت» در ایران. در تروعا: یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر. ویراستهی هما سرشار. ج. 4. بورلی هیلز: مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی. 97-106.
[40]. American Jewish Joint Distribution Committee
[41]. Organisation for Rehabilitation through Training
[42]. کامران. 1996. 133-136.
[43]. پیرنظر. 2000. 13-35. نیز نک: فرهومند، ایرج. 2000. ایرانیان یهودی و حزب توده ایران. در تروعا: یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر. ویراستهی هما سرشار. ج. 4. بورلی هیلز: مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی. 107-120.
[44]. عزری، مئیر. 2000. یادنامه. برگردان ابراهیم حاخامی. اورشلیم: بینا. دفتر دوم. 178.
[45]. همان. دفتر اول. 59.
[46]. همان. دفتر دوم. 203.
[47]. شوفط. 2001. 267.
[48]. David Alliance with Ivan Fallon.2015. A Bazaar Life: The Autobiography of David Alliance. London: The Robson Press. 240.
[49]. Ibid. 241-242.
[50]. شوفط. 2001. 296.
[51]. دهقان، سارا. 18 آذر 1400. گفتگوی صدای آمریکا با شهرزاد القانیان. دسترسی در 25 مرداد 1401:
[52]. فتاحی، کامبیز. 1393. اولین اعدام خلخالی که صدایش به گوش کنگره آمریکا رسید. در بیبیسی فارسی. دسترسی: 10 شهریور 1401.
www.bbc.com/persian/iran/2015/02/150206_u01-revolutioin-elghanian
[53]. اسرار جاسوسی القانیان به نفع اسرائیل. در روزنامه اطلاعات. 19 اردیبهشت 1358. شماره 15849. 2.
[54]. فتاحی. 1393. همان.
[55]. درگاه ملی مرکز آمار ایران. دسترسی: 2 شهریور 1401. www.amar.org.ir
[56]. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران. سایت مرکز پژوهشهای مجلس. دسترسی: 2 شهریور 1401.
[57]. شریفی. 1387. 408.
[58]. Suspension
[59]. نک: شریفی. 1387. پیوست 4. احکام اهل ذمه در کتاب تحریرالوسیله. 435-464.
[60]. نماینده مسیحیان ارمنی شمال ایران در مجلس: قوه قضاییه رسیدگی به اصلاح ماده ۸۸۱ مکرر قانون مدنی را در اولویت قرار دهد. 5 بهمن 1400. در سایت ایسنا. دسترسی: 10 شهریور 1401. isna.ir/xdKWTC
[61]. نک: قلیپور، بهنام. 15 آذر 1400. یهودیستیزی در جمهوری اسلامی؛ ۴۰ سال آزار، اذیت و انکار. در سایت ایران وایر. دسترسی: 1 شهریور 1401. https://iranwire.com/fa/features/54766/
[62]. Collier, Robert. 2013. Thirteen Prisoners in Iran: The Untold Story of a Negotiation That Worked. in: nationalinterest. https://nationalinterest.org/commentary/thirteen-prisoners-iran-the-untold-story-negotiation-worked-9544
[63]. سوره نسا: 141. لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا. (خداوند هرگز بر [زيان] مؤمنان، براى كافران راه [تسلّطى] قرار نداده است). در یک مورد، در 1396خ. یک عضو زردشتی در شورای شهر یزد با وجود انتخاب از سوی شهروندان، با استناد به همین قاعده از سوی شورای نگهبان برکنار شد.
[64] . درگاه ملی مرکز آمار ایران، نتایج تفصیلی سرشماری عمومی نفوس و مسکن، دسترسی: 2 شهریور 1401: www.amar.org.ir