در زمینه و ضرورت نواندیشی دینی ایران
چالشهای نوین و نهادهای کهنه
احمد علوی
نهاد مذهب حتی پیش از دورهای که با «مدرنیته» توصیف میشود، با چالشهای گوناگونی روبهرو بود. چالش میان مذاهب گوناگون و چالشهای میان فرقههای گوناگون درون مذاهب معین و مناقشات کلامی پیرامون مفاهیم دینی از جمله چالشهای قدیمی بود. اما ورود به دنیای مدرن با پیدایش چالشهای جدید برای نهادهای مذهبی همراه بود. چالش میان مرجعیت معرفت تجربی (علم) و معرفت دینی چشمگیرترین این چالشهاست اما منحصر به آن نیست. با پیدایش نظامهای دموكراتیك و پذیرش حقوقبشر به عنوان مرجع اصلی حقوق در جهان امروز و گسترش مشاركت مردم در زندگی اجتماعی، بر چالش نهاد مذهب افزوده شد. از این رو میتوان ادعا كرد چالشهای كنونی بسیار گستردهتر و پیچیدهتر از گذشته است. دلیل این امر از جمله جهانی شدن (Globalization) و همپیوستگی بینالمللی (Global integration) و تولید انبوه و مستمر اطلاعات و دانش، فرایند به وجود آمدن جوامع چند فرهنگی (Multiculturalism) ، پذیرش حقوق بشر و در نتیجه پذیرش تکثر و تنوع فرهنگی و مذهبی، گسترش جامعه مدنی و مشارکت شهروندان در امر قدرت، پذیرش دمکراسی -به مثابه گزینه حکمرانی مطلوب- میباشد. اما همزمان باید تأكید كرد با افزایش میانگین آموزش عمومی، دسترسی به رسانه های متنوع و نیز مشاركت سیاسی در جهان، دیگر روشهای قدیمی برون رفت از چالشهای مذهب یا پنهان كردن آنها با مناقشات کلامی کارآمدی چندانی ندارد. از آن جهت نهادهای مذهبی كه چشم به گذشته دوختهاند و ساختار آنها نیز چندان انعطافپذیر نیست، آسیبپذیری آنها در چنین شرایطی گسترده است.
زمینه و زمانه به مثابه بستر نقد
هر چند رابطه میان پیدایش جنبش های اجتماعی و گروه بندیهای جدید با زمینه اجتماعی و زمانه ، مكانیكی و خطی نیست، اما زمینه اجتماعی و زمانه -و چالش های نوین ناشی از آن- سهم چشمگیری در چگونگی كنش بازیگران عرصه جامعه و تاویل متن جهان و جهان متن دارد. پایه كنش اجتماعی انسان اجتماعی، تأویل او از زمینه و زمانه است و نه خود آن زمینه و زمانه. چه زمینه و زمانه ابتدا از سوی بازیگران، در چارچوب منظر آنها، تأویل و «ترجمه» میشود و سپس با توجه به امكانات و محدودیتها، سپس به مبنایی برای کنش تبدیل شده و احیانا شکل اجرایی پیدا میكند. از اینرو بازیگران گوناگون اجتماعی در زمینه حتی یكسان، كنشهای گوناگونی نشان میدهند. برای نمونه در واكنش به فرایند مدرنیته در غرب برخی در ایران راهكار شبیهسازی را برگزیدند (دستگاه رژیم شاه)، گروهی به مقابله با آن برخاستند (بنیادگرایان مذهبی). همزمان گروهی مدل سوسیالیسم ماركسی را بهعنوان راهكار گذار پیشنهاد نمودند (طیفی از ماركسیستها)، گروهی ادغام در فرهنگ غرب را پیشنهاد نمودند (برخی مدرنیستها) و برخی نیز روش انتقادی ـ گزینشی را انتخاب كردند (نواندیشان دینی و برخی دیگر). اقتباس یا انتقال فرهنگ میتواند در تحرك برای دگرگونی اجتماعی موثر باشد، چون گاه ورود اندیشه، ارزش، الگوی سبك زندگی از یك جامعه به جامعه دیگر به عنوان مشوق و انگیزه، عمل میكند؛ این به شرطی امكانپذیر است كه جامعه میزبان، از نظر ساختاری پذیرای آن مولفه ها باشد. بر همین منوال، بستر پیدایش طیف نواندیشان و نواندیش دینی معاصر ایران، دگرگونی ساختاری اجتماعی است كه از حدود یك سده پیش آغاز شد و هنوز ادامه داشته و هنوز در حال فعلیت یافتن است. با پیدایش جهان اجتماعی جدید، نگرش سنتی و ارزشهای پیشین و دیرین با چالش و انتقاد جدی و گسترده روبرو میشود. هر چند انتقاد از نگرش سنتی، دارای پیشینهای طولانی است و برخی از حکیمان و عرفای قدیم هم كم و بیش با كاستیهای نگرش سنتی آشنایی داشتند، اما نواندیشی دینی- اعم از متقدم یا متاخر- به مثابه نقد دین سنتی -به شكلی كه در نیم قرن اخیر در جامعه ایران مطرح است، پدیده این عصر به شمار می آید. چه چنین پدیده ای دارای مابهازای اجتماعی و تاریخی بوده و پایههای آن در چالش های اجتماعی، تحولات، در زندگی اجتماعی روزمره ملموس و قابل مشاهده است. نواندیشی دینی در این دوره به شكل یك جنبش اجتماعی اصلاح دینی درآمده و دارای ادبیات ویژه خود شد. این جنبش اجتماعی سهم و نقش مهمی را در تحولات كلان سیاسی و اجتماعی بازی كرد. مهمتر از این، اما این است كه حتی مخالفان سنتگرای این جنبش، با وجود مخالفت با آن، از آن تأثیر پذیرفتند، بهگونهای كه هرچند با آن مخالف بودند، ولی در مواردی از ظاهر آن تقلید می نمودند. البته ساختار گرایش – مانند هر دستگاه نظری- در این به تدریج نظم و ترتیب یافته و صفبندیهای درون آن به آرامی كامل میشود.
دگرگونی ساختاری جامعه ایران
دگرگونی ساختاری و مناسبات جامعه ایران حاصل تعامل پایدار عوامل داخلی و بینالمللی است. هر چند ممكن است در خصوص اهمیت یا تقدم و تأخر عوامل یا نهادهای اجتماعی موثر در این فرایند توافقی میان پژوهشگران نباشد، اما در خصوص دگرگونی ساختاری هر چند و پنهان و کند جامعه ایران توافق وجود دارد. مناقشه بر سر چون و چرای صاحبنظران در تأویل جهت، دامنه و سرعت این دگرگونی طبیعی است. مطالعه برخی از جنبه های دگرگونی ساختاری جامعه ایران در عرصه های “جمعیتی”، “بازار كار”، “اقتصاد”، “خانواده” و “نهادهای آموزشی” ما را در فهم پیدایش نواندیشی دینی به مثابه جنبش های اجتماعی انتقادی نسبت به نهاده های سنتی دینی كمك میكند.
رشد جمعیتی و دگرگون شدن ساختار آن
رشد جمعیتی و دگرگون شدن ساختار آن از جمله قابل مشاهده ترین نمودهای اجتماعی در تاریخ تحول اجتماعی قرن اخیر ایران میباشد. جمعیت ایران كه در سالهای میانی دهه 30 خورشیدی، حدود 13 میلیون نفر بود، شش دهه بعد به بیش از 80 میلیون نفر افزایش یافت. این افزایش كه خود معلول عوامل گوناگون و بسیاری بود، دارای پیامدهای بسیار پر اهمیتی بود. چه، در جوامعی همچون جامعه ایران، افزایش جمعیت میتواند بهعنوان انگیزه افزایش تولید، كاركرد مثبتی داشته باشد. در غیر این صورت اگر امكانات اجتماعی و اقتصادی همگام با فزونی جمعیت افزایش نیابد، سرانه رفاه عمومی كاهش مییابد. به همین دلیل افزایش جمعیت به معنی شرایط و چالشهای جدیدی است. افزایش جمعیت در شرایط خاص ایران به معنی مشكلات تازهای بود، چرا كه افزایش جمعیت در شرایطی كه نتواند به وسیله آموزش و پرورش و اشتغال به نیروی كار مولد تبدیل شود زمینهساز عدم تعادلهای اقتصادی همچون كاهش درآمد سرانه، كاهش اشتغال، شكاف طبقاتی و فقر خواهد بود. عوارض چنین مشكلاتی در عرصه روابط اجتماعی بسیار بغرنج و پیچیده است. تا صدسال پیش، نقاط گوناگون جغرافیای ایران اغلب به شكل جوامع و جزایری جدا و تك افتاده از یكدیگر بودند. با افزایش جمعیت و در نتیجه بالا رفتن تراكم جمعیتی و به دنبال آن افزایش و گسترش شهرها، بهتدریج بر یكپارچگی جغرافیایی افزوده شد. استفاده از وسایل جدید ارتباطی بر این فرایند، تأثیر مثبتی داشت. بهگونهایكه بر یكپارچگی اجتماعی افزوده شد. در چنین شرایطی دگرگونی اجتماعی در یك نقطه معین جغرافیایی میتواند به دیگر نقاط منتقل شود. تأثیر یكپارچگی جغرافیایی ـ جمعیتی بر اموری همچون سبک زندگی، ساختار خانواده، فرهنگ، زبان، بافت جامعه مدنی، رسوم و عادات و وجدان و رفتار جمعی انكارناپذیر است.
دگرگونی سبک زندگی
از دیگر پیامدهای فرایند یكپارچگی پیدایش نوع دیگری از گروهبندی اجتماعی، جنبشهای اجتماعی و سیاسی است. تحول ساختاری كه بازتاب بخشی از آن را میتوان در جمعیتشناسی، نحوه معیشت و زندگی دید، عمیقتر از آن است كه به این سطوح خلاصه شود. دگرگونیها قابل تعمیم به اموری از قبیل گرایش عمومی، مناسبات حقوقی، عواطف، وجدان و رفتار جمعی نیز هست. بهدنبال یا حتی همزمان با تحولات یادشده، مشكلات و پرسشهای اساسی در جامعه نیز دگرگون میشود. این دگرگونی را میتوان در گرایشها و مناسبات اجتماعی در مناطقی از ایران كه از توسعه اقتصادی و اجتماعی بهره بیشتری میبرند مشاهده كرد. مثلاً تلاش برای آزادی بیان و یا مشاركت سیاسی كه در دهههای گذشته در میان شهروندان مناطق توسعهیافتهتر بیشتر بهچشم میخورد. در مناطق كمتر توسعهیافته، مسائلی همچون مسائل قومی و محلی، جای مسائلی همچون آزادی بیان و مشاركت سیاسی را پر كرده است. دگرگونی اجتماعی با دگرگونی در محیطزیست، چگونگی معیشت و سرانجام دگرگونی در مناسبات اقتصادی و اجتماعی همراه است. هرگاه یك یا چند متغیر از این متغیرها و مناسبات نتواند با سایر متغیرها در تعادل قرار گیرد، پیدایش بحران اجتماعی اجتنابناپذیر است. به دنبال هر بحران، نظامهای اندیشهای كه تا پیش از این میتوانست اوضاع را توضیح داده و یا مرجع پاسخها باشد، دیگر قادر نیست چنین كاركردی داشته باشد. منشأ نیاز به نظام اندیشه تازه همین است. سازگاری یك نظام اندیشهورزی با مقتضیات روز و یا مقبولیت آن بهوسیله همین مكانیسم قابل فهم است. یك نظام اندیشه یا یك پارادایم اگر با پرسشهای اساسی و اصلی زمانه بیارتباط باشد و با تجربه جمعی اكثریت سازگاری نداشته باشد و نتواند در مقابل چالش های اجتماعی مقاومت کند، مقبولیت كسب نخواهد كرد. نظامهای اندیشه آنگاه كه مقبولیت یابند یا در میان افكار عمومی تثبیت شوند، اگر در معرض رقیبی جدی نباشند، معمولاً دچار سستی و كرختی شده نسبت به پرسشها و تجربههای تازه واكنش نشان نداده یا با كندی روزآمد میشوند. در صورت نهادینهشدن این نظامها حتی این امكان وجود دارد كه نسبت به مسائل و مشكلات تازه خنثی مانده و در مقابل نظامهای نو مقاومت نشان دهند. در صورتیكه نظام اندیشه نتواند كارآمد و روزآمد شود و مكانیسم رفرم موثر در جامعه وجود نداشته باشد، بروز كشمكش میان نو و كهنه اجتنابناپذیر خواهد بود.
دگرگونی در جامعه خود پیامد یك سلسله دگرگونیهای دیگر است اما خود روی متغیرهایی همچون سطح اطلاعات در جامعه، نیازهای روزمره و بلند مدت، سبك زندگی و معیشت تأثیر می گذارد و تنوع در زندگی را به همراه می آورد. فرایند فوق همواره جریان دارد و پویایی درونی جامعه را توضیح میدهد. در این فرایند تأكید بر تعامل عوامل داخلی در روند پیدایش مشكلات و پرسشها در جامعه است، اما همزمان نباید فراموش كرد تجربه اجتماعی، ارتباطات بینالمللی در مسیر فهم و پیدایش راهحلهای جدید بیتأثیر نیست. در كنار تحولی كه در عرصه داخلی از نظر جمعیت، ساختار اجتماعی و فرهنگی به وقوع پیوست، رابطه جامعه ایران با جامعه جهانی نیز دستخوش دگرگونی شد. با افزایش و گسترش رابطه جامعه ایران با جامعه جهانی، تأثیر ارتباطات بینالمللی بر متغیرهای درونی جامعه ایران نیز بیشتر شد.
گسترش شهر نشینی
از سوی دیگر، میزان شهرنشینی ایران در صد سال اخیر رشد قابلتوجهی را نشان میدهد. علت این رشد، افزایش تعداد شهرها و همچنین تراكم جمعیت در شهرهای قدیمی میباشد. گسترش شهرنشینی دارای پیامدهای گوناگونی است. از جمله این دگرگونیها یكی دگرگونی ساختار خانواده، كاركرد آن، دگرگونی نقش اعضای خانواده و همچنین از بین رفتن مشاغل سنتی زنان در خانواده است. غلبه شهرنشینی بر ساخت جمعیت و خانوار به این معنی است كه خانواده كه در جامعه سنتی ـ كشاورزی، واحد تولید و مصرف بود، به واحدی مصرف كننده تبدیل شده است. بدینترتیب اعضای خانواده در سازمانهای تولیدی خارج از خانواده، نقش جدیدی را به عهده می گیرند. در نتیجه كار پنهان و غیر دستمزدی گذشته در خانه، رفتهرفته جای خود را به كار دستمزدی بیرون از خانواده داده است. میانگین سن كل جمعیت، در 50 سال اخیر دارای گرایش كاهنده بوده است. كاهش مرگومیر كودكان، افزایش امید به زندگی از جمله عوامل این پدیده بهشمار میآید. جوانی جمعیت دارای تأثیر مهمی بر نحوه معیشت و فرهنگ است. كاهش میانگین سن جمعیت ـ به شرط وجود امكانات و فقدان موانع ـ بهمعنی افزایش توان فراگیری و سطح آموزش است. از پیامدهای این امر، همزمان، از یكسو آمادگی بیشتر برای تحول فرهنگی و از سوی دیگر گرایش مثبت به نوگرایی است.
زمینههای اقتصادی
اقتصاد ایران در ابتدای قرن بیستم متكی به كشاورزی بود. نظام بازار ایران نیز كم و بیش شبكه توزیع همین بخش بود، چون بازرگانی خارجی نقش محدودی در اقتصاد ایران داشت. در كنار بخش كشاورزی، صنایع كوچك دستی شهری، پیشهوری و بخش خدمات كه بسیار محدود بود، عمدهترین پایههای دیگر اقتصاد ایران بودند. در طول سده گذشته بهتدریج از سهم بخش كشاورزی در اقتصاد ایران كاسته شده و بر سهم بخش بازرگانی داخلی، صنعت، ساختمان و خدمات افزوده شده است. پیامد چنین فرایندی بر اشتغال و مهاجرت و مناسبات اجتماعی انكارناپذیر است. روابط جدید اجتماعی كه بر محور صنعت و خدمات در شهرها شكل میگیرد از پیچیدگی و پویایی برخوردار است و كندی جامعه كشاورزی را ندارد.
گروهبندیهای اجتماعی كه در بستر چنین مناسباتی رشد میكنند دارای ویژگیها متفاوت از گروهبندیهای موجود در جامعه مبتنی بر تولید كشاورزی هستند. نهادهای اجتماعی در صورتی كه با این پیچیدگی و پویایی سازگاری نشان دهند، میتوانند نقش فعالی را بازی نمایند و الا دچار فرسایش شده از تاثیر گذاری آنها كاسته میشود. نفت و صنعت وابسته به آن، از ابتدای قرن اخیر عمدهترین حلقه وصل ایران به اقتصاد جهان شد. با ادغام اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی نقش تجارت خارجی و واردات افزایش یافت. افزایش واردات تنها به معنی ورود كالا به بازار ایران نبود. ورود كالاهای خارجی به معنی افزایش ارتباط جامعه ایران با جهان بیرون، آشنایی ایرانیان با سبك زندگی تازه و دگرگونی مداوم در عرصه مصرف بود كه تأثیر قابلتوجهی در رفتار گروههای اجتماعی داشت.
تولید ناخالص ملی با همه افتوخیزها و گاه بسیار چشمگیر، بهطوركلی دارای روندی رو به افزایش بوده است. این افزایش، قابل مقایسه با میانگین رشد در جهان پیشرفته در امریكای شمالی و اروپای غربی نیست و اغلب با افزایش جمعیت، متغیرهای بینالمللی و بخصوص ادغام ایران در اقتصاد بینالملل بهواسطه برونگرا شدن (مسامحتاً جهانی شدن بخش نفت ایران و سایر بخش ها) قابل توضیح است. روند رشد اقتصادی ایران باوجود همه محدودیتها بر افزایش سطح زندگی و شهرنشینی موثر بود و موجب پویایی زندگی، به ویژه در عرصه شهرها شد.
این دگرگونی مداوم در زندگی بخش شهری نمیتوانست دارای پیامدهایی در عرصه فرهنگ و مناسبات اجتماعی نباشد. بدینترتیب، زمینه های اقتصادی دگرگونی الگوی زندگی سنتی به تدریج فراهم شد. برونگرا اقتصاد ایران، بهمعنی افزایش دادوستد اقتصادی با جهان بود. گسترش ارتباطات بین المللی در سطوح گوناگون جامعه با برون زایی شدن اقتصاد ایران، رابطه تنگاتنگی دارد. شاخص برون زایی اقتصاد ایران را میتوان در افزایش صادرات نفتخام در بازرگانی خارجی ایران و همزمان افزایش واردات كالا و خدمات دید. تا پیش از سال 1290 خورشیدی هنوز نفت، سهم چندان زیادی در تجارت خارجی ایران نداشت و ارزش كل صادرات ایران از نیم میلیون ریال فراتر نمیرفت از سال 1300 خورشیدی بهتدریج بر سهم صادرات نفتی در كل صادرات افزوده شد. صادرات نفت و درآمد حاصله از آن در اقتصاد ایران به معنی انتقال قدرت خرید قابلتوجهی به دولت ایران بود. تقویت “ارتش”، “بسط دیوانسالاری”، “نفوذ دولت متمركز به مناطق گوناگون” و برخی از اقدامات اقتصادی و اجتماعی از اولویتهای دولتها برای مصرف درآمد ناشی از صدور نفتخام بود. میان جریان واردات یعنی مولفه دیگر برونزایی اقتصاد ایران و ادغام آن در اقتصاد غرب و صادرات نفت پیوند مستحكمی وجود دارد. فرایند ادغام در اقتصاد غرب و آشنایی با مصرف و سبك و سطح زندگی با جهان پیشرفته بر سطح انتظارات و سبک زندگی مردم تأثیر میگذارد. الگوهای رفتاری و سبك سنتی و مدرن در چنین شرایطی با یكدیگر رویارو شده و چالش میان مدرنیته و سنت در متن زندگی روزمره و مصرف ظاهر شده، خواسته ها و پرسشهای گوناگونی را برای شهروند ایرانی می آفریند. دگرگونی در انتظارات جامعه تنها به مصرف برخی كالاها و خدمات محدود نمی شود، بلكه شامل زندگی اجتماعی و سیاسی نیز میباشد. چه، بخشهای گوناگون زندگی را نمیتوان از یكدیگر مجزا نمود. افزایش مطلوبیت در عرصه اقتصادی زندگی ـ كه محصول توسعه اقتصادی است ـ به مطلوبیت در عرصه زندگی سیاسی پیوند خورده است. بهبود مطلوبیت در این دو عرصه بدون دگرگونی در عرصه فرهنگی و اجتماعی ممكن نیست. توسعه اقتصادی حتی در چارچوب سطحی ترین برداشت، خواهناخواه با نوعی و سطحی از مشاركت عمومی در زندگی اجتماعی و رسمی همراه است. گسترش موسسه هایی خصوصی و دولتی و افزایش فعالیت آنها به ناچار زندگی مبتنی بر تولید كشاورزی كه خانوار نقش اصلی را در تولید بازی میكند، متلاشی می نماید. رابطه خویشاوندی كه همزمان رابطه شغلی را شكل میداد، اجباراً جای خود را به روابط میان افرادی كه خویشاوند نیستند میدهد. ورود به زندگی جمعی و عرصه عمومی به شكلهای گوناگونی از مشاركت جمعی در تصمیم گیری و یا نظارت بر فرایند تصمیم گیری میانجامد. در دوران گذار كه هنوز مدیریت از شكلهای هرمی و اقتدارگرای سنتی پیروی میكند، معضل ناهمسازی میان سبك مدیریت قدیم و مشاركت جویی جدید خود را به رخ میكشد. به همان اندازه كه موسسه های تمركزگرای سنتی در مقابل مشاركت جویی مقاومت نشان دهند، چالش میان نیاز به مشاركت و تلاش برای حفظ تمركز بزرگتر خواهد بود. نهادهای سنتی معمولاً از انعطاف برای رفرم مداوم ـ كه یك فرایند مداوم در زندگی مدرن است ـ برخوردار نیستند. چه نهادهای سیاسی هرمی و متمركز سنتی برای دورانی ساخته شدهاند كه دگرگونی اقتصادی ـ اجتماعی بسیار كند بوده و به دلیل محدود بودن سطح توقعات مشاركت سیاسی از سوی مردم، نیازی به آن هم نبود. البته توسعه اقتصادی نمیتواند در قاب راكد نهادهای سیاسی سنتی ادامه یابد. تلاشی عمدتاً تدریجی و گاه ناگهانی و شتابان نهادهای سیاسی سنتی و در رأس آن دولت، پیامد چالشی است كه در بالا یاد شد. تلاشی نهادهای اقتدار سنتی دارای آثار ژرفی است كه بخشی از آن را میتوان در دگرگونی قشر بندی اجتماعی مشاهده نمود.
قشربندی اجتماعی
قشربندی اجتماعی ایران تا شش دهه پیش، پیش بسیار ساده بود. دهقانان ساكن روستا اكثریت جامعه ایران را تشكیل میدادند. قشرهای شهری در آن شرایط، كارگران، كسبه و بازاریان، تجار، دیوان سالاران و نظامیان بودند. كارگران و كسبه جزء ـ كه بخش عمده جمعیت شهرها را تشكیل میدانند ـ پایینترین لایه هرم قشربندی شهرها بودند. طبقه متوسط شهری كه مركب از بازاریان عمده و دیوانسالاران و نظامیان بود، یكی از لایههای كوچك از اقشار شهری بود. این طبقه با وجود محدودبودن حجماش، تأثیر قابلتوجهی در عرصه اجتماعی داشت كه در مقایسه با لایههای پایین قشربندی آن روز جامعه ایران ـ یعنی كشاورزان و كارگران بخشهای سنتی ـ با وزناش تناسبی نداشت. بهتدریج با گسترش طبقه متوسط بر این تأثیرگذاری نیز افزوده شد. اینك طبقه متوسط ایران هرچند از نظر درآمد سرانه با طبقه مشابه خود در جوامع پیشرفته قابل مقایسه نیست، ولی از برخی امكانات همچون آموزش و ارتباطات بین المللی برخوردار است كه موجب میشود این طبقه بتواند در عرصه عمومی جامعه نقش فعالی را بازی كند. افزایش سهم بخش خدمات در كل اقتصاد جامعه، و دگرگونی جامعه به سمت جامعهای ـ كه بهاصطلاح «جامعه خدمات» نامیده میشود ـ موجب میشود تا تولید خدمات سهم بیشتری را از اقتصاد جامعه به خود اختصاص دهد. افزایش نقش صنعت اطلاعات و عقلانی شدن روند تولید خدمات، نیاز به نیروی فیزیكی و قدرت بدنی را كاهش خواهد داد. در این روند نرم افزار انسانی یعنی توانایی اطلاعاتی و علمی او بهتدریج جایگاه سخت افزار انسانی (قدرت بدنی) را خواهد گرفت. طبیعی است كه دادهپردازی و پردازش اطلاعات و نقش تولید دانش در فرایند توسعه اجتماعی بیشتر خواهد شد. با دگرگونی مناسبات اقتصادی و اجتماعی و پیچیده شدن جامعه، سازمانیافتگی گروههای اجتماعی ضروری می نماید. این همان روند عبور از جامعه توده وار به جامعه ای متشكل در موسسهها، نهادها و سازمان هاست. از نتایج این فرایند، افزایش عقلانیت در تحولات اجتماعی و امكان تأثیرگذاری بر مناسبات قدرت است. پیدایش شبكه توزیع نوین كالا و خدمات به تدریج جایگاه بازار سنتی را اشغال میكند. بدینترتیب انتظار میرود بازار سنتی ـ كه بهدلیل تمركز در یك نقطه جغرافیایی معین و تاریخ طولانی و احساس منافع مشترك ـ دارای اهمیت قابلتوجهی در عرصه سیاسی و اجتماعی بود، بهتدریج كنار رانده شود و نقش سیاسی سابق خود را از دست بدهد. ورود زنان به بازار كار به شكل انبوه از دیگر تحولات قابل توجهی است كه زندگی اقتصادی در ایران را تحتتأثیر قرار داده است. در طی سالهای گذشته نسبت زنان شاغل در میان كل شاغلان افزایش یافته و در آینده بر این نسبت افزوده خواهد شد. بنابراین كار مبتنی بر دستمزد بهتدریج جای اشتغال بدون مزد درون خانوار را پر میكند. مشاركت زنان در عرصه اقتصادی، كم و بیش به مشاركت آنها در عرصه های سیاسی و اجتماعی خواهد انجامید. البته این امر ساخت خانواده را نیز دچار تغییر خواهد نمود. انتقال برخی از خدمات (همچون آموزش یا نگهداری كودكان) به خارج از روابط خانوادگی و همچنین برخی جابجایی ها در وظایف زن و مرد در مناسبات درون خانواده از جمله پیامدهای تغییر ساختار خانواده خواهد بود. اندازه خانواده (تعداد اعضای آن) رو به كاهش خواهد گذاشت. كاهش حجم خانواده دارای پیامدهای قابلتوجهی خواهد بود. از جمله اینكه فعالیتهای درون خانه كاهش یافته و اوقات فراغت افزایش مییابد. افزایش اوقات فراغت امكان استفاده از تفریحات را افزایش داده و موجب میشود تا دگرگونی در سبك زندگی شدت گیرد.
ساخت نهادهای آموزش و پرورش، جزیرهای تكافتاده در جهان اجتماعی نیست. به دنبال تحولات اجتماعی در دیگر عرصههای جامعه ایران، ساخت و كاركرد نهادهای آموزشی نیز دگرگون شد. نهادهای آموزشی كه تا پیش از این تحت سیطره نهادهای مذهبی و ازجمله حوزه آموزشی حوزویان بود بهتدریج با الگوگیری از روشهای مرسوم در غرب گسترش یافت. در پی این فرایند، نهتنها از نقش و سهم حوزویان در آموزش كاسته شد، مواد درسی و شیوه آموزش نیز دچار تحولات اساسی شد. تأثیر دگرگونیهای یادشده به اندازهای بود كه حتی مدارس مذهبی و حوزه آموزشی حوزویان نیز بسیاری از الگوهای آموزشی مدرن را پذیرفتند. این روند در دوره پس از انقلاب تشدید شد و امروز استفاده از عنوانهایی همچون پژوهشكده و دانشكده در شهر قم غیر معمول نیست. پیروی از سیستم آموزش مدرن، تنها به پیادهكردن برخی از روشهای آموزشی، ادبیات و یا استفاده از عنوانهای دانشگاهی خلاصه نشد. از آنجا كه دانشگاهیان به گروهی تأثیرگذار و مرجع در جامعه ایران تبدیل شده بودند، حوزویان نیز مایل بوده و هست همین گروه مخاطب او باشند. بخش كهن و سنتی جامعه كه مخاطب سنتی حوزه بودند دیگر تأثیر زیادی در جامعه ایران بخصوص در میدان روابط قدرت ندارند، به همین دلیل حوزویان ترجیح میدهند همین گروه مخاطب اصلی آنها باشند. افزایش منزلت دانشگاه و دانشگاهیان موجب شد تا حوزویان نهتنها برای گرفتن مدرك دانشگاهی تلاش كنند، بلكه مایلاند فرزندانشان هم دانشگاهی باشند. حال آنكه به نظر میرسد تعداد دانشگاهیانی كه مایلاند فرزندان آنها به لباس حوزویان درآیند، بسیار ناچیز باشد. از جمله پدیدههای قابلتوجه در نهادهای آموزشی جامعه، تنها گسترش آموزش به تعداد بیشتری از شهروندان نیست، بلكه همزمان افزایش میانگین سطح آموزش نیز هست. همگام با این روند، میانگین تعداد زنانی كه دارای مدرك تحصیلی در سطح آموزش عالی و یا تخصصی نیز هستند افزایش می یابد. افزایش سطح آموزش و تخصص زنان در تركیب با افزایش میانگین سن ازدواج، امكانات بیشتری را برای مشاركت زنان در امور خارج خانه فراهم میآورد و طبیعی است كه زمینه ساز کارآمدی بیشتر در امور شغلی و تخصصی آنهاست. اشتغال زنان در مشاغل تخصصی و لایه های بالای تصمیمگیری مدیریت، دارای پیامدهای قابل توجهی در عرصه مدیریت جامعه و همچنین چارچوب خانواده است. ورود جوامع معاصر به دوره ای كه باعنوان جامعه اطلاعات و دانش از آن یاد میشود، امكان اشتغال زنان را نسبت به گذشته، بیشتر میكند، چراكه در جوامعی این چنین، نقش نرم افزارها و تولید دانش بیشتر میشود. تكنولوژی تولید دانش و نرم افزارها، رابطه میان فیزیك بدنی و مشاغل را كاهش میدهند. با كم اثر شدن فیزیك بدن در چگونگی انجام كار، بر تعداد مشاغلی كه برای زنان مناسب تر است، افزوده میشود. بنابراین امكان اشتغال زنان در مشاغلی كه پیش از این سخت به شمار میآمد، افزایش می یابد. یكی از پیامدهای افزایش اشتغال زنان به این شیوه، استقلال اقتصادی و افزایش درآمد آنهاست كه میتواند بر موقعیت، منزلت اجتماعی و سهم آنها در قدرت سیاسی تاثیر مثبت داشته باشد. ورود زنان به عرصه مدیریت و تبدیل آنها به یكی از مخاطبهای نیروهای سیاسی، با همین فرایند قابل توضیح است.
طبقه متوسط نوین ایران
فرایند دگرگونی اجتماعی و طبقاتی ایران، موجب پیدایش گروههای تازهای در جامعه ایران میشود. این گروهها به دلیل خاستگاه اجتماعی و همچنین برخورداری از آموزش جدید و پرورش در محیط شهری و همچنین ارتباط با جهان بیرون از جامعه ایران، دارای نگاه دیگری به زندگی بوده زبان، سبك زندگی، پرسشهای اساسی، خواسته های آنها نیز از اقشار و گروههای سنی متفاوت است. به همین دلیل چالش ارتباطی میان نمایندگان گفتمان سنتی با این گروه، اجتنابناپذیر مینماید. ورود جامعه ایران به دوره گذار به مدرنیته به معنی زوال و گسیختگی ساخت سنتی آن است.
معرفت سنتی مذهبی كه مبدأ عزیمت آن پرسشهای جامعه كهن و امكانات و محدودیتهای آن دوره برای پاسخ به آن پرسش هاست، با پرسش ها و چالش هایی روبهرو میشود كه بیسابقه است. سخنگویان مذهب سنتی تلاش میكنند تا با استفاده از میراث كلامی و فقهی، زبان و روش گذشتگان به رویارویی با پرسشهای تازه برخیزند. اما نواندیشان دینی استفاده از منظر، متد و منبع مدرن را بهصورت انتقادی ـ گزینشی اجتناب ناپذیر و گامی برای بازتاویل منابع دینی احساس میكنند. به چالش كشیدهشدن نظام معرفتی سنتی بیان ناكارآمدی منظر، روش شناسی، روش و منابع، سبك بیانی آن نیز هست. در فرایند دگرگونی اجتماعی و طبقاتی ایران، موجب پیدایش گروههای تازهای در جامعه ایران میشود. این گروهها به دلیل خاستگاه اجتماعی و همچنین برخورداری از آموزش جدید و پرورش در محیط شهری و همچنین ارتباط با جهان بیرون از جامعه ایران، دارای نگاه دیگری به زندگی بوده. زبان، سبك زندگی، پرسشهای اساسی، خواستههای آنها نیز از اقشار و گروههای سنتی، كم و بیش، متفاوت است. به همین دلیل چالش ارتباطی میان نمایندگان گفتمان سنتی با این گروه، اجتنابناپذیر مینماید. این رویكرد پاسخ اساسی به دگرگونیهای مداوم جهان بیرونی نیست. همین امر ناكامی گرایش سنتی جامعه در پاسخ مناسب به پرسشها را توضیح میدهد. چالشهای كنونی نهاد مذهب با زندگی عرفی جامعه ایران نماد همین ناكامی است. به نظر میرسد کارآمدی و ناکارآمدی مذهب سنتی یا نواندیشان دینی در گرو چگونگی پاسخ به این پرسشهاست.