درآمدی بر تاریخ چپ مسلمان در جهان اسلام با تمرکز بر مصر و ایران
به احترام حسن حنفی
حسن یوسفی اشکوری
درآمد
حسن حنفی (1935-2021) اندیشمند مصری بی گمان یکی از نظریه پردازان اثرگذار مسلمان است که از جهات مختلف در جریان نواندیشی دینی معاصر در جهان عرب و اسلام و از جمله در ایران اثر نهاده است. هرچند، به دلیل بحث و نظر و گاه نظریه پردازی حنفی در حوزه های مختلف معرفتی و فلسفی و دینی، وی را «نویسنده ای دایره المعارفی» دانسته اند، اما شاید بتوان نظریات و آرای نواندیشانهی اسلامی او را در چهار محور خلاصه و یا عمده کرد:
اسلام متجددانه یا همان نوگرایی و نواندیشی اسلامی
اخلاق جهانی
دعوت به گفتگو
تفسیر سوسیالیستی از اسلام و آموزه های آن
آنچه در این بخش بدان می پردازم، گزارشی است از چگونگی و چرایی بروز و ظهور جریان چپ اسلامی در جهان اسلام با تمرکز روی مصر و جهان عرب و البته بیشتر در ایران معاصر و اشاراتی نیز به ترکیه و هند معاصر. این مرور تاریخی به انگیزهی آشکار کردن تبار فکری و اسلامی شخصیتی چون حسن حنفی است. هرچند در باب نظریات و آرای خود او در این زمینه سخنی در میان نیست. زیرا ورود به آرای خاص حنفی در باب جریان موسوم به «چپ اسلامی» (الیسار الاسلامی) و یا به تعبیری «سوسیالیسم اسلامی»، خود محتاج تحقیق و تحریر مفصل و جداگانه ای است. امیدوارم نوشتارهای مستقلی در این باب در یادنامه کنونی آمده باشد
این گزارش تاریخی در دو بخش و یک تکمله ذیل این عناوین ارائه می شود: الف. تبار فکری و مذهبی چپ مسلمان در جهان عرب و اسلام، ب. آغاز و تداوم چپ اسلامی در ایران معاصر تا مقطع انقلاب ایران و یک تکمله: تذکر چند نکته ضروری
الف. تبار فکری و مذهبی چپ مسلمان در جهان عرب و اسلام
تردیدی نیست که جریان تجدد به طور عام و تجدد اسلامی به نحو خاص در جهان اسلام در دو قرن اخیر، افزون بر نیازها و محرک های درونی، تحت تأثیر فکری و اجتماعی تحولات تجدد اروپایی نیز بوده و از این رو از برخی سنت ها و آموزه های متجددانهی غربی الهام گرفته و از آن ها در تحولات فکری و اجتماعی موطن خود سود جسته و در نهایت آن ها را درونی کرده است. یکی از این اثرپذیری ها، الهام گرفتن از تجربهی رفرماسیون مسیحی است که با عنوان «پروتستانتیسم اسلامی» در جهان عرب و از جمله در ایران شناخته شده است.
اگر بخواهیم پدیدهی عام تجددگرایی در مغرب زمین را با معیار سیاسی و اجتماعی و با بیان متعارف معرفی کنیم، می توان به طور کلی به دو جریان اشاره کرد: جریانی که بیشتر روی آزادی های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و دینی تأکید داشته و جریانی که عمدتا بر عدالت اجتماعی و برابری های اقتصادی و زیستی توده های مردم تأکید و اصرار می ورزیده است. جریان نخست غالبا با عنوان «راست» و «محافظه کار» و بعدتر «لیبرال» معرفی می شود و نحلهی دوم به جریان «چپ» و «انقلابی» و «رادیکال» شهرت دارد. البته بین آن دو همواره و در همه جا و در همه حال تخالف و تضاد نبوده و از این رو نیروهای بینابینی نیز وجود داشته و دارند که به نوعی بین آزادی و عدالت اجتماعی سازگاری دیده و گاه بر دو سویه آن تأکید برابر داشته اند. در جهان اسلام و در جوامع مسلمان نیز کم و بیش همین دو یا سه گرایش وجود داشته و دارد.
از آنجا که در گروه کشورهای اسلامی مصر به دلایل خاص تاریخی (از جمله سابقهی تمدنی ماندگار) و نیز ارتباط و پیوند مستقیم تر با مغرب زمین و اروپا پس از تهاجم ناپلئون (1769-1821) به مصر (1798-1780) و اشغال آن و سپس استیلای بریتانیا براین سرزمین و دوام آن در قرن نوزدهم و بیستم میلادی و در نتیجه بیش از جاهای دیگر تحت تأثیر تمدن و تجدد اروپایی قرار گرفت، طبعا جریان عام آزادی خواهی نیز در این کشور و در پی آن در اغلب سرزمین های مسلمان نشین خاورمیانه رواج یافته و شمار زیادی از روشنفکران و نویسندگان و روزنامه نگاران و سیاستمداران به این جریان پیوسته و در شمار مبلغان و مروجان آن قرار گرفتند. هردو جریان راست محافظه کار و چپ انقلابی و عدالت محور نیز در جریان آزادی خواهی عرب مسلمان در مصر و جاهای دیگر حضوری فعال داشته اند. گفتنی است که در آن زمان آزادی خواهی دارای دو وجه مبارزه سلبی و ایجابی بود. وجه سلبی آن در شکل مبارزه با استعمار خارجی (که از قرن نوزدهم تا جنگ جهانی دوم در اغلب سرزمین های اسلامی خاورمیانه حضوری مستقیم داشته) و وجه ایجابی آن در سیمای استقلال خواهی و نیز مبارزه با استبداد داخلی و تحقق حاکمیت ملت و تأمین آزادی های اجتماعی، هرچند در مفهوم متعارف آن زمان و در اشکال و مصادیق ابتدایی تر آن دوران، بروز و ظهور یافت.
البته آزادی خواهی در سرزمین های اسلامی (از جمله در عثمانی به مثابهی محور سیاسی جهان اسلام)، شامل تمامی نحله های مذهبی مانند مسیحیان و یهودیان و نیز مادی گرایان می شده است، اما به دلیل غلبهی دین اسلام و حضور بیشتر مسلمانان به عنوان یک اکثریت بزرگ، جریان آزادی خواهی در جوامع مسلمان بسیار گسترده تر بوده و از این رو چهره های شاخص و پیشگام آزادی خواهی در دو نحلهی محافظه کار و انقلابی بیشتر از میان مسلمانان بوده اند. اینان در سطوح مختلف فکری و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی اثرگذارتر بوده اند.
در این دوران متفکران و آزادی خواهان چپ عدالت محور از طرق مختلف کوشیدند تا مبانی نظری و اجتماعی معتبر و پایداری را برای عدالت محوری خود تنظیم و تدوین کنند. از آنجا که در مبارزات ضد استعماری و در جهت هویت یابی تمدنی مسلمانان، شعار «بازگشت به اسلام» و «بازگشت به قرآن» مطرح شده و کم و بیش مقبول افتاده بود، این نظریه پردازان مسلمان کوشیدند تا با ارجاع جدید به قرآن و سنت و سیرهی نبوی و سنت خلفای راشدین، مبانی تئوریک اسلامی خود را برای آزادی خواهی عدالت محور تأسیس کنند.
در این روند، افزون بر تمسک و استناد به برخی از آیات قرآن و شماری از اسناد مربوط به قلمرو سنت و سیرهی نبوی و مسلمانان آغازین، برخی شخصیت های مهم و اثرگذار نیم قرن نخست اسلام نیز، به عنوان نمونه و نماد چنین جنبش برابری خواهانه و عدالت محورانه کشف و برجسته شده اند. تا آنجا که من اطلاع دارم از اصحاب بزرگ نبی اسلام، چهار شخصیت به عنوان نماد و الگوی عدالت خواهی اسلامی برجسته تر شده و به عنوان گواه و سند چنین رویکردی در اسلام آغازین، معرفی شده اند: عمربن خطاب، علی بن ابی طالب، ابوذر غفاری و حسین بن علی بن ابی طالب.
در بارهی این شخصیت ها دهها کتاب و صدها مقاله در یک قرن اخیر در جهان عرب تحریر و منتشر شده است. یکی از نمونه های متأخر چنین آثاری کتاب «مسلمون ثوّار» (مسلمانان انقلابی) اثر محمد عماره (1931-2020) نویسندهی نامدار مصری است که چاپ نخست آن در سال 1972 در قاهره منتشر شده است. در این کتاب از شماری انقلابی آزادی خواه و ضد استبداد سیاسی و مخالف جمود فکری و برابری طلب در تاریخ اسلام یاد شده و از جمله از شخصیت هایی چون ابوذر غفاری، عمربن خطاب و علی بن ابی طالب سخن رفته است. عناوین نوشتار های مربوط به این شخصیت ها به روشنی از گرایش چپ اسلامی معاصر پرده بر می دارد. در باب ابوذر غفاری چنین است: «انتفاضه العداله الاجتماعیه»؛ در بارهی عمربن خطاب: «تجسید العدل بین الناس»؛ و در بارهی امام علی بن ابی طالب: «ثوره الفکر الاجتماعی للاسلام». افزودنی است که در این دوران دو کتاب نیز در بارهی شخصیت و طرز تفکر انقلابی و عدالت خواه ابوذر و علی در جهان عرب منتشر شده است. در مورد نخست کتابی است از عبدالحمید جوده السحار مصری (1913-1973) با عنوان «ابوذرالغفاری» و در بارهی علی بن ابی طالب اثری است از جرج جرداق (1926-2014) نویسندهی مسیحی لبنانی با عنوان «الامام علی صوت العداله الانسانیه». کتاب نخست با عنوان «ابوذرغفاری خداپرست سوسیالیست» به همت علی شریعتی در اوایل دهه سی ترجمه و با شرح و اضافاتی در ایران منتشر شده و کتاب دوم با عنوان «امام علی صدای عدالت انسانی» به وسیلهی سید هادی خسروشاهی (1317-1398) ترجمه و در شش جلد منتشر شده است (هرچند که این اثر پیش از آن نیز به صورت ناتمام یا تمام به وسیلهی برخی دیگر ترجمه شده بود). عنوان کتاب جرداق به خوبی رویکرد نویسنده و مضمون و محتوای کتاب را آشکار می کند. هرچند در این کتاب روی عنوان عدالت به معنای موسع آن تأکید شده است ولی عدالت اجتماعی و مساوات اقتصادی و تیمارداری از تهیدستان و فرودستان نیز مورد تأکید ویژه قرار گرفته است. از این رو یک فصل مهم آن با عنوان «علی و حقوق بشر» است.
شگفت است که عماره در مقام نویسنده ای نواندیش و مدافع فکر انقلابی، به رغم این که از افراد زیادی در تاریخ اسلام از آغاز تا دوران ما نام برده، اما یادی از حسین بن علی نکرده است. این در حالی است که در روند عدالت طلبی و آزادی خواهی اسلامی در جهان عرب معاصر، بیش از همه از امام حسین سخن رفته و آثار مهم و اثرگذاری در این باب انتشار یافته است. در ذیل به عنوان نمونه به چند اثر اشاره می شود:
حیات الحسین اثر عبدالحمید جودت السحار (مصر، 1954)
الحسین ثائرا الحسین شهیدا اثر عبدالرحمان الشرقاوی (مصر، 1969)
ابوالشهداء الحسین بن علی اثر عباس محمودالعقاد (مصر، 1969)
حیات الامام الحسین اثر محمود شبلی (1992)
سُموّالذات فی سُموّالمعنی – او اشعه من حیات الحسین – اثر عبدالله العلایلی لبنانی (بیروت، 1996). این کتاب به وسیلهی محمدمهدی جعفری ترجمه شده و تحت عنوان «برترین هدف در برترین نهاد یا زندگانی امام حسین» منتشر شده است.
در بارهی زندگی نامه امام حسین و داستان کربلا البته تحت عناوین دیگر در جهان عرب نیز آثاری پدید آمده است. از جمله می توان به کتاب «ابناء الرسول فی کربلا» اثر خالد محمد (1986) و یا «بطله کربلا السیده زینب عقیله بنی هاشم» به قلم عایشه بنت الشاطی اشاره کرد. این هر دو نویسنده مصری اند.
اندیشهی چپ اسلامی در مصر و جهان عرب گرچه عمدتا درونی بود و برخاسته از نیازهای عصر و غالبا مستند به تاریخ و سنت و سیرهی مسلمانان آغازین، با این حال پس از بروز و ظهور چپ غیر مذهبی، چپ عدالت خواه اسلامی نیز تقویت شد و به ویژه بر رقابت ایدئولوژیک و سیاسی بین دو اردوگاه مذهبی ها و غیر مذهبی ها از جمله چپ مارکسیستی دامن زد.
سرشت و سرنوشت «اخوان المسلمین» به مثابهی مهم ترین و اثرگذارترین نهاد انقلابی اسلامی معاصر عرب سنی، نمونهی روشنی از این گرایش فکری و در عین حال رقابت ایدئولوژیک و تشکیلاتی با سازمان های رقیب است. اخوان وفق اتخاذ مواضع فکری و جهادی رادیکالش بر ضد استعمار غربی و صهیونیسم اسرائیلی، سازمانی انقلابی شمرده می شود. هرچند به دلیل غلبهی سنتگرایی غلیظ و مواضع پر رنگ ضد تجدد و حتی ضد تمدن غربی و اروپایی اش، اخوان در موقعیت محافظه کاری پر رنگ و حتی ارتجاعی قرار می گیرد. با این حال اندیشهی عدالت محوری در این سازمان قدرتمند بوده و بخش اصلی آن به شدت از عدالت و تیمارداری فرودستان هرچند با همان تعاریف سنتی از عدالت و فقرزدایی از عرصهی جامعه دفاع و حمایت می کند. بیست سال از آغاز تأسیس اخوان (تأسیس به سال 1928 در اسکندریه مصر به دست جوانی 22 ساله به نام حسن البنّا) و با قدرت گرفتن جنبش چپ و در نهایت پیروزی سیاسی آن در نهاد «الظُبّاط الاحرار» (افسران آزاد) و الغای نظام سلطنتی و جایگزینی افسران آزاد و ریاست جمهوری شخصیتی نظامی – سیاسی پر جاذبه و محبوبی به نام جمال عبدالناصر در مصر (1918-1970)، گرایش چپ عدالت محور در این سازمان نیز بیش از پیش تقویت شد. آثار مکتوب و انتشار یافتهی اخوانی در دهه شصت – هشتاد میلادی گواه این مدعاست.
به ویژه در این مورد آثار پرکارترین و اثرگذارترین متفکر و نویسندهی اخوان یعنی سید قطب (1906-1966)، انباشته است از عدالت محوری و تشویق به مبارزه برای عدالت اجتماعی و البته بیشتر اقتصادی. این آثار پرتیراژ، بعدها در شمار منابع تعلیمی و تبلیغی گروههای مختلف انقلابی و رادیکال و جهادی منشعب از اخوان و یا مستقل مسلمان در مصر و جهان عرب قرار گرفتند. کتاب «العداله الاجتماعیه فی الاسلام» اثر مشهور قطب یک نمونه اثرگذار از این نوع آثار است. این اثر به وسیلهی سید هادی خسروشاهی و محمدعلی گرامی ترجمه شده و با عنوان «عدالت اجتماعی در اسلام» منتشر شده است. از نظر قطب و همفکران عدالت اجتماعی و فقرزدایی از عرصهی جامعه یکی از چند وظیفهی مبرم و اسلامی حکومت های اسلامی است. البته او و دیگران چنین تعهدی را از درون قرآن و سنت نبوی و روش صحابه و خلفای راشدین استنباط و استخراج می کرده اند. در چنین فضایی بوده که عدالت محوران مسلمان سنی به طور بی سابقه ای به افکار و اعمال حکومتی سومین خلفای راشدین یعنی عثمان بن عفّان مبنی بر قوم و خویش بازی و اعمال انوع تبعیض در مصرف بیت المال و به طور کلی حاکمیت اشرافیت زیر لوای اسلام خرده ها گرفته و این نوع سیاست را خلاف اسلام و نقض سنت و سیرهی نبوی از جمله در تعارض با سنت خلیفهی پیشین عمربن خطاب دانسته اند. اینان از همین منظر نیز به انواع تبعیض های اجتماعی روزگار اموی انتقاد کرده اند.
شایان ذکر است که یکی از نظریه پردازان مهم چپ اسلامی در جهان عرب مصطفی السباعی سوری (1915-1964) است که در جریان چپ اخوان تعریف می شود. وی مؤسس شاخهی اخوان المسلمین در سوریه است. السباعی را سخنگو و نماد سوسیالیسم اسلامی در سوریه و به طور کلی در جهان عرب معاصر دانسته اند. او اهل سیاست و روزنامه نگار و فعال اجتماعی و فرهنگی نیز بوده است. از سباعی 27 اثر نام برده اند ولی مهم ترین اثر وی در قلمرو چپ اسلامی کتاب «اشتراکیه الاسلام» است که در ایران با عنوان «سوسیالیسم اسلامی» ترجمه و منتشر شده است. البته همین نویسنده اثری دیگر دارد با عنوان «التکافل الاجتماعی فی الاسلام» که با اندکی تلخیص با عنوان «جامعه توحیدی و عدالت اجتماعی» ترجمه شده و بدون ذکر نام مترجم منتشر شده است.
گفتنی است که این متفکران هرچند از عنوان سوسیالیسم اسلامی و یا سوسیالیسم در اسلام سخن گفته اند ولی اولا مرادشان نه کمونیسم رایج در جهان و در جهان عرب و اسلام بوده است و نه حتی لزوما سوسیالیسم شایع در اروپا و یا در نزد متفکران مادی گرا و غیر مذهبی را مراد بوده است. از این رو اینان کوشیده اند تا وجوه اشتراک و افتراق سوسیالیسم مطلوب خود با انواع سوسیالیسم های نظری و عملی واقعا موجود در روزگار خود را روشن کنند.
در پایان این فصل گفتنی است که عدالت محوران مسلمان در سرزمین های دیگر اسلامی از جمله در شبه قاره هند و در ترکیهی عثمانی نیز فراوان بوده اند. در شبه قاره می توان به افکار و آموزه های محمد اقبال لاهوری (1873-1937) و در ترکیه به نورالدین توپچو (1909-1975) اشاره کرد. نورالدین را «منادی سوسیالیسم اسلامی در ترکیه» دانسته اند.
اقبال به ویژه در کلیات اشعار فارسی خود بارها از «انقلاب» و «رنجبران» و «دهقانان» و به طور کلی از طبقات محروم و فرودست سخن گفته و از ضرورت استقرار عدالت و برابری در جامعه انسانی یاد کرده است. این دوبیتی نمونه ای روشن از دیدگاه اقبال در این باب است:
خدا آن ملتی را سروری داد / که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت سرو کاری ندارد / که دهقانش برای دیگری کشت
افزون بر ستایش پرشکوه اقبال از امام علی بن ابی طالب و تأکید بر برابری خواهی و ظلم ستیزی او، مثنوی بلند و مشهور او در بارهی امام حسین و «در معنی حرّیت اسلامیه و سرّ حادثه کربلا» خود به تنهایی از دیدگاه اسلامی او پرده بر می دارد.
اقبال در فلسفهی خودی «خوی غلامی» را مانع بزرگ تحقق و تعین «خودی» می داند و از این رو با «مذهب غلامی» به شدت می ستیزد. این رویکرد محوری، تفسیری است از عدالت و برابری ضد طبقاتی در فلسفهی انسانی – دینی اقبال. او بر اصل «الملک لله» و این که «ارض ملکوت خداست» تأکید بسیار دارد. اقبال، ضمن این که بر بخشی از اندیشهی کارل مارکس (1818-1883 میلادی) مبنی بر تأکید صرف بر «مساوات شکم» ایراد می گیرد، اما او را «صاحب سرمایه از نسل خلیل» و «پیغمبر بی جبرئیل» می داند؛ کسی که «قلب او مؤمن، دماغش کافر است». با این همه صاحب سرمایه «نیست پیغمبر ولی دارد کتاب». او در جایی دیگر، مارکس را «رازدان جزو و کل» می داند و سراندیشهی او را با این مصرع مورد تأیید قرار می دهد: «آدم از سرمایه داری قاتل آدم شده است». در همین منظومهی فکری است که اقبال مزدک برابری خواه ایرانی و شورشی بر ضد نظم و نظام طبقاتی و کاستی ساسانی را نیز می ستاید. در این دیوان «نوای مزدور» و «نامهی سرمایه دار و مزدور» نیز خواندنی است. در یک نگاه کلی می توان گفت، اقبال بنیاد برابری خواهی خود را بر اصل ایمانی «توحید» تفسیر و تحلیل می کند. بنیادی که بعدها چپ گرایان مسلمان ایرانی در جریان «خداپرستان سوسیالیست» و به طور خاص علی شریعتی از آن پیروی کرده اند.
به هرحال حسن حنفی در چنین بستری و در چنین زمینه های اجتماعی و مذهبی به عرصه آمده و در نیم قرن اخیر در مقام یکی از نظریه پردازان و یکی از سخنگویان مؤثر چپ عدالت خواه مسلمان در مصر و در جهان عرب شناخته شده است و در این باب اثر کم حجمی دارد با عنوان «الیمین والیسار فی الفکر الدینی» که در سال 1996 در دمشق منتشر شده است). او نیز مانند اغلب متفکران و نواندیشان جهان عرب زمانی تحت تأثیر آموزه های اخوان المسلمین بوده هرچند بعدها راه خود را به کلی جدا کرده و در مسیر نواندیشی رادیکال و منتقد تراث اندیشیده و عمل کرده است. به ویژه حنفی از اقبال به شدت اثر پذیرفته است. او کتابی تحت عنوان «محمد اقبال فیلسوف الذاتیه» (محمد اقبال فیلسوف خودی» دارد که در آن آرای وی را در فصول مختلف شرح و تفسیر کرده است. این کتاب در سال 2009 منتشر شده است.
نیز گفتنی است که بروز و ظهور ناسیونالیسم چپ گرای مصری و سوری (ناصریسم) از یک سو تحت تأثیر چپ اسلامی جهان عرب و مصر بوده و از سوی دیگر در تحکیم و تقویت جنبش چپ مسلمان از جمله حسن حنفی بی تأثیر نبوده است.
ب. آغاز و تداوم چپ اسلامی در ایران معاصر تا مقطع انقلاب ایران
هرچند برای آغاز و انجام ایده ها و اندیشه ها نمی توان به طور دقیق تاریخ تعیین کرد ولی به طور تقریبی می توان به زمینه های اجتماعی و فرهنگی افکار و آرا و گرایشات در مقاطع مختلف تاریخی اشاره کرد.
بررسی تاریخ ایران معاصر نشان می دهد که زمینه های بروز و ظهور اندیشه های آزادی خواهی و عدالت طلبی روشنفکران و آزادی خواهان ایرانی به طور عام و خاص در مرحله نخست تحت تأثیر آشنایی با تحولات نوین تمدنی مغرب زمین بوده و در مرحله دوم از تحولات فکری و اجتماعی و سیاسی جهان عرب الهام گرفته است.
اگر «دوران معاصر» را از اوایل قاجار و به طور خاص از جنگ های طولانی ایران و روس در قرن سیزدهم هجری (اولی از سال 1218 تا 1228 و دومی از سال 1241 تا 1243 هجری قمری) بدانیم، می توان گفت از این دوران است که ایرانیان بیشتر و مستقیم تر از گذشته با غربیان و تمدن و تجدد اروپایی ها آشنا شده و نخبگان فکری و سیاسی به تدریج از آثار تجدد فرنگی اثر پذیرفته اند. این اثرپذیری نیز از پنج طریق حاصل شده است: وقوع جنگ های طولانی و آشنایی از طریق روسیه تزاری و بیشتر با ادوات پیشرفتهی نظامی خارجی، تبادل سفیران متقابل ایران به فرنگستان و بر عکس، سفر نخستین گروه های محصلان ایرانی برای تحصیل سطح عالی به اروپا و بیشتر به لندن و پاریس، سفر مداوم سیاحان (جهانگردان) اروپایی و آمریکایی به ایران، ورود مطبوعات فرنگی و به طور کلی خارجی به ایران. از این راهها فرهنگ و علوم و آداب اجتماعی غربی به میان مردم راه می یافته است. گفتنی است که در این تبادلات فرهنگی متجددانه دولتمردانی چون میرزا تقی خان مشهور به امیرکبیر (1186-1230 خورشیدی)، قائم مقام فراهانی (1158-1214 خورشیدی)، میرزاحسین خان سپهسالار (1206-1260 خورشیدی) و میرزا علی خان امین الدوله (1222-1283 خورشیدی) نقش مهمی ایفا کرده اند ولی سهم بیشتر از آن شاهزاده عباس میرزا (1203-1249 قمری) ولیعهد فتحعلی شاه بوده است.
ایرانیان بیشتر شهرنشین در طول صد و چهل سال عصر قاجار به طور روزافزونی با تمدن و تجدد و نیز با چهرهی استعماری اروپایی آشنا شدند. نخبگان مستعد ایرانی به طور مستقیم یا غیر مستقیم با اندیشه های آزادی خواهی غرب کم و بیش آشنا شده و مانند همتایانشان در بلاد خاورمیانه عربی و یا عثمانی و یا شبه قاره هند از این دستاوردهای متجددانه اثر پذیرفتند. ماجرای دو جریان آزادی خواهی راست و محافظه کار و در مقابل چپ رادیکال و انقلابی در ایران عصر قاجار نیز تکرار شد. از اوایل قرن چهاردهم هجری و به طور خاص از اوایل سلطنت مظفرالدین شاه و در واقع در آستانهی رخداد تحول آفرین جنبش مشروطه خواهی دو جریان محافظه کار و انقلابی آشکارتر شد. این که در مرحلهی نخست مشروطه خواهی ایدهی «عدالت خانه می خواهیم» شعار اصلی شد و بعد به پارلمان «عدالت خانه» گفته شد، به روشنی از همکاری و همفکری دو جناح یاد شده هرچند با غلبهی نحلهی انقلابی حکایت می کند. پس از پیروزی اولیه بر استبداد قجری در سال 1285 خورشیدی، نقش نحلهی چپ عدالت محور با شتاب جدی تر و بیشتر شد و از این رو در جنبش دوم مشروطه خواهی و در نهایت فتح تهران به سال 1288 خورشیدی فزون تر و مؤثرتر بود. در مجلس اول مشروطه عنوان رسمی این دو جریان «اجتماعیون – اعتدالیون» و «اجتماعیون – عامیون» بوده است. اولی غالبا مبارزان کهن سال تر و معتدل و میانه بودند و اغلب رجال سیاسی و به ویژه روحانی از جمله عالم نامدار مشروطه خواه سید حسن مدرس در این طیف تعریف می شد و دومی انقلابیونی بودند که غالبا جوان تر بوده و در مشی فکری و سیاسی در برابر گروه اول قرار گرفته و تندروتر شمرده می شدند. تعبیر فارسی تر عنوان این طیف «سوسیال – دموکرات» است. اعضا و حامیان جدی اینان غالبا جوانان و آشنا با تجدد فرنگی بودند. البته ریشه های سازمانی و تشکیلاتی این گروه عمدتا در نواحی مختلف قفقاز بوده ولی تمرکز و فعالیت های آنان ایرانی بوده و غالبا در چهارچوب مصالح و منافع ملی عمل می کرده اند.
این جناح بندی کم و بیش در سه مجلس نخست مشروطه وجود داشته است. البته در دوره ای به گروه انقلابی، «دموکرات» هم گفته می شد. سید حسن تقی زاده (1257-1348 خورشیدی) و علی موسیو (1879-1910 میلادی) و شیخ محمد خیابانی (1259-1299 خورشیدی) هر سه تبریزی از بانیان این گروه بودند. اختلافات فکری و مشی سیاسی این دو گروه در جریان تنظیم متمم قانون اساسی و به طور کلی در اغلب طرح ها و لوایح پارلمان از جمله در سیاست های خارجی و اقتصادی و یا در تصمیم گیری های مهم سیاسی دولت ها خود را نشان می داد. یک نمونهی مشهور آن اشغال تبریز به وسیلهی قوای روس در سال 1290 خورشیدی و در پی آن التیماتوم روس به دولت ایران مبنی بر اخراج مورگان شوستر آمریکایی (1877-1960 میلادی) مسئول امور مالیه دولت ایران است. دموکرات ها به شدت با تسلیم دولت در برابر آن مخالفت کرده و حتی خیابانی نمایندهی مجلس پس از ایراد نطقی تند در بهارستان به اعتراض تهران را ترک کرد و به مشهد رفت. صدها انجمن مخفی و نیمه مخفی نیز یا رسما عضویت این جریان انقلابی را داشتند و یا به نوعی با آنها مرتبط بودند. «انجمن غیبی» یکی از آنها بوده است. گاه برخی از آن دست به ترور و قتل محافظه کاران نیز می زده اند. از جمله می توان به ترور سید عبدالله بهبهانی (1219-1289 خورشیدی) یکی از دو رهبر روحانی با نفوذ مشروطه در تهران اشاره کرد که البته این اقدام و مانند آن بسیار به زیان این جریان تمام شد. در سریال «هزار دستان» اثر علی حاتمی این تلاش های تند و انقلابی علیه فرادستان در نظام سیاسی آن روز ایران گزارش شده است.
جریان چپ آزادی خواه و مشروطه طلب و عدالت محور از تحولات فکری و تکاپوهای سیاسی جهان عرب و بیشتر تحت تأثیر مصر هم بوده است. به عنوان نمونه می توان گفت که نظریه پرداز روحانی بزرگ و مشروطه خواه یعنی غروی نائینی (1239-1315) در کتاب مهم «تنبیه الامه و تنزیه المله» آشکارا از اندیشه های آزادی خواهانه و عدالت طلبانهی جهان عرب و به طور مشخص از آرای عبدالرحمان کواکبی (1266-1320 قمری) محقق ایرانی تبار سوری الهام گرفته و وفق تحقیق حمید عنایت به طور خاص اصطلاح «استبداد دینی» و خطرات آن را از کواکبی برگرفته است. البته نحلهی چپ غیر مذهبی آموزه های خود را عمدتا از آبشخورهای ایدئولوژیک کمونیسم اروپایی یا روسی می گرفته تا جهان عرب. در هرحال جریان چپ مسلمان و دیندار ایرانی که دنبال مبانی نظری و فکری خود در تاریخ اسلام و تشیع و حتی در ایران پیش از اسلام با مدل فکری مزدکی گری بوده است، طبعا نمی توانسته به منابع غیر مذهبی ارجاع دهد. از این رو حتی برخی جریان های چپ غیر مذهبی نیز برای جلب نظر مسلمانان، ناگزیر بودند برای اثبات ظلم ستیزی و مخالفت با تبعیض و بسط عدالت در جامعه، به برخی متون و منابع سنتی اسلامی ارجاع دهند و از آنها اتخاذ سند کنند.
واقعیت این است که محور اساسی و ستون اصلی میراثداری از مشروطیت ایران به ویژه در فاصلهی دو جنگ جهانی در ایران، جناح چپ رادیکال و به طور خاص چپ مسلمان بوده است. نگاهی کوتاه به مرامنامهی نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچک جنگلی (1257-1300 خورشیدی) در گیلان نمونه ای از چنین رویکرد عدالت خواهانه و دفاع از حقوق محرومان است و از این رو جنبش جنگل را به درستی یک جنبش سوسیالیستی دانسته اند. صدها حزب و گروه هرچند غالبا کوچک و کم اثر در سطح ملی در تهران و تبریز و گیلان با مرامنامهی تبعیض ستیز و عدالت محور به عرصه آمده و هر یک به سهم خود نقشی در تحولات فکری و سیاسی ایران ایفا کرده اند. موضوعات مختلفی چون مالکیت، نظام ارباب و رعیتی، تولید ثروت، چگونگی توزیع ثروت، اهمیت کار و حقوق مشروع کارگران و به طور کلی رفاه رنجبران و طبقات فرودست جامعه در محافل روشنفکری چپ عدالت خواه اعم از مذهبی و غیر مذهبی همواره مورد بحث و گفتگو بوده است. این موضوعات به طور خاص در ادبیات رایج آن عصر از جمله در شعر و رمان به روشنی بازتاب یافته است.
این نیز گفتنی است که نظریه پردازان مسلمان مشروطه خواه و پیروان فکری شان، در جریان ضروری استفاده از منابع و ذخائر نهفتهی اسلامی دیرین، اصل «شورا» را کشف کرده و این شیوه را تحت عنوان «نظام شورایی» برای طراحی یک نظام سیاسی مناسب مشروطیت، نظامی که اخیرا با اندکی تسامح به نظام دموکراتیک شناخته می شود، تشخیص داده بودند. از این رو نائینی در «تنبیه الامه» نظام مطلوب اسلامی را «شورویه» می نامد. این تعبیر بیش از یک دهه پیش از انتخاب عنوان «جماهیر شوروی» برای نظامی سیاسی چپ کمونیستی در روسیه به وسیلهی مجتهد نجف مورد استفاده قرار گرفته است. هرچند تفکر و شخصیت فکری نائینی فراتر از دوگانهی چپ و راست تعریف می شود ولی در مجموع او را می توان از نظریه پردازان نحلهی چپ مسلمان حداقل در مقطع جنبش مشروطیت و تألیف کتاب تنبیه الامه دانست. با الهام از چنین اندیشه هایی و با پیگیری و مداومت سخنگویان انقلابی و دموکرات مجلس اول و دوم مشروطه، موضوع مهم «انجمن های ایالتی و ولایتی» در متمم قانون اساسی گنجانده شد.
در پی سلطنت رضا شاه پهلوی و دگرگونی اساسی در فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور، به دلایلی از جمله اختناق و چیرگی استبداد، موضوعات پر چالش اجتماعی و اقتصادی تا مدتی به حاشیه رانده شد. اما پس از شهریور 1320 و گشایش فضای باز سیاسی و آزادی نسبی رسانه ها و احزاب، جنبش رادیکال عدالت خواه بار دیگر با قدرت و عمق بیشتری به صحنه آمد و به راه خود ادامه داد. به ویژه با توجه به درهم شکستن قدرت های سیاسی و اقتصادی در عصر رضا شاهی و مصادرهی املاک مالکان پرشمار در جای جای ایران به سود شخصی پادشاه کشور، موضوع اقتصاد و معیشت مردم و به طور خاص مالکیت زمین، بیش از پیش اهمیت پیدا کرد.
چنین تحولی البته معلول چند عامل بود. یکی اثرپذیری از فضای جهانی پس از جنگ دوم جهانی، دیگر تغییرات ژرف اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی در مقطع پس از مشروطه تا پایان عصر رضا شاه و سوم جا به جایی طبقات اجتماعی و بیش از همه، فعالیت های سازمان یافتهی جریان عام کمونیستی و مارکسیستی در شرق حول محور اتحاد جماهیر شوروی و انتقال آن به وسیلهی شماری از روشنفکران و نویسندگان و هنرمندان چپ به ایران. در این دوران جدید، تقی ارانی و گروه پنجاه و سه نفر مشهور، آغازگر فعالیت های جدی تر و گستره تر چپ غیر مذهبی در ایران بودند که با تشکیل «حزب توده ایران» در مقطع شهریور بیست اوج گرفت و در فاصلهی حدود یک دهه همه جای ایران را تحت تأثیر قرار داد.
از آنجا که در آن دوران حدود هشتاد درصد جامعه ایران در روستاها زندگی می کردند و طبعا زمین و کشاورزی و دامداری وسیلهی غالب برای امرار معاش شان بوده است، موضوع زمین و مالکیت و نظام ارباب – رعیتی بیش از همه مورد توجه مصلحان اجتماعی و به ویژه مصلحان چپ بوده است. این که محققی چون خانم لمبتون (1912-2008)، وابستهی مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران در سالهای جنگ دوم جهانی، دو کتاب در این زمینه نوشته است، گواه این مدعاست. این دو کتاب عبارتند از: «مالک و زارع در ایران» و «اصلاحات ارضی در ایران». اولی، که خیلی مهم است و از منابع قابل استفاده در موضوع خود شمرده می شود، به وسیلهی منوچهر امیری و دومی با همت مهدی اسحاقیان به پارسی برگردانده شده و انتشار یافته اند.
اما فضای فکری و اجتماعی خاص پس از شهریور در جهان و ایران، زمینه های جهش جریان های مختلف چپ رادیکال و مذهبی در ایران شد. این جریان و نمایندگانش در سراسر ایران و بیشتر در تهران و مشهد فعال شده و در دو قلمرو اندیشه و سیاست بیش از پیش اثرگذار شدند. در تهران تشکیلاتی با عنوان «خداپرستان سوسیالیست» پدیده آمده که هرچند بنیادگذار و نظریه پرداز اصلی آن محمد نخشب (1302-1355 خورشیدی) بوده ولی افرادی دیگری نیز در آن فعال بوده و شماری از آنها بعدها، هرچند در مجموع در تداوم همان بینش و اهداف در دهه های سی تا انقلاب ایران فعالیت می کرده اند، ولی دارای هویت مستقل هم بوده اند. برخی از اینان به سهم خود در رهبری جنبش انقلابی و انقلاب 57 مشارکت و حضوری فعال و اثرگذار داشته اند. از جمله آنها می توان به حبیب الله پیمان (1314 خورشیدی) و کاظم سامی (1313-1367 خورشیدی) اشاره کرد. این دو در اوایل دهه چهل سازمان سیاسی «جاما» را تأسیس کردند ولی پیمان در سال 57 سازمان مستقل «جنبش مسلمانان مبارز» را بنیاد نهاد. این دو نهاد سیاسی هنوز نیز کم و بیش فعال هستند.
در مشهد نیز در اوایل دهه بیست «کانون نشر حقایق اسلامی» با همت محمدتقی شریعتی (1286-1366 خورشیدی) و طاهر احمدزاده (1300-1396 خورشیدی) پدید آمد که حداقل دو دهه فعال بوده و در خراسان منشاء تحولات فکری جدیدی بوده است. گرچه کانون و محمدتقی شریعتی را نمی توان به تفکرات چپ مذهبی محدود کرد ولی افکار و آثارش نشان می دهد که وی بیشتر به جریان چپ اسلامی گرایش داشته و در مجموع در این طیف تعریف می شده است. به ویژه که طاهر احمدزاده به عنوان شخصیت دوم کانون آشکارا خود را سوسیالیست موحد و خداباور معرفی می کرده است. نیز باید اشاره کرد که اغلب اعضای جوانان فعال و اثرگذار کانون گرایشات عدالت خواهانه و در واقع آزادی خواهانه و ملی داشته اند. افزون بر آنها، محمدتقی شریعتی و دیگر اعضای کانون پیوند استوار و آشکاری با نخشب و خداپرستان سوسیالیست در تهران نیز داشته اند.
به ویژه گفتنی است که علی شریعتی (1312-1356) فرزند محمدتقی از همان آغاز دانش آموزی، همزمان با عضویت در کانون مشهد، عضو فعال خداپرستان شاخهی خراسان هم بوده است. شریعتی گرچه بعدها به ویژه پس از عزیمت به اروپا برای تحصیل و به طور خاص پس از بازگشت از اروپا، مسیر فکری و سیاسی مستقلی انتخاب کرد و از این رو عضو هیچ حزب و گروه نشد و حتی خود را در قالب هیچ جریان سیاسی ویژه ای تعریف نکرد، اما به لحاظ فکری و ایدئولوژیک، او همان ارزش ها و آرمان های عدالت محور خداپرستان را ادامه داد و در طول فعالیت های فکری و تئوریک گسترده و از نظر زمانی نسبتا کوتاه خود در تهران (1348-1356) به طور مستمر و جدی برای تقویت نظری و مذهبی عدالت خواهی تلاش کرد. او که در دوران دانش آموزی اش در مشهد کتاب عبدالحمید جودت السحار مصری در بارهی ابوذر غفاری را با عنوان «ابوذر غفاری خداپرست سوسیالیست» از عربی به پارسی ترجمه و منتشر کرده بود، بعدها آشکارا از «سوسیالیسم اسلامی» سخن گفت و دفاع کرد. برابری در اندیشهی شریعتی پر بسامد است. او در مدل نظری و ایدئولوژیک خود از مثلث «عرفان، برابری و آزادی» یاد کرد. البته شریعتی از منتقدان جدی ایدئولوژی های مبتنی بر اندیشه ماتریالیستی بود ولی، با تمایز و حتی طرح تناقض بین کمونیسم و سوسیالیسم، به جد از نوعی سوسیالیسم دفاع می کرد. اصولا به زعم شریعتی، سوسیالیسم فقط بر بنیاد اندیشه های مذهبی و الهیات توحیدی قابل فهم و تفسیر و قابل قبول است و به طور مبنایی با هر نوع ماتریالیسم در تناقض است. وی در نهایت، مارکسیسم را «رقیب» و سرمایه داری (کاپیتالیسم) را «دشمن» طرز تفکر اسلامی و شیعی می شمرد. این در حالی بود که مرتضی مطهری (1298-1358 خورشیدی) در واکنش به آن، اصرار داشت که اسلام با مارکسیسم، هم دشمن است و هم رقیب. شاید بتوان گفت سوسیالیسم آرمانی شریعتی همان بود که مارکس از آن تحت عنوان «سوسیالیسم اخلاقی» یاد می کرد که البته آن را نمی پسندید. حال که سخن از حسن حنفی در میان است، لازم به یادآوری است که او با شریعتی از دوران دانشجویی در پاریس دوست و مرتبط بوده و بعدها نیز همواره از شریعتی به نیکی یاد می کرده است. این دو قرابت های فکری مهمی از جمله در چپ گرایی و عدالت خواهی با هم داشته اند.
البته می دانیم که جریان چپ مسلمان بسیار گسترده بوده و تقریبا اکثریت مبارزان ضد استعمار (امپریالیسم) و ضد استبداد و به ویژه ضد استثمار را شامل می شد. از جمله آنان می توان به روحانیانی چون آیت الله سید محمود طالقانی (1389-1358) و نیز به حبیب الله آشوری (1315-1360 خورشیدی) اشاره کرد. کتاب «مالکیت در اسلام» طالقانی و کتاب «توحید» آشوری دو نمونه از آثار و افکار آنان در این زمینه است. از شمار عالمان دینی، می توان به علی تهرانی (1305- خورشیدی)و آثارش (از جمله سه اثر مهم تر وی: «اقتصاد اسلامی»، «اسلام ضد استثمار» و «ای انسان ستم و تفرقه مپسند»)، نیز اشاره کرد. در جریان غیر روحانی محمد حنیف نژاد (1318-1351 خورشیدی) و افکارش، که در «سازمان مجاهدین خلق» اولیه تبلور یافته، نمونهی بارز و مشخص چپ اسلامی است. همین طور می توان به ابوذر ورداسبی (1328-1367 خورشیدی) اشاره کرد که او، ضمن نقدهای جدی به پاره ای از افکار و آموزه های چپ مارکسیسستی و ماتریالیستی، از اسلام انقلابی و مدافع عدالت و مخالف استثمار و نظام طبقاتی سخن گفته و برای مدلل کردن ایده هایش نظریه پردازی کرده است. نیز می توان از دو نهاد کوچک تر اسلامی یعنی «فرقان» و «آرمان مستضعفین» نیز یاد کرد که در این طیف گسترده تعریف می شوند. اینان در آستانهی انقلاب ایران فعال شده و چند سالی در فضای فرهنگی و مذهبی و سیاسی ایران فعال بوده اند. البته محمدرضا حکیمی (1314-1400) نیز با شخصیت دوگانه روحانی – غیر روحانی خویش، جایگاه خاص خود را در این طیف دارد. او که خراسانی بود و در جوانی با کانون حقایق اسلامی و خداپرستان مشهد پیوند داشت، عمری بر سر یک هدف بنیادین سپری کرد و آن فقرزدایی از سیمای جامعه و تحقق عدالت اقتصادی در سطوح مختلف جامعه مسلمان بود. اغلب آثار وی و مهم تر از همه مجموعهی 12 جلدی «الحیات» بازتاب دهندهی دغدغه های عدالت طلبانهی او بوده است.
به طور کلی جریان چپ اسلامی در دهه چهل و پنجاه چندان مقبولیت داشت که عالم حوزوی نامداری چون مطهری نیز در کتاب «مبانی اقتصاد اسلامی» (کتابی که چند سال پس از انقلاب چاپ و به طور غیر رسمی منتشر شد)، از یک سو ذیل فصلی از «نقاط اشتراک اسلام و سوسیالیسم» سخن می گوید و در فصل دیگر برای ماشین حق مالکیت فردی و خصوصی قایل نیست.
البته این گرایش همواره از جهات مختلف و با انگیزه ها و مبانی متنوع و گاه متضاد مورد نقد و ایراد بوده است. یکی از جناح های منتقد، جناح روشنفکران چپ غیر مذهبی بوده که سوسیالیست های مسلمان را به مارکسیست بودن و حداقل التقاط بین دو اندیشه متضاد یعنی اسلام و مارکسیسم متهم کرده اند. از جمله بیژن جزنی (1316-1354 خورشیدی)، نظریه پرداز چپ مارکسیستی، مقاله بلندی دارد با عنوان «مارکسیسم اسلامی یا اسلام مارکسیستی» که در 52 صفحه در سال 1352 منتشر شده است. دو جریان ظاهرا متضاد دیگر نیز، هرچند با انگیزه های متفاوت، همین ایراد را وارد کرده و جریان چپ اسلامی را به طور کلی به «مارکسیسم اسلامی» و با اندکی تحفیف به التقاط ناهمگون اسلام با مارکسیسم متهم کرده اند. یکی از آنها، جریان راست مسلمان و سنتی و محافظه کار است که از این گروه می توان به مرتضی مطهری اشاره کرد؛ عالمی که در مجموع در طیف محافظه کار تعریف می شود. همین گروه در دوران اقتدار یابی خود در مقطع پس از انقلاب، از «التقاط» به مثابهی یک دشنام سیاسی و حتی جرم علیه طیف گستردهی جریان نواندیشان و به طور خاص چپ گرایان مسلمان استفاده کرده و به سرکوبی شان اقدام کرده اند. دوم نیز دستگاه تبلیغات سیاسی رژیم سلطنتی پهلوی بوده که ایضا سخنگویان چپ اسلامی را به مارکسیست و کمونیست بودن و یا التقاط متهم کرده و از این منظر برای آنان جرم تراشی کرده و در بازجویی های ساواک و در دادگاهها (به واقع بیدادگاهها) این افراد را با برچسب مارکسیست اسلامی به اعدام و یا زندان محکوم می کرده است. البته قانون جرم انگاری هر نوع فعالیت های اشتراکی (کمونیستی و مارکسیستی در عصر رضا شاه) پشتوانهی قانونی و حقوقی این محاکم بوده است. در بازجویی های ساواک، چنان که خود تجربه کرده ام، آگاهانه تلاش می شد که مذهبی های مبارز و مخالف استبداد پهلوی (به ویژه روحانیون) را علیه افراد و یا سازمان های چپ انقلابی مسلمان برانگیزند و به بهانهی تناقض اسلام و مارکسیسم گروههای مشخص مسلمان را در برابر مبارزان انقلابی و چپ قرار دهند. به طور کلی سیاست رژیم پهلوی در دههی چهل و پنجاه، آن بوده که مذهبی ها اعم از سنتی و غیر سنتی را در برابر جریان چپ غیر مذهبی قرار دهد و بدین ترتیب با سلاح کارآمد مذهب و توده های مؤمن همزمان هر دو جریان چپ مبارز و عدالت خواه را از میدان مبارزه خارج و در جامعه منزوی و بی پایگاه کند.
گفتنی است که رژیم حاکم در چهار دههی پیش از انقلاب ایران، عمدتا با انگیزه های سیاسی (و در مقطعی با اعمال فشار آمریکایی ها)، اقدامات مختلفی برای خنثی کردن افکار و اهداف جریان عام چپ و از جمله چپ مذهبی و اثرگذاری های آن در سطوح مختلف جامعه، انجام داد. اقدام مهم «اصلاحات ارضی» و واگذاری حداقل بخشی از مالکیت اراضی کشاورزی در روستاها به کشاورزان یکی از این نوع اقدامات بوده است. اوج این تلاش در جریان «انقلاب سفید» با فرماندهی مستقیم محمدرضا شاه پهلوی در اوایل دههی چهل بوده است. اصول ششگانهی اولیهی انقلاب سفید مانند سهیم شدن کارگران در سود کارخانه ها و مهم تر از آن اعطای حق رأی به زنان نیز در همین چهارچوب قابل فهم است. بیفزایم که این نوع اقدامات در مرحلهی نخست برآمده از مقتضیات زمان و نیاز جامعهی در حال تحول ایران بوده است. با این حال غربیان در پی آن بودند که جوامعی چون ایران را از سقوط در دامن چپ و به طور خاص از گرایش به قطب مختلف در دوران جنگ سرد یعنی شوروی و بعد چین برهانند و در نهایت اقمار متحد خود از جمله شاه و رژیم ایران را همچنان در جبههی خود حفظ کنند.
تکمله: یادآوری چند نکته ضروری
یکم. همان گونه که ملاحظه می شود این نوشتار، به رغم طولانی شدنش، گزارش کوتاهی است از تاریخ و سرشت و سرنوشت چپ مذهبی در جهان اسلام با تمرکز بر ایران از پیشامشروطه تا وقوع انقلاب ایران. تاریخ چپ مسلمان در ایران پس از انقلاب، به کلی دگرگونه است و در این مختصر حتی مجال اشارتی هم به این موضوع مهم نیست. گزاف نیست گفته شود که چنین موضوع مهمی ظرفیت آن را دارد تا در قالب یک کتاب و حتی کتاب ها تحقیق و گزارش شود. چنان که تا کنون افزون بر صدها مقاله و دهها کتاب مفرد در این زمینه تحریر و منتشر شده است. اما محض خالی نبودن عریضه می توان اشاره کرد که مرحوم حمید عنایت (1311-1361) در چند اثر مهم خود اطلاعات مفید و پژوهشگرانه ای درباب تحولات فکری و اسلامی نوین در جهان عرب و به طور خاص در بارهی اندیشه ها و عملکردهای جریان چپ مسلمان تا آن زمان ارائه داده است. ضمنا در این آثار به مناسبت هایی از تحولات فکر اسلامی چپ مسلمان ایرانی نیز سخن رفته است. عناوین برخی از این آثار چنین است:
تاریخ اندیشه ها و نهادهای سیاسی در ایران و اسلام (1348)
سیری در اندیشهی سیاسی عرب (1356)
افکار سیاسی عرب از فتح مصر به وسیلهی ناپلئون تا جنگ جهانی دوم (1356)
اسلام و سوسیالیسم در مصر (1351)
اندیشه سیاسی در اسلام معاصر. این کتاب آخرین اثر عنایت است و اندکی پس از مرگ نویسنده منتشر شده است. کتاب به زبان انگلیسی بوده و به وسیلهی بهاء الدین خرمشاهی به پارسی ترجمه و در سال 1362 منتشر شده است. البته ترجمه دیگری نیز از این کتاب انجام و منتشر شده است.
نیز گفتنی است که در نیم قرن اخیر دهها و احیانا صدها کتاب و رساله تحت عناوینی چون خاطرات افراد و یا تاریخچهی سازمان ها و نهادهای چپ انقلابی و مبارز از سوی افراد حقیقی و حقوقی نوشته و عرضه شده است. این مجموعه برای آشنایی با تاریخ تحولات این جریان بسیار مفید تواند بود.
دوم. هرچند ادبیات مورد استفاده در این نوشتار خود گواه است ولی لازم به تأکید است که نویسنده تلاش کرده از بیان توصیفی و گزارشگری بهره بگیرد و در حد ممکن از تفسیر و تحلیل جانبدارانه به دور باشد. هدف اصلی ارائهی تصویری هرچند ناتمام ولی صادقانه و پژوهشگرانه از موضوع مورد نظر بوده است. با این حال از آنجا که نویسنده خود به جریان چپ اسلامی تعلق خاطر دارد و حتی ابا ندارد بگوید که هنوز هم خود را در مجموع در این طیف تعریف می کند، ممکن است در جاهایی از تعابیر جانبدارانه و حتی مدافع گرانه استفاده کرده باشد که صد البته در حد ضرورت است و حداقل غیر ارادی است.
با توجه به «منطقِ موقعیت» است که از نقد و بررسی نقادانه نیز چشم پوشیده ام. نقد و تحلیل انتقادی چنین جریان ستبری آن هم در طول حدود یک قرن، به مجالی فراخ نیاز دارد که در این نوشتار نه ممکن بوده است و نه هدف نویسنده.
سوم. لازم است در اینجا به نکته ای بس مهم اشاره شود. در این نوشتار همواره از عنوان «آزادی» و عنوان ترکیبی «آزادی خواهی» استفاده شده است. گفتنی است که آزادی به معنای مدرن و متأخر آن در ادبیات کهن اسلامی وجود نداشته ولی در گذشته عدل و عدالت معنایی فراخ تر از اکنون داشته است؛ به گونه ای که مفاهیمی چون آزادی و مؤلفه های مدرن و حقوق بشری آن مانند دموکراسی و حقوق شهروندی ذیل همان مفهوم عام و شامل عدالت تعریف می شده است. شاید بتوان گفت که در ادب قرآنی و در اندیشهی اسلامی نخستین، عدل و عدالت مصداقا در این عناوین متعین می شده است: عدالت سیاسی (در قالب بیعت و شورا و رواداری و شفقت بر خلق و حرمت ظلم به مردمان اعم از مسلمان و ذمی و مستأمن)، عدالت حقوقی و قضایی (ضرورت عدالت قاضی و قضاوت قاضی براساس موازین متعارف آن زمان – هرچند که موازین همیشه به ویژه با معیارهای امروزین عادلانه نبوده – در واقع برابری همه حتی خلیفه در برابر قانون)، عدالت اقتصادی (تأمین حداقل معیشت برای تمامی مردمان زیسته در پناه حکومت و در سطح عالی تر تخصیص برابر امکانات زندگی به طور نسبی برای همه مردم) و عدالت اجتماعی که عملا شامل تمامی این مصادیق می شود. برای مدلل و مستند کردن این مصادیق دهها آیهی قرآن و اخبار و روایات تاریخی در سنت و سیرهی نبی اسلام و اصحاب و خلفای راشدین می توان یافت؛ مستنداتی که در افکار و آثار و به طور کلی ادبیات نویسندکان و گویندگان چپ مسلمان در روزگار ما به وفور یافت می شود.
از این رو تمامی نظریه پردازان چپ مسلمان از سنی و شیعه در جهان عرب و ایران، از اصولی چون توحید و آیات عدل و قسط در قرآن و شماری روایات و اخبار مذهبی در سنت و سیرهی پیامبر و اصحاب اتخاذ سند کرده تا نظریه «جامعهی بی طبقه توحیدی» و ضد تبعیض را مدلل و مستند کنند. به ویژه در ایران پس از مشروطه، شخصیت هایی چون علی بن ابی طالب و نهج البلاغه اش، امام حسین و خطبه هایش و نیز ابوذر غفاری با اعتراضاتش به خلیفه عثمان، محوری ترین مستندات اسلامی – شیعی مورد توجه بوده است. هرچند در این روند، عمدتا عدالت اقتصادی مطمح نظر بوده ولی اسناد نشان می دهد که انواع آزادی ها و دموکراسی و حقوق بشر و حقوق شهروندی نیز بیش و کم مورد توجه و تأکید بوده است. به ویژه کسانی چون طالقانی و شریعتی کوشیده اند تا از یک سو بین آزادی و عدالت سازگاری ایجاد کنند و از سوی دیگر عدالت را در معنای موسع آن مراد کنند که می توان بدان «عدالت اجتماعی» گفت.
این نیز گفتنی است که رد این نوع آموزه ها را می توان در جدال های فکری و مذهبی دو جریان اشعری و اعتزالی و نیز شیعه قرون اولیه پیدا کرد. این که به معتزله و شیعه می گفتند «عقلیه و عدلیه»، مؤید این مدعاست. به ویژه مفهوم پراستعمال «عدل» در دو دیدگاه اشعری و اعتزالی و تحلیل مبانی عقلی و شرعی آنها بس مهم است.
چهارم. نکتهی بس مهم دیگر آن است که آنچه روایت شد، گزیده ای است از تاریخ پر فراز و نشیب جریان چپ و به طور خاص چپ مسلمان در قرن اخیر و البته تا حدود چهل سال قبل. در این ارتباط می توان گفت که در این قرن و به ویژه با احتساب رخداد اثرگذار و دوران ساز انقلاب ایران، تغییرات و تحولات بس مهمی در سطح جهانی و در منطقه و به ویژه در کشور ما ایران پدید آمده است. از این رو لازم است کارنامهی نظری و عملی مجموعهی گسترده چپ و از جمله چپ مسلمان با دقت و ژرف نگری لازم و منطقی مورد وارسی و نقد و بررسی قرار گیرد. نقطه قدرت ها و نقطه ضعف ها و موفقیت ها و ناکامی ها منصفانه واکاوی شود. تا چنین روندی طی نشود، چشم انداز آینده بس مبهم و کدر خواهد بود.
جدای از کارنامهی سیاسی و انقلابی افراد و یا سازمان های چپ و منسوب به آن که نقد و برسی آن مجالی دیگر می طلبد، در قلمرو میراث فکری و فرهنگی و اجتماعی این جریان، به اجمال می توان گفت مجموعهی طیف چپ اعم از غیر مذهبی و مذهبی در تغییرات مثبت ایران معاصر موفق بوده است. هنر و ادب معاصر در اشکال مختلف و مدرن آن (شعر، رمان، تأتر، سینما و . . .) عمدتا به وسیلهی روشنفکران و نویسندگان این جریان تولید شده است. مفاهیم نوین و مدرن فلسفی و ادبی و اجتماعی از طریق تألیف یا ترجمه در ایران غالبا با همت اینان تولید شده و یا رواج یافته است. آزادی خواهی به ویژه در روایت چپ و انقلابی آن، با کوشش ها و مبارزات متفکران و مبارزان چپ برجسته شده و تا حدود زیادی جا افتاده است. از جمله تصویب اصل شوراها به مثابهی میراث مبارک مشروطه، که می توانست تا حدودی به تکثیر قدرت در بدنهی جامعه و کاهش اقتدار استبداد کمک کند، با تلاش ها و پیگیری های سخنگویان کم و بیش با نفوذ عصر انقلاب با پیشگامی آیت الله طالقانی، در قانون اساسی وارد شد. طالقانی سخنگوی جناح چپ عدالت خواه نیروهای اسلامی و نیز جناح چپ نهضت آزادی ایران شمرده می شد.
گفتنی است با این که آیت الله خمینی و پیروانش در مقطع ظهور خیابانی انقلاب و پس از آن در جاانداختن «خمینیسم» در بدنهی جامعهی متکثر و ملتهب ایران در دههی شصت و از جمله در تدوین قانون اساسی اول از بخشی از ادبیات چپ و بیشتر از چپ مسلمان استفاده کرده و در واقع آن میراث را به سود افکار غالبا ارتجاعی و مادون مدرن مصادره کرده اند؛ با این همه، واقعیت این است که سخنگویان چپ مسلمان در تأسیس شاکله های بنیادین جمهوری اسلامی با مدل ولایت مطلقه فقیه هیچ نقشی نداشته اند و حتی وارثان اندیشه های چپ و عدالت خواه و برابری طلب در اشکال مختلف با آن مخالفت کرده و از این رو خود از نخستین قربانیان و محذوفان بوده اند. همان گونه که مبارزان آزادی خواه دیگر نیز چنین بوده و چنان سرنوشتی یافته اند.
با این همه، لازم است که اندیشه وران این جریان در فضای کنونی جهان و منطقه و ایران، در میراث خود تجدیدنظر جدی بکنند. شاید مجموعهی تفکر چپ دموکرات اکنون محتاج شالوده شکنی باشد. جهان دوقطبی جنگ سرد پایان یافته است. دیوار برلین فروریخته است. به طور کلی سوسیالیسم و کمونیسم به شدت ضعیف شده است. در مقابل راست گرایی گاه خطرناک در اروپا و آمریکا رو به گسترش نهاده است. بنیادگرایی مذهبی و غیر مذهبی در مغرب زمین و بیشتر در جوامع مسلمان بروز و ظهوری ویرانگر پیدا کرده است. دموکراسی و حقوق بشر و سازمان نگهبان آن یعنی سازمان ملل در بحرانی عمیق است. جدای از این واقعیت های عینی، به لحاظ نظری، می دانیم که عدالت به مثابهی یک آرمان دارای ارزش جاودانه و جهانی است و مخالف ندارد و به همین دلیل است که حتی ظالم ترین افراد خود را عادل می دانند و یا به عدالت خواهی تظاهر می کند. این را نیز می دانیم که عدل و عدالت هم در تعریف همواره تحول می پذیرد و هم به ویژه در مصادیق همیشه در تخته بند زمان و حتی مکان است. ممکن است حکمی در زمانی و با توجه به نتایج نسبی آن، عادلانه باشد و همان حکم و عمل، در زمانی و در مکانی دیگر، ظالمانه و عین ظلم تلقی شود.
در هرحال در نیم قرن اخیر حول مفهوم عدالت و عدالت اجتماعی و اشکال آن، نظریه پردازی های زیادی انجام شده و آرای مختلف و متنوعی پدید آمده است. از جملهی آن ها آرای راولز است که نمی توان از این آخرین دستاوردهای بشری در باب عدالت و نظام و جامعهی عادلانه چشم پوشید. ایده، نظریه و برنامه سه مرحلهی متوالی و به هم پیوسته اند. حتما باید از ایده ها عبور کرد و به نظریه پردازی ارتقا یافت و در نهایت برای تحقق نظریه ها برنامه ریزی کرد که صد البته در این مرحله دهها کارشناس در رشته های مختلف علمی و پژوهشی در کنار هم می توانند از عهدهی آن برآیند. در هرحال در عالم واقع هیچ چیز جامع و مطلق و همه زمانی نیست. توجه به این دقایق، ایجاب می کند که چپ و از جمله چپ مسلمان در میراث خود درنگ و احیانا تجدیدنظر کند تا بتواند بر ای آینده نظریه های تازه و مناسب تولید کرده و برنامه ریزی های مفید و عملی بکند.
در اینجا توجه به این نکته مهم است که درگذشته به آزادی ها بهای لازم داده نمی شد و حتی گاه تحت عناوین طعن آمیزی چون آزادی لیبرالیستی و یا سرمایه داری نادیده گرفته و تحقیر می شد. هرچند شماری تلاش کرده اند که بین این دو جمع کنند ولی در نهایت چنین تفکری چندان طرفدار نداشته است. درگذشته موضوع تقدم آزادی بر عدالت و یا برعکس، همواره محل مناقشه و اختلاف بوده است. حال کم و بیش باید روشن شده باشد که چنین مناقشه ای تا حدودی بلاموضوع است؛ تکرار داستان مرغ و تخم مرغ است. در عالم واقع و به نحو دیالتیکی، روشن است که یکی بدون دیگری معنای محصلی ندارد. از این رو در بستر بروز و زایش چپ اروپایی، دیری است که تلفیق این دو به صورت اندیشهی «سوسیال – دموکراسی» مطرح شده است. یعنی همان «اجتماعیون – عامیون» عصر مشروطه.
پنجم. واپسین نکته آن است که با انقلاب ایران و نظام برآمده از آن، همه چیز دچار آشفتگی و حتی فروپاشی شده است. دیگر هیچ چیزی از جمله عدالت و آزادی و دین و حتی چپ و راست نه تنها معنای متعارف و سابق خود را ندارند بلکه اغلب این مفاهیم در دام چاله های ابتذال و انحطاط سقوط کرده و گاه در مصادیق خلاف و نقیض خود استعمال می شوند. زمانی متفکرانی صادق چون جزنی و حنیف نژاد و شریعتی مدافع عدالت و آزادی بوده و نظام سرمایه داری را به نقد می کشیدند و پرچمدار مبارزه با امپریالیسم بودند ولی حالا . . .؟!! دیری است که غالبا عقب مانده ترین و نادان ترین و جاه طلب ترین گروه های اجتماعی در چهارچوب مصالح و منافع جمهوری اسلامی و در عین آلودگی به انواع فساد در ساختار نظام حاکم و در یک کلمه لومپن ترین افراد و گروه مدافع عدالت اند و شعار مبارزه با غرب و استیلای جهانی می دهند. اینان حتی گاه برای این که واژه ها و مفاهیم زبان بسته را از آن خود کنند (مانند «استکبار جهانی» به جای «امپریالیسم جهانی») دست به جعل زده و برای رسیدن به اهداف جاه طلبانه و در بهترین حالت ساده لوحانه خود از اصطلاحاتی استفاده می کنند که در واقع نه درست آن ها را می شناسند و نه اصولا در طرح و دفاع از آن ها صادق اند. در واقع همهی ارزش های انسانی و اخلاقی و دینی مترقی پیشین به سود یک گروه مدعی انقلاب و عدالت مصادره شده و از معنا و مضمون اصلی خود تهی شده اند. در چنین شرایطی، بازتعریف مفاهیم کار ساده ای نیست. به ویژه که استبداد دینی، که به گفتهی نائینی در عصر مشروطه، خطرناکترین نوع استبداد است، تمامی امکانات عمومی را در انحصار خود و پیروانش قرار داده و ارباب اندیشهی آزاد و عدالت خواهان آگاه و صادق را از ابزارهای انتقال پیام به جامعه و مردم محروم کرده است. در هرحال عدالت خواهی تا اطلاع ثانوی چندان بدنام شده که دیگر سخن گفتن از آن دشوار شده است. با این حال، آزادی خواهان و عدالت طلبان جدی و صادق نباید ناامید شده و عرصه را به رقیب واگذار کنند. کارزاری دیگر باید.