نواندیشی دینی و نحله‌های دیگر

حسن فرشتیان

یکی از شیوه های رایج شناخت یک پدیده، خوانش «تطبیقی» چرایی و چیستی و اهداف آن است. خوانش تطبیقی می تواند در مقایسه با پدیده های مقابل آن شکل بگیرد که از مصادیق قاعده «تعرف الاشیاء باضدادها» می باشد. گونه ای دیگر از خوانش تطبیقی یک پدیده، در خوانش و قیاس آن با پدیده های موازی و هم سوی آن می باشد تا جزییات و تفاوت های چیستی و چرایی آن بهتر واکاوی شود. در این گونه از خوانش تطبیقی، همزمان با قیاس سوژه مورد مطالعه با پدیده های موازی، می توان در نهایت به ضرورت و یا عدم ضرورت سوژه مورد خوانش نیز آگاهی یافت. لذا این خوانش تطبیقی در میان سوژه های همسان و هم خانواده، می تواند کم و بیش به کلید فهم «ارزش افزوده» سوژه مورد خوانش در آن مجموعه تبدیل شود.

بدون تردید، در مجموعه خانواده کنشگران پهنه دین و فعالان و تاثیرگذاران این حوزه، «سنّت گرایان» دیرپاترین کنشگران این حوزه محسوب می شوند. در گذر تاریخ، در برابر ناکارآمدی جریان سنت گرا، جریانات «نوسنّت گرا» برای تطبیق سنت های کهن با دستاوردهای نو و مدرن پدید آمدند. در پی فربه شدن خوانش سنتی از دین و افزوده شدن سنت های دینداران به سنت دینی و تلقی آن به عنوان بخشی از دین، جریانات «اصلاح گری دینی» در پی پیرایش خوانش های کهن، بروز پیدا کردند. در سده اخیر به موازات پیدایش شرق شناسی در غرب، پژوهش های دینی نیز گسترش پیدا کرد و نسلی از کنشگران این حوزه به عنوان «پژوهشگران دینی» پا به عرصه خوانش های دینی گذاشتند.

البته به موازات جریانات فوق در میان کنشگران پهنه دین، از زاویه ای دیگر، با جریاناتی از قبیل «پرسشگران حوزه دین»، «نقادان دین» و «دین ستیزان» نیز مواجه هستیم، ولی چون کنشگری آنان «برون دینی» و از زاویه متفاوت و در نقد دین محسوب می شود، از موضوع این نوشتار خارج می باشند.[1]

«نواندیشی دینی» که محور این یادداشت است به مثابه کنشگری در حوزه دین، در بده بستانی با سایر جریانات کنشگری دین، به خوانشی «نو» از دین می پردازد. در این نوشتار تلاش می شود تا با مطالعه جریانات همسو و همسایه نواندیشی دینی، به چرایی و چیستی این جریان و مشابهت های و مفارقت های آن، با سایر جریانات همسو و هم خانواده آن پرداخته شود. هرچند هدف اصلی این نوشتار خوانش «نواندیشی» در قیاس با سایر خوانش های «همسو» می باشد، ولی بی مناسبت نیست که در ابتدا با خوانش «سنت گرایی» آغاز شود که خوانش نواندیشی، «بدیل» آن تلقی می گردد.

اول – سنّت گرایان:

آیا سنّت گرایان را می توان از نحله های همسو با نواندیشان دینی در جریان کنشگری دینی قلمداد کرد؟

«سنّت گرایان» از جنبه تاریخی، متقدم ترین و نخستین نحله کنشگران حوزه دین هستند که محافظه کارانه با تعلق و وابستگی کامل به متون کهن دینی، از کتاب و سنت گرفته تا متون سلف پیشین، خود را وارثان میراث کهن دینی و بلکه خود را تنها متولی رسمی و انحصاری دین می دانند.

به نظر می رسد به دلایل متعددی سنت گرایان در مجموعه گروههای همسوی نواندیشی دینی قرار نمی گیرند. از زاویه دید خود سنت گرایان، آنان به دلیل رویکردی نفی گرایانه به سایر خوانش های دینی، انحصار گری مطلقی در تفسیر از دین برای خویش قائل هستند و به نفی صریح سایر خوانش های درون دینی می پردازند. اینان به دلیل تقدم زمانی نسبت به سایر جریانات و همچنین به دلیل وفاداری به نصّ و متن، جایگاه خویش را موقعیتی رسمی و منحصر به فرد تلقی کرده و برای سایر کنشگران، مشروعیتی و اصالتی قائل نیستند. و چون رسالت خویش را در مرزبانی آن سنت های کهن می دانند، در طول گذر تاریخ، بدبینانه و با دیده ای نگران و دلواپسانه به سایر کنشگران این حوزه می نگرند و هرگونه نوآوری و نوگرایی و نواندیشی را بدعتی نابخشودنی تلقی می کنند.

از سویی دیگر، به دلیل فلسفه وجودی نواندیشی دینی که با اندیشیدنی «نو» همزاد و پیوسته است، نواندیشی دینی نیز بر مبنای نفی خوانش سنت گرایانه قوام یافته است و لذا نواندیشی دینی به هنگام زایش خویش، از همان آغاز در برابر اندیشه سنت گرایی و بسان «بدیل» وی زاییده شده است و در نهایت نیز در برابر سنت گرایی کهن قرار خواهد گرفت. زایش نواندیشی دینی در برابر سنت گرایی، از همان ابتدا نواندیشی را در برابر سنت گرایی قرار داد. لذا این دو نحله به دلیل فلسفه وجودی متفاوتشان نمی توانند هم پیمانان یک دیگر باشند، هرچند ممکن است در برخی مقاطع به نقاط اشتراکی در برابر دیگر نحله ها برسند اما این هم پیمانی ها، ناپایدار و مقطعی خواهد بود.

هم پیمانی سنت گرایان و نواندیشان در برخی بزنگاه ها، نمی تواند موجب همسویی آنان در مبانی و ابزارها و هدف ها گردد. مطالعه موضع گیری ها و گرایش های این دو نحله در برابر موضوعی مثل جایگاه حکومت دینی می تواند نمونه ای روشنگر در مورد امکان هم جبهه ای این دو نحله بدون همسویی آنان، باشد.

چنانچه می دانیم، در سال های اخیر، در برابر جریانات اسلامگرای تندرو از قبیل داعش، سنت گرایان و نواندیشان از خاستگاه هایی متفاوت به نتایج کاربردی یکسان رسیده و در برابر جریانات اسلامگرای تندرو (و همچنین در برابر اندیشه برقراری حکومت و شریعت اسلامی) قرار گرفتند. اما این همسویی آنان، نه به دلیل همسویی و همسایگی مبانی فکری و پایه های اعتقادی، بلکه بر مبنای تاکتیک خاص در شرایط ویژه است. اگر امروز در برابر برقراری حکومت اسلامی، سنت گرایان و نواندیشان به نقطه اشتراک می رسند، نیم سده پیش این چنین نبود. در آن هنگام نواندیشان دینی در جهان اسلام، چه در حوزه اهل تسنن و چه در حوزه شیعیان، به برقراری نوعی از حکومت اسلامی می اندیشیدند در حالی که سنت گرایان به چنین امری باور نداشتند.

در آن هنگام، سنت گرایان جامعه تسنن به مشروعیت حاکم باور داشته و با توجه به قواعدی مثل «الحکم لمن غلب»، «السلطة لمن غلب» و پرهیز از به هلاکت انداختن خویش «ولَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» برای حکام و سلاطین خویش مشروعیت قائل بوده و تلاشی برای برقراری حکومت اسلامی و اجرای احکام اسلامی در سایه برقراری حکومت اسلامی نمی کردند، اگر خواهان اجرای احکام شریعت بودند، اجرای این احکام را از همان حاکمان عرفی مسلط می خواستند.

سنت گرایان شیعه نیز با اعتقاد به عدم مشروعیت هرگونه حکومتی به جز حکومت امام معصوم، تلاش برای برقراری حکومت اسلامی را پیش از ظهور امام موعود، تلاشی از پیش شکست خورده و نامشروع تلقی می کردند.

اما نواندیشان دینی در جهان تسنن، به ویژه جریانات نزدیک به اخوان المسلمین با شعار «الإسلام هو الحل» راه حل جوامع مسلمان را برقراری نظامات اسلامی و حکومت اسلامی می پنداشتند، نواندیشان شیعه نیز کم و بیش تحت تاثیر همین جریانات جهان اسلام، به برقراری نظامات اسلامی تمایل می داشتند.

(یادآوری این نکته، ضروری به نظر می رسد که تمایلات و تلاش های نواندیشان دینی سنی و شیعه برای برقراری نوعی از حکومت اسلامی یا التزام به شریعت در سده پیش، با توجه به بیان جهت گیری های عدالت خواهانه مفاهیم اسلامی توسط آنان، تلاشی برای برقراری جنبه های عدالت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اسلام در زیر لوای تعالیم اسلام بود، نه صرفا تلاش برای برقراری شریعت و احکام مجازات اسلامی. در حالی که تلاش سایر مدعیان برقراری حکومت اسلامی، معطوف به برقراری شریعت و نص احکام فقهی به ویژه نص مجازات مطروحه در متون و نصوص نخستین سده های اسلام بود. به عبارتی دیگر، می توان مدعی شد که واژه هایی از قبیل «حکومت دینی» در بیان آن نواندیشان با حکومت دینی در بیان سایر مدعیان، فقط از یک اشتراک لفظی برخوردار بودند بدون آن که از جهت مفهومی و معنایی، یکسانی و این همانی داشته باشند).

در دوران معاصر، نگاه نواندیشان دینی به موضوع فوق کاملا متفاوت شده است این تفاوت، علاوه بر آن تفاوت مفهومی که در پاراگراف پیشین اشاره شد، برآمده از پی‌آمدها و دستاوردهای تجربیات دهه های اخیر می باشد. در جهان اسلام، واکنش راشد الغنوشی رهبر حزب اسلامگرای «حركة النهضة» تونس نمونه گویایی از این نگرش متفاوت است که وی پس از بهارعربی تونس در سال ۲۰۱۱ هنگامی که پس از دو دهه تبعید به کشورش بازگشت، مشارکت در امر سیاسی را از طریق مشارکت مدنی و سیاسی پیگیری کرد و از عقاید پیشین مربوطه فاصله گرفت. در جهان تشیع نیز واکنش نواندیشان دینی به حکومت اسلامی نیز نیازی به واگویی ندارد که نه تنها از آن فاصله گرفته اند بلکه چنین حکومتی در تنافی با باورهای معاصر ایشان می باشد.

چنانچه ملاحظه می شود تا حدود نیم سده پیش در موضوع فوق، نواندیشان و سنت گرایان در برابر یکدیگر قرار داشتند و در این مورد هیچگونه همسویی و همسایگی بین آنان وجود نداشت، ولی اکنون در این مورد می توانند هم پیمانان تاکتیکی و مقطعی یکدیگر باشند.

بنابراین، هرچند در مقاطعی نواندیشان دینی با سنت گرایان می توانند هم جبهه باشند (از قبیل هم جبهه بودن نواندیشان دینی شیعه و سنی با سنت گرایان شیعه و سنی در برابر داعش)، اما این هم جبهه‌گی ناشی از همسویی در مبانی اندیشه و باورهای دینی نمی باشد. لذا می توان اظهار داشت که سنت گرایان در ذیل مجموعه نحله های همسو با نواندیشان قرار نمی گیرند.

دوم – نوسنّت گرایان:

جریانات «سنّت گرا» در مواجهه با مسائل نو و پدیده های نو، تلاش می کنند مرزبان همان دژهای کهن سنت باشند. وسواس آنان در پاسداری از سنت های کهن، تا بدانجا پیش می رود که در استفاده از ابزارهای مدرن و نو نیز تردیدی جدی داشته باشند. تردید آنان از استفاده از ابزارهای جدید موجب تاخیر و تاخر آنان در انطباق با مسائل معاصر و دستاوردهای نو و مدرن بشری می شود.

نمونه احکامی مثل اجتناب شرعی از استفاده از بلندگو در مراسم مذهبی، اجتناب از استفاده از آب دوش جهت طهارت شرعی به جای استفاده از خزینه حمام[2]، و در میان مسائل جدیدتر، مسائلی از قبیل پیوند اعضا و یا تغییر جنسیت، می تواند به عنوان نمونه هایی از مقاومت سنت گرایان محافظه کار در مواجهه با دستاوردهای نو و جدید بشری مورد توجه قرار بگیرد. هرچند، سنت گرایان محافظه کار در نهایت به این نوآوری ها رضایت داده و به مشروعیت آن فتوا دادند، اما این تردیدها و تاخیرها، زیست مومنانه دینداران را تا مدت ها در سختی و مضیقه قرار می داد.

در برابر این تردیدها و تاخیرهای سنت گرایان، بخش هایی به روزتری از بطن آن جریانات سنت گرا، و به هنگام ناکارآمدی آنان، در چارچوب «نوسنّت گرایی» متولد می شود. این اندیشه های «نوسنّت گرایی» غالبا در راستای همگامی با دستاوردهای زندگی مدرن هر دورانی آغاز می شود و تلاش می کند پاسخ ها و راهکارهایی نو به مسائل و پرسش های کهن ارائه دهد. در گذر تاریخ، پاسخ هایی که دیروز «نو» محسوب می شدند، امروز چه بسا کهنه تلقی گردند و به نوگرایی جدیدتری نیاز باشد.

نوسنّت گرایان با تعلق به «بینش» سلف پیشین و وفاداری به مبانی و قواعد آن، برای نوسازی آن با کمک گیری از «روش» های نو تلاش می کنند تا سنت دینی را قابل اجرا جلوه دهند. آنان در این تلاش خویش سعی می کنند بدون دست زدن به مبانی سنت گرایان و قواعد پیشینیان، با به بکارگیری «روش های نو»، و خِرد بشری در استفاده از «ابزارهای جدید» و با استقبال از دستاوردهای نوین بشری به ارائه تفسیرهای نوینی از مسائل مبتلابه دینی و از متون دینی بپردازند که برای انسان معاصرشان قابل درک و فهم تر بوده و زیست مومنانه دینداران را همگام با دستاوردهای نو و مدرن تسهیل کند.

هرچند، اینان از جهت «بینشی»، به مبانی و اهداف سنت گرایان وفادار باقی می مانند ولی از جهت «روشی» تلاش می کنند با بهره گیری از دستاوردهای نو به مرزبانی اندیشه های کهن دینی بپردازند.

با توجه به رویکرد نوسنت گرایان به سایر خوانش های دینی، آنان با پذیرش نسبی سایر خوانش های درون دینی در زمینه های روشی، بر خلاف سنت گرایان، برای خویش انحصار گرایی کامل در زمینه های روشی، قائل نیستند لذا تلاش های آنان گام های مثبتی در همسویی با نواندیشی دینی در زمینه «روش ها» و در بهره وری از ابزارها و دستاوردهای مدرن برای پذیرش سایر خوانش های درون دینی در محدوده روش های نو و ابزارهای جدید می باشد.

«نوسنت گرایی» دینی در درون خود طبقات و درجاتی از حداقلی تا حداکثری دارد. «نوسنت گرایی حداقلی» نزدیک به جریانات «سنت گرایی» محافظه کار می باشد در حالی که «نوسنت گرایی حداکثری» به مرزهای «اصلاحگری» دینی نزدیک می شود.

سوم – اصلاح گرایان:

اصلاح گرایان، برای خوانش های جدید از دین، چونان «نوسنت گرایان» تلاش می کنند با به بکارگیری «روش های نو»، «ابزار جدید» و «خِرد بشری» و با استقبال از دستاوردهای نوین بشری به ارائه تفسیرهای نوینی از دین و از متون دینی بپردازند که برای انسان معاصرشان قابل درک و فهم تر بوده و زیست مومنانه دینداران را همگام با دستاوردهای نو و مدرن تسهیل کند. ولی برخلاف «نوسنت گرایان» که با تعلق به سلف پیشین و وفاداری به مبانی و قواعد آن، تلاش می کردند همزمان با حفظ آن وفاداری، برای نوسازی تلاش کنند، «اصلاح گرایان» گامی فراتر از «نوسنت گرایان» برداشته و در زمینه های «بینشی» نیز مسیر جدیدی را گشوده و از نقد شیوه ها و بینش های سنت گرایان اجتناب نمی کنند.

اگر دغدغه نخستین «نوسنت گرایان» را بهره گیری از ابزارها و دستاوردهای مدرن بشری بدانیم، دغدغه نخستین «اصلاح گرایان» پیرایش دین از سنت ها و تعالیمی است که نه تنها متعلق به عصر آنان نمی باشد بلکه چه بسا از اصل و اساس زائده هایی برون دینی بوده است که بر دین افزوده شده است و برخی از آن ها، سنت دینداران بوده است که به مثابه سنت دینی تلقی شده است، لذا اصلاح گرایان تلاش می کنند تا با زدودن آن از دین، به خوانشی اصلاحی از دین پرداخته و خوانش دینی را از آن زائده ها پاک و پاکسازی کنند. به همین دلیل است که اصلاح گران با استفاده از ابزارهای رایج درون دینی، به نقد سنت گرایان پرداخته و با استفاده از روش های «رفورمیستی»، منتقد آنان می شود.

با توجه به تلاش اصلاح گران دینی، برای پاکسازی و تنقیح خوانش های دینی سنتی، آنان در مواجهه با خوانش های سنتی مورد انتقاد، اصراری بر وفاداری به مبانی و قواعد و ابزارهای سنت گرایان ندارند. ولی از سویی دیگر، تلاش می کنند که خوانش اصلاحی آنان، موجب شکافی عمیق با مبانی و قواعد سنت گرایان نگردد. اندیشه اصلاحی آنان، سبب می شود که به دلیل نقد خوانش سنت گرایان، منتقد خوانش های انحصار گرایانه سنت گرایان شوند و در نتیجه به پذیرش نسبی سایر خوانش های درون دینی نگاهی مثبت داشته باشند. با توجه به بازخوانی آنان در روش ها و بینش ها، آنان از همسویان و هم پیمانان جریانات نواندیشی محسوب می شوند.

«اصلاح گرایان» دینی نیز در درون خود طبقات و درجاتی از حداقلی تا حداکثری دارد. «اصلاح گرایان حداقلی» نزدیک به جریانات «نوسنت گرایان» می باشند در حالی که «اصلاح گرایان حداکثری» به مرزهای «نواندیشی» دینی نزدیک می شود.

چهارم – پژوهشگران دینی:

گروهی دیگر از کنشگران حوزه دین که می توانند همسویی هایی با نواندیشان دینی داشته باشند، «پژوهشگران دینی» می باشند.[3] این پژوهشگران، یا به دلایل علائق و دلمشغولی های شخصی خویش، و یا به دلایل شغلی و حرفه ای خویش و اشتغال در برخی ازمؤسسات پژوهشی، آکادمیک و دانشگاهها، به پژوهش های دینی روی می آورند.

تفاوت مهم پژوهشگران دینی با نواندیشان دینی و سایر کنشگران حوزه دین، در انگیزه ها و ابزارهای مطالعاتی آنان است. موضوع مورد توجه «پژوهشگران دینی»، «امر دینی» Fait religieux است ولی برای خویش رسالتی دینی قائل نیست. در این پژوهش ها به سوژه «امر دینی» بسان «امر تاریخی» و «امر اجتماعی» نگریسته می شود و در کنار آن و به شکل موازی با آن، مورد آنالیز و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. «پژوهشگر امر دینی» رسالت خویش را فقط در کمک رسانی به شناخت واقعیت امر دینی و تجزیه و تحلیل آن می داند. این جریان، هرچند با سایر نحله های فعال در حوزه دین، تفاوتی ماهوی در انگیزه دارد ولی با توجه به تاثیر بسزایی که بر سایر خوانش های دینی، به ویژه بر خوانش نواندیشی دینی می گذارد، در زمره کنشگران و فعالان حوزه دین محسوب می شود.

این جریان، هیچگونه احساس تعلق و وابستگی به متن و خوانش های گوناگون آن، و وفاداری به مبانی و قواعد سلف ندارد بلکه بر مبنای ابزارهای متدولوژیک آکادمیک، ناچار به عدم سوگیری در پژوهش های دینی می باشد، هدفش بیان و کشف واقعیت های «امر دینی» بدون دخالت دادن هرگونه سو وانگیزه دینی می باشد. به همین دلیل است که خوانش خویش را بسان یک دیدگاه و تئوری ارائه داده و در معرض نقد و بررسی علمی با معیارهای آکامیک مرتبطه قرار می دهد. رویکرد این جریان نسبت به سایر جریانات فعال در حوزه دین، بر مبنای سنجش رعایت معیارهای آکادمیک دانش مربوطه می باشد.

در خوانش مقایسه ای انگیزه شناسی در میان جریانات فوق، جریانات پیشین، برای خویش رسالتی دینی قائل هستند و با انگیزه های دینی به کنشگری می پردازند. ولی این جریان برای خویش، چنین رسالتی قائل نیست و فارغ از هرگونه انگیزه دینی به پژوهشگری امر دینی می پردازد. ولی بدون تردید، این پژوهش ها کمک شایانی به سایر کنشگران حوزه های دین، و به ویژه به نواندیشان دینی می کند.

استفاده مشابه پژوهشگران دینی و نواندیشان دینی از ابزارهای مدرن و خِرد و منطق بشری، چه بسا، این دو نحله را در دستیابی به دستاوردهایی نزدیک و همسو هدایت کند، ولی هرچند آنان به دستاوردی مشترک برسند، این همسویی آنان، نه ناشی از درد و انگیزه مشترک، بلکه برآمده از پیمودن مسیری مشترک با ابزارهایی نسبتا مشابه باشد. به همین دلیل، موارد همسویی این دو جریان با یکدیگر، ناشی از همدلی آنان نیست، در حالی که همسویی های احتمالی «نوسنت گرایان» و «اصلاح گرایان» با «نواندیشان»، ناشی از انگیزه های مشترک و همدلی ها و همگامی ها آنان می باشد.

پنجم – نواندیشان دینی:

جریان نواندیشی دینی تلاش می کند تا با بکارگیری ابزار منطق نوین و خِرد بشری و استفاده از دستاوردهای آن، خوانشی نو از متون کهن ارائه کند.[4] این جریان علاوه بر تفاوتش با نحله های سنت گرایان و اصلاح گرایان در ابزار مورد استفاده، در نگرش به متون و منابع و رفرانس های دینی نیز، با آن نحله ها متفاوت است. نگاه نواندیشی دینی با پذیرش جنبه «تاریخیت» بسیاری از احکام اجتماعی مندرج در متون، به بازسازی ساختارها و مبانی اندیشه اسلامی معطوف است. نگرش نواندیشان به متن و دعوت آنان به «بازگشت به قرآن» در حقیقت در پی اصالت دادن به قرآن در مصاف با حدیث و فتواست.[5]

این جریان، زائیده از بطن جریان اصلاح گرایی دینی است که غالبا با یک «جهش نسلی» یا یک «جهش اندیشه ای» پدید می آید. نیازمندی های اجتماعی و مذهبی به خوانش های جدید از متون کهن، و ناتوانی پاسخگویی سنت گرایان و نوسنت گرایان و اصلاح گرایان که در بالا یادآوری شد، موجب پیدایی جریان نواندیشی دینی می شود.

اگر جریان «نوسنت گرایی» به استفاده از ابزارهای جدید، و جریان «اصلاحگری» به بهره گیری از روش های جدید و ابزارهای رایج درون دینی توجه دارد، جریان «نواندیشی دینی»، تلاش می کند با استمداد از ابزارهای متدولوژیک و با دانش منطق نوین، به ویژه با استفاده از تاویل و خوانش هرمنوتیک به بازخوانی های بنیادین مبانی و بنیان های دینی بپردازد. این جریان، با محور قرار دادن «جهت گیری عدالت خواهانه دین»، این جهت گیری را چونان ملاک و معیاری در فهم تأویل و بازخوانی موضوعات دینی قرار می دهد.

این جریان با عدم وابستگی به روش ها و ابزارها و شیوه های سنت گرایان و سلف پیشین، برای رهایی از وابستگی بدان تلاش می کند. لذا با ترجیح ملاک «خِرد بشری» بر تفسیر پیشینیان از متن، با استفاده از منطق و کلام نوین، و با تمسک به خوانش های برآمده از تاویل و هرمنوتیک، به نقد و بازخوانی ساختارها و مبانی پیشین، و به ارائه تفسیرهای نوین از دین می پردازد. این جریان، با توجه به اینکه اولویتی و ترجیح و اصالتی برای خوانش های محافظه کارانه از دین قائل نیست، با انحصارگری یک خوانش مخالفت ورزیده و سایر خوانش ها را نیز می تواند با رعایت معیارهای سنجش خردمندانه به سهولت پذیرا باشد.

نتیجه و جمع‌بندی:

پیش از جمع بندی نهایی این جستار، به نظر می رسد لازم به بیان است که طبقه بندی فوق از کنشگران حوزه دین، یک طبقه بندی اعتباری محض است. از یک سو، خود کنشگران، گاهی در گذر زمان، نقل مکان می نمایند و از یک طبقه به طبقه دیگری کوچ می کنند. از سویی دیگر، با تغییر مفاهیم و نوشدن خوانش ها، این جایگاه ها نیز گاهی جابجا می شوند؛ اگر در برهه ای، صدور فتوا به جواز استفاده از بلندگو در مراسم مذهبی، نوآوری پنداشته می شد یا فتوا به جواز تغییر جنسیت، امری اصلاح گرایانه تلقی می گردید، در برهه ای دیگر، چه بسا همین امور، تبدیل به سنت های جاری در اندیشه دینی تلقی گردد و فاقد هرگونه نوآوری و اصلاح گری شود.

لبه های نقاط مرزی جریانات فوق، می توانند همپوشانی و همخوانی داشته باشند، و به این دلیل که لبه های مرزی این جریانات، تعاریف و مرزهایی اعتباری هستند، یک جریان کنشگری «نواندیشی دینی حداقلی» می تواند در لبه حاشیه جریان «اصلاح گرایی» قرار گیرد همچنانکه یک جریان «اصلاح گری حداکثری» می تواند در کنار جریان موسوم به «نواندیشی» قرار گیرد. اما به شکلی اجمالی می توان رابطه جریان «نواندیش دینی» را با سایر نحله های مرتبط به شکل ذیل تلخیص کرد:

الف- «سنت گرایان»:

خوانش «نواندیشی دینی» در ذات خویش نمی تواند با خوانش «سنت گرایانه» همسو باشد، زیرا در فلسفه وجودی خویش، به عنوان بدیلی از سنت گرایی پا به عرصه خوانش های دینی گذاشته است و با آن در رقابت می باشد. اگر چه در برخی موارد می تواند به شکل تاکتیکی هم موضع سنت گرایان باشد ولی این هم موضع بودن، نشان از همسویی در شیوه ها و ابزارها و منابع نیست.

ب- «نوسنت گرایان»:

«نواندیشی دینی» در استفاده از ابزارهای مدرن و شیوه های نو می تواند همسو با «نوسنت گرایان» باشد بدون این که در بینش خویش با آنان همجواری و همسایگی داشته باشد.

ج- «اصلاح گرایان»:

خوانش «نواندیشی دینی» با خوانش «اصلاح گرایانه»، از یک سو در استفاده از ابزارهای نو و مدرن همسویی دارد و از سویی دیگر، در بینش های مربوط به پاکسازی دینی نیز همدلی و همپیمانی دارد، لذا این دو خوانش می توانند در بسیاری از موارد مکمل یکدیگر باشند، هرچند نواندیشی دینی در بازخوانی ساختاری و مبانی، با پذیرش جنبه تاریخیت برخی از احکام، «جهت گیری عدالت خواهانه اسلام» را به عنوان یک معیار و ملاک بنیادین قرار می دهد.

د- «پژوهشگران دینی»:

خوانش «نواندیشی دینی» با توجه به اهداف و انگیزه های دینی که دارد، هرچند با انگیزه های خوانش «پژوهشگران دینی» تفاوت های اساسی و ماهوی دارد ولی به دلیل استفاده این دو خوانش از ابزارهای مشابه و یکسان، این دو خوانش نیز، ممکن است به شکلی دیگر، در برخی موارد مکمّل یکدیگر بشوند و چه بسا به نتایج و دستاوردهایی همسان برسند.

پانوشت‌ها:

[1] . پرسشگران حوزه دین بدون تردید نقش مهمی در روند بازسازی و نوسازی اندیشه دینی داشته اند. آنان بدون آن که برای خویش رسالتی دینی قائل باشند، به امر نوسازی و بهسازی دینی کمک کرده اند. جریان موازی دیگر، یعنی دین ستیزان نیز ناخواسته به امر فوق کمک نموده اند هرچند این کمک، دقیقا برخلاف خواسته ایشان بوده است. ولی این جریانات اخیر، کنشگرانی به مفهوم مورد نظر در این یادداشت نیستند بلکه از زاویه ای دیگر و از طبقه «کنشگران پرسشگر دین»، «نقادان دین» و یا «کنشگران دین ستیز» می باشند و از عنوان موضوع این یادداشت خارج‌اند.

[2] . در مورد آب لوله کشی، ر. ک. جعفریان رسول، «از شیطان تا میکروب»، قم، ۱۳۹۸ نویسنده پس از ارائه تحقیقاتی مفصل در این مورد، جمعبندی می کند که «الف: مراجع تقلید و اهل فتوا، به صراحت در این باره مطلبی به عنوان مخالفت با دوش نگفته اند، ب: شماری از علمای طراز اول شهرها، مدافع تغییر خزینه به دوش بوده اند. ج: شماری از روحانیون از قشرهای متوسط به پایین و نیز متشرعین و متدینین، در مواردی به مخالفت با این امر برخاسته اند.» به نقل از سایت نویسنده در یادداشتی با عنوان «از خزینه تا دوش در عرصه فقه و بهداشت» :

‏http://www.rasul-jafarian.com/?p=220 .

[3] . اشاره به این نکته بی مناسبت نیست که امروزه در ادبیات رسانه ای، به ویژه رسانه های برون مرزی که از بکارگیری القاب حوزوی و دانشگاهی خودداری می شود، برخی از کنشگران دینی، با عنوان «پژوهشگر دینی» توصیف می شوند هر چند بر مبنای تعاریف مورد نظر در این نوشتار، ممکن است آنان در حوزه جریان اصلاح گرایی و یا نواندیشی دینی جای بگیرند.

[4] . ر.ک. فرشتیان حسن، «تبارشناسی کنشگران حوزه دین؛ از سنت گرایان تا نواندیشان»، یادداشت منتشره ص ۸۳ تا ۹۵ در «جشن نامه هفتاد سالگی حسن یوسفی اشکوری: از میان مردم و در کنار مردم»، پاریس، چاپ نخست، دی ۱۳۹۸ برابر ژانویه ۲۰۲۰.

[5] . در راستای فهم دقیق تر این مسیر طی شده، نگاهی اجمالی به خاستگاه های اجتماعی و خانوادگی برخی از پرچمداران جریانات نواندیشی دینی معاصر ایران، و استفاده از ابزارهای مورد توجه آنان، می تواند کمک شایانی بنماید: مهندس مهدی بازرگان (۱۲۸۶-۱۳۷۳) فرزند عباس قلی آقا تاجر تبریزی است که تاجری متدین و معتمد بازار محسوب می شده است؛ وی با بکارگیری علوم تجربی جدید تلاش به بازخوانی مفاهیم دینی با انطباق آن با علم و دانش تجربی دارد. آیت الله سید محمود طالقانی (۱۲۸۹-۱۳۵۸) فرزند سید ابوالحسن علایی طالقانی از روحانیون سنت گرای عصر خویش است؛ وی با محورقراردادن قرآن، خوانشی نو و تفسیری کاربردی و عملگرایانه از آیات قرآن، با توجه به نیازهای معاصر، ارائه می دهد. دکتر علی شریعتی (۱۳۱۲-۱۳۵۶) فرزند محمدتقی شریعتی و از نوادگان و نسل عالمان دین است. هرچند حرکت به سمت نوگرایی و نواندیشی دینی از محمدتقی شریعتی آغاز می شود که از مسیر طلبگی و زی روحانی و سپس نوگرایی دینی آغاز می کند و تلاش می کند تا تفسیرنوینی از قرآن ارائه دهد، فرزندش علی شریعتی با استفاده از فاکت های تاریخ نگاری و جامعه شناسی گامی فراتر گذاشته و با بازخوانی مفاهیم دینی و انطباق آن با نیازهای نسل معاصر، باورهای عقیدتی- تاریخی سنت گرایان دینی را به چالش می کشاند.

کارکرد سه گانه نواندیشی دینی:

احیاءگری، روشنفکری، آکادمیک

رضا علیجانی

در باره نواندیشی دینی؛ تعریف، کارنامه و آسیب شناسی آن سخن بسیار است. من نیز به سهم اندک خویش در این باره بارها گفته و نوشته ام. از جمله این که این نحله و رویکرد را از دو دسته دیگر یعنی سنتی‌ها و رفرمیست‌ها(اصلاح گران درون حوزه)، بر اساس اشتراک و افتراقشان (در سه شاخص مهم «منبع»، «روش» و «بینش» شان در دین شناسی)، تفکیک کرده‌ام.

پرداختن به این تعاریف و روند و تحلیل انتقادی این جریان را به همان مقالات و گفتارها ارجاع می دهم[1] و در این مقال از زاویه‌ای دیگر به این جریان می‌نگرم.

روایت نسل من

بخش عمده ای از نسل من، از خانواده های مذهبی سنتی؛ با آموزه های مملو از شور و شعور علی شریعتی، پرده سنت در برابر چشمانشان فرو افتاده و دنیایی تازه و  تجربه در هم تنیده ای را همزمان و به طور موازی (و شاید هم بدون این که خودشان در این دو لایه دقت و تاملی داشته باشند)، تجربه کرده‌اند: نوزایی فرهنگی و تعهد اجتماعی. این دو را شریعتی در یک کلمه بدون هیچ پیشوند یا پسوندی خلاصه اش می کرد: روشنفکر. ادبیات او مملو از این کلمه است. کلمه ای تنها و مجرد و این بی دلیل نبود… .

بعدها؛ بعد از گذشت دهه‌ای از انقلاب بود که این کلمه واحد به دو واژه روشنفکر دینی و غیردینی تفکیک شد. این همزمان بود با تولد جریانی فرهنگی از درون ساختار قدرت که در حلقه کیان با محوریت اندیشه‌های دکتر سروش در جریان بود. (همزمان با آن دو رویکرد دیگر، یکی در ادبیات و هنر-محسن مخملباف- و دیگری در مدیریت و اقتصاد سیاسی- گروه کارگزاران- نیز شروع به جوانه زدن کرد که خود داستان دیگری است.)

حلقه کیان

نقدهای عبدالکریم سروش و حلقه کیان بر «علی شریعتی، ایدئولوژی و انقلاب» (که به گمان نگارنده نوعی فرار به جلو به جای نقد آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی و دیگر کارگزاران نظام از جمله کارگزاران فرهنگی‌اش شده بود)، به تدریج جریان جدیدی از نواندیشان دینی را پدیدار ساخت. بحث در باره این جریان و آثار مثبت (و احیانا منفی اش)، موضوع دیگری است.

زین پس با متکثر شدن فضای اندیشه دینی و جریانات فعال درآن بود که تعابیر مختلفی همچون نواندیشی دینی، روشنفکر دینی و… نیز بر دایره واژگانی که قبلا عمدتا تحت عنوان روشنفکر(به طور عام) و یا با اشاره به افراد و جریانات خاص تر؛ احیاءگری دینی، خرافه زدایی از دین و امثال آن شناخته می شد، افزوده شد.

امروزه با گذشت بیش از دو دهه از آن دوران و شاید بیش از یک قرن از نحله های مختلفی که هریک به نوعی نواندیش دینی تلقی می‌شوند تدقیق و تامل مجددی بر این جریان و عناوین و نام‌هایش؛ پروژه ها و رویکردها و دغدغه‌هایش بی‌فایده نباشد.

تولد دیالکتیکی نواندیشی دینی

قبل از ورود به اصل بحث باید به دو نکته مقدماتی نیز اشاره کرد. یک نکته محوری این است که تقریبا همه نحله‌هایی که به نواندیشی در دین پرداخته اند یا در پاسخ یا به چالشهای فکری بوده اند که دیگر منابع معرفتی (و یا رقبا و مخالفان دین و اندیشه دینی) ایجاد کرده بودند و یا در پاسخ به نیازهای مبرمی بوده که برخاسته از رخدادهای سیاسی و اجتماعی بوده است. و یا احتمالا برخاسته از هر دو نیاز و چالش؛ هم فکری و ذهنی و هم عینی و اجتماعی.

شاید بتوان این امر را به درازنای فرهنگ و تمدن اسلامی نیز عقب برد. چرا که نواندیشی و اصلاح اندیشه دینی تاریخی به درازنای تاریخ دین و فرهنگ دینی دارد. از همان سده‌های اولیه شکل گیری فرهنگ و تمدن اسلامی (همانند جریانات مشابه در اندیشه یهودی و مسیحی و …)، و در پاسخ به معضلات ذهنی و عینی آن، نیاز به نقد و پالایش و اجتهاد و نوآوری در ابعاد مختلف فرهنگ دینی (اعم از فقه و کلام و فلسفه و …) احساس میشد. این که در هر قرنی مجدّدی ظهور خواهد کرد جمله معروفی در تاریخ فرهنگ اسلامی است (که گاه حتی جامه حدیث منقول از بزرگان دین نیز به تن کرده است).

اما در همان دوران نیز مجدّدان در دین و یا پیدایش نحله‌های متفاوت از فرهنگ رسمی و عامه، خود در پاسخ به مثلا فلسفه یونان و یا نیازهای عملی امپراطوری اسلامی شکل می گرفته است. تولد جریاناتی همچون اخوان الصفا و یا پیدایش و رشد جریانات مختلف فقهی و فلسفی و کلامی و عرفانی در این بستر قابل فهم است.

اما اصلاح و بازخوانی اندیشه دینی در آن دوران عمدتا مباحثی درون دینی و یا مباحثی بین الاذهانی بین ذهن دینی و ذهن علمی و فلسفی قدیم بوده است. بدین ترتیب میتوان خط فاصل و فارغی بین آن نواندیشی ها با نواندیشی دوران جدید کشید.

نواندیشی جدید عمدتا در چالش با علم جدید و اندیشه های جهان جدید و از جمله  در رقابت با علوم انسانی مدرن و یا ایدئولوژی های  جدید (مثل ناسیونالیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم – و بعدها فمنیسم)، و یا نیازهای عینی جوامع اسلامی در دنیای جدید و رخدادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن، از جمله مسئله عقب ماندگی جهان اسلام از کاروان توسعه جهانی و مبتلا بودنش به استبداد و به خصوص پدیده استعمار( وبعدها، پدیده صهیونیسم) و آنچه از سوی جریان چپ امپریالیسم نامیده می‌شد، شکل گرفته است. مرور روند شکل‌گیری فکری-اجتماعی جریانات مختلف نواندیشی دینی و نسبت آن با واقعیات ذهنی و عینی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی دوران مقوله دیگری است.

روندها و مراحل تطور فردی نواندیشان دینی

نکته مقدماتی دوم این است که بسیاری از نامداران عرصه نواندیشی دینی در زندگی فردی و فکری خود سیر و روندی داشته اند که در مورد بسیاری شان می توان به مرحله بندی و تفکیک آنها پرداخت. در این نوشتار به دنبال این جزئیات نیستیم و به مرحله‌ای از زندگی فردی و فکری نامداران توجه داریم که بیانگر وجه غالب و شناخته شده اندیشه آنان است.

سه دغدغه و رویکرد در نواندیشان دینی

حال با این مقدمات و بیشتر معطوف به کشور خودمان ایران می توان رویکردها و درونمایه غالب بر جریانات مختلف نواندیشی دینی را در سه مولفه مهم شناسایی کرد:

کار احیاءگرانه

بخشی از نواندیشی هایی دینی بیشتر جنبه احیاءگری دینی با خرافه زدایی و بازگشت به منابع اصیل دارند. آنها هم در رقابت با برخی اندیشه های سنتی دینی و  کلام سنتی آن هستند و هم بعضا در رقابت و  و چالش و گفتگو و پاسخگویی با علم تجربی (و بعدا اندیشه‌های جدیدی همچون مارکسیسم). جدا از تاثیر و تاثیری که با اتفاقات سیاسی و تاریخی عصر خویش داشته‌اند. آنها کار فکری دینی‌شان را عمدتا با انگیزه های دینی و به قصد خدمت به دین انجام می‌داده‌اند. بازتاب بیرونی و عینی این رویکرد حداکثر در پی تربیت و بهبود اخلاق فردی مومنان و متدینان و جلوگیری از آسیب های اخلاقی آنان با رویکردی فردگرایانه است. مباحث این دسته عمدتا درون دینی و با اتکا به قرآن دارد. بخشی از آنان دغدغه پالایش دین از خرافه را تا مقابله با انبوهی از احادیثی که جعلی اش می دانند دامن گسترده اند. شاید امثال ابوالحسن خان فروغیِ، هادی نجم‌آبادی، شریعت سنگلجی و … را بتوان در این دسته جای داد.

کار روشنفکری

بخش دیگری از نواندیشی های دینی عمدتا جنبه روشنفکری دارد. روشنفکری دارای دو مولفه است: کشف حقیقت و تقلیل مرارت. بیضی ای با دو کانون و نه دایره ای با یک مرکز.

 آکادمیسین‌ها دایره‌ای با مرکزیت کشف حقیقت هستند و سیاست‌مداران دایره‌ای با مرکزیت قدرت، کسب و حفظ قدرت و یا اصلاح و تغییر قدرت حاکم.

 شاید بخش مهمی از احیاءگران و خرافه‌زدایان از دین(دسته اولی که در بالا نام برده شد) نیز دایره ای با مرکزیت دین و انگیزه خدمت به دین برای حفظ و اعتلای آن در برابر انحرافات داخلیِ، رقبای بیرونی و یا حوادث روزگار بوده اند. اما دسته دوم بیضی دوکانونی بوده اند که یک کانونش شباهتی نسبی با احیاءگران دارد و بدنبال کشف حقیقت دینی(به علاوه دیگر نوزایی‌های فرهنگی غیردینی به فراخور زمانه خویش) است. در نگاه این دسته اما، دین اهمیت فی نفسه ای ندارد. دین برای انسان و مردم است. مذهب برای انسان است نه انسان برای مذهب(شریعتی). آنها میخواهند از طریق اسلام به ایران و مردمش خدمت کنند و نه برعکس(جمله بازرگان در مقایسه خودش با آقای خمینی). این نحله رویکردی کاملا اجتماعی(و سیاسی) دارد. بدنبال آزادی و استقلال و عدالت و اخلاق است. هر چند مروجان این نحله هر یک به مراتبی، انگیزه های دینی و بنا به فرهنگ و تربیت خانوادگی شان علائق دینی متدینانه داشته‌اند اما نسبت به دسته اول این علائق  و احیانا تعصب دینی و دغدغه نجات دین و خدمت به دین نبوده است که آنها را به کار فرهنگی و اجتماعی و بعضا سیاسی کشانده است. آنها در عین حال و شاید هم  در مرتبه نخست یک فعال اجتماعی و سیاسی و به طور دقیق تر یک «روشنفکر» بوده اند.

برای یک روشنفکر کار فکری و فرهنگی نیز وسیله و ابزار و بستری برای تغییرات اجتماعی است. برای خدمت به آدمیان و کاستن از رنج و محنت ها و مرارت های شان. برای بهسازی زندگی اجتماعی شان و برای بهروزی فردی و اخلاقی و معنا داری و ثمر بخشی زندگی فردی شان. اما در کل رویکرد این‌ها بر خلاف دسته اول درونمایه‌ای جمع گرایانه و به عبارتی معطوف به جامعه کل داشته است نه معطوف به شخص و فرد مومنان و متدینان.

 درون مایه مباحث این رویکرد نیز حالتی بین رشته‌ای دارد و بین ادبیات دینی و ادبیات علوم مدرن(تجربی و انسانی) در حال رفت و برگشت است و در برخی حتی بینشی مرزی را شکل داده است. شاید بتوان سید جمال الدین اسدآبادی، محمد اقبال، مهدی بازرگان و علی شریعتی را در این دسته جای داد.

کار آکادمیک

پ- بخش دیگری از نواندیشی‌های دینی عمدتا جنبه آکادمیک دارد و  آن را می توان همچون پروژه ای علمی تلقی کرد. پروژه ای برای کشف حقیقت که هر چند موضوعش دین است (و شاید در انتخاب این حوزه دغدغه ها، سابقه و سائقه دینی و متدینانه اندیشه ورزانش نقش اصلی را دارد)، اما در پیگیری موضوع و نتیجه‌گیری از آن نه آنچنان دغدغه خدمت به دین مولفه اصلی است و نه دغدغه تعهد اجتماعی و دغدغه تغییر (در سیاست و قدرت).

این رویکرد به ویژه بعد از انقلاب و به گل نشستن تدریجی پروژه حکومت دینی به محوریت ولایت فقیه تولد و نشو و نما یافته است. هم چالش ها و دغدغه ها و عکس العمل های درونی و روانی فردی قائلان این نحله و هم بستر اجتماعی سرخورده از دین و روحانیت و حکومت استبدادی دینی در شکل گیری این رویکرد بی تاثیر نبوده است. بدین ترتیب در مقایسه با دو نحله دیگر می توان گفت این رویکرد ادبیاتی عمدتا برون دینی دارد. هر چند مثل نحله دوم در رفت و برگشت بین دین و دنیای جدید است و تاحدی حالت مرزی دارد اما به صورت شتابانی نقطه ثقل ادبیاتش (شاید بنا به حالات شخصی و یا وضعیت اجتماعی مردمانی سرخورده از دین و حکومت دینی) به خارج از ادبیات دینی نقل مکان کرده است. در این رویکرد احتمالا بتوان از عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان و مجتهد شبستری- هر سه در وضعیت و مرحله متاخرشان- نام برد.

ساده سازی برای طبقه بندی

در همین جا باید اذعان نمود که در ترسیم و تفسیر سه رویکرد احیاءگری، روشنفکری و آکادمیک و به خصوص در مثال از مصادیق آن قطعا نوعی ساده سازی برای شکل دادن به طبقه بندی نمادین(ایده ال تیپ) صورت گرفته و شاید نتوان در هریک از اندیشه ورزانی که یاد شد این سه مولفه را به صورت کامل تفکیک نمود. در دسته اول نیز رگه ها و مولفه های مهمی از دسته دوم مشاهده می‌شود. همانطور که دسته دوم را نمی‌توان تماما خالی از مولفه های دسته اول و سوم دانست و یا در دسته سوم عناصر پر رنگی از دو لایه دیگر را ندید.

جدا از این ساده سازی؛  همانگونه که در بالا هم  آمد، این تفکیک بی توجه به سیر و مراحل فردی و فکری این عزیزان و نامداران نبوده بلکه به وجه غالب آنان (و یا حداقل آنچه از منظر نگارنده غالب به نظر می رسد)، تمرکز نموده است. قطعا با اصل قرار دادن مولفه های دیگری به جز انگیزه های وجودی و محوری هر یک از این سه رویکرد که به گمان بنده رنگش را به کل اندیشه و پروژه هر یک زده، و با برجسته کردن و متن و اصل قرار دادن مولفه هایی دیگر می توان دسته بندی متفاوتی از مجموعه خانواده نواندیشی دینی در ایران بدست داد و اسامی این نامداران را نیز در آن دسته بندی جابجا کرد و عده ای را در کنار عده ای دیگر قرار داد. نگارنده خود نیز مثلا وقتی از منظر روش شناسی حاکم بر اندیشه ورزی هر یک از این نامداران بدانان نگریسته، بازرگان را در یک دسته (با غلبه رویکرد علمی شبه پوزیتویستی)، شریعتی و مجتهد شبستری را در دسته ای  دیگر ( با غلبه رویکرد وجود و اگزیستانسیالیستی) و سروش و ملکیان را در دسته سومی ( با غلبه نگاه عقلی و تحلیلی) قرار داده است.

بر این اساس، همانگونه که در بالا هم آمد شاید خود نامداران نام برده شده نیز به  سادگی در یکی از این سه قالب نگنجند. به طور مثال ممکن است فردی در رویکرد سوم شخصا بسیار متشرع تر از فردی در رویکرد دوم باشد. و یا انگیزه های متدینانه فردی از دسته دوم از بعضی ازنامداران دسته اول کمترنبوده بلکه بسا بالاتر هم  بوده باشد. بدین ترتیب این دسته بندی براساس نمای بیرونی و کلی ترین سیمایی است که از پروژه های سه گانه یاد شده، آن هم از پشت عینک نگارنده، دیده شده است.

رویکردهای تلفیقی

در همین راستا می توان از رویکردهای تلفیقی نام برد که در مرز بین این سه نحله قرار می گیرند. به طور مثال، به زعم نگارنده، آقای کدیور حالتی تلفیقی میان رویکرد اول و سوم را دارد و یا تلفیقی از این دو را در ایشان (به خصوص کدیور متاخر و کنونی که به صراحت بین پروژه اصلاح دینی و اصلاح و تغییر سیاسی فاصله گذاری می کند)، می‌توان مشاهده نمود. و یا آقای یوسفی اشکوری  به خصوص در تحقیقات و نگارش های  اخیرش در مورد تاریخ اسلامِ، وضعیتی بین رویکرد دوم و سوم (و البته در بسیاری موارد رویکرد سوم)، را دارد.

نوشریعتی‌ها عمدتا در وضعیت دوم قرار دارند اما در بعضی کارها و پژوهش‌هایشان می توان حالت تلفیقی و یا مرزی بین رویکرد دوم و سوم را مشاهده نمود.

نواندیش دینی مثل احمد نراقی گاه تبارزهایی دارد که درونمایه اش تلفیقی از نحله اول و سوم (گاه با غلبه وجه سوم) به نظر می رسد. این حالت در برخی نوشتارهای یاسر میردامادی  با درونمایه های مدافعه گرایانه اش (علیرغم همه بداعت‌هایش) نیز مشاهده می شود. همانطورکه در کارهای سروش دباغ که جنبه پژوهشی و روایی اش (از علوم انسانی مدرن) غالب است، گاه کشش ها و دغدغه هایی قوی از رویکرد دوم مشاهده می گردد.

خانواده بزرگ نواندیشی دینی

در پایان با تاکید باید گفت مجموعه نواندیشان دینی علیرغم همه تنوع و تکثرشان از منظر نواندیشی در دین «یک خانواده بزرگ» هستند؛ با اعضایی متنوع و متکثر. چه بدنبال «احیاء دین» بوده  و «درد دین» داشته باشند و چه بدنبال «ساختارگشایی و بازسازی دین» و «دغدغه محرومان»  وجودشان را شعله ور کرده باشد و چه بدنبال «تببین دین با رویکرد آکادمیک» و «دغدغه مجهولات» بزرگ و استخوان سوز بر ذهن شان سنگینی کند و چه تلفیقی از این سه رویکرد و دغدغه محوری.

پانویس‌ها: 

[1] کتاب نوگرایی دینی؛ نگاهی از درون (به خصوص بخش حال و آينده نوگرايى دينى در ايران)

سخنرانی در همایش آسیب شناسی روشنفکری دینی (تهران)

ارزیابی اجمالی و سرمشق‌های نواندیشی دینی

تغيير جايگاه‌ “مذهب‌” در ايران‌ كنوني‌

نواندیشی دینی؛ برآمده از تاریخ و تاریخ ساز

سخنرانی در میزگرد سمینار رفرماسیون در غرب، اصلاح دینی در ایران(کلن)

در زمینه و ضرورت نواندیشی دینی ایران

چالش‌های نوین و نهادهای کهنه

احمد علوی

 نهاد مذهب حتی پیش از دوره‌ای که با «مدرنیته» توصیف میشود، با چالش‌های گوناگونی روبه‌رو بود. چالش میان مذاهب گوناگون و چالش‌های میان فرقه‌های گوناگون درون مذاهب معین و مناقشات کلامی پیرامون مفاهیم دینی از جمله چالش‌های قدیمی بود. اما ورود به دنیای مدرن با پیدایش چالش‌های جدید برای نهادهای مذهبی همراه بود. چالش میان مرجعیت معرفت تجربی (علم) و معرفت دینی چشمگیرترین این چالش‌هاست اما منحصر به آن نیست. با پیدایش نظام‌های دموكراتیك و پذیرش حقوق‌بشر به عنوان مرجع اصلی حقوق در جهان امروز و گسترش مشاركت مردم در زندگی اجتماعی، بر چالش نهاد مذهب افزوده شد. از این رو می‌توان ادعا كرد چالش‌های كنونی بسیار گسترده‌تر و پیچیده‌تر از گذشته است. دلیل این امر از جمله جهانی شدن (Globalization) و همپیوستگی بین‌المللی (Global integration) و تولید انبوه و مستمر اطلاعات و دانش، فرایند به وجود آمدن جوامع چند فرهنگی (Multiculturalism) ، پذیرش حقوق بشر و در نتیجه پذیرش تکثر و تنوع فرهنگی و مذهبی، گسترش جامعه مدنی و مشارکت شهروندان در امر قدرت، پذیرش دمکراسی -به مثابه گزینه حکمرانی مطلوب- می‌باشد. اما همزمان باید تأكید كرد با افزایش میانگین آموزش عمومی، دسترسی به رسانه های متنوع و نیز مشاركت سیاسی در جهان، دیگر روش‌های قدیمی برون رفت از چالش‌های مذهب یا پنهان كردن آنها با مناقشات کلامی کارآمدی چندانی ندارد. از آن جهت نهادهای مذهبی كه چشم به گذشته دوخته‌اند و ساختار آنها نیز چندان انعطاف‌پذیر نیست، آسیب‌پذیری آنها در چنین شرایطی گسترده است.

زمینه و زمانه به مثابه بستر نقد

 هر چند رابطه میان پیدایش جنبش های اجتماعی و گروه بندیهای جدید با زمینه اجتماعی و زمانه ، مكانیكی و خطی نیست، اما زمینه اجتماعی و زمانه -و چالش های نوین ناشی از آن- سهم چشمگیری در چگونگی كنش بازیگران عرصه جامعه و تاویل متن جهان و جهان متن دارد. پایه كنش اجتماعی انسان اجتماعی، تأویل او از زمینه و زمانه است و نه خود آن زمینه و زمانه. چه زمینه و زمانه ابتدا از سوی بازیگران، در چارچوب منظر آنها، تأویل و «ترجمه» می‌شود و سپس با توجه به امكانات و محدودیتها، سپس به مبنایی برای کنش تبدیل شده و احیانا شکل اجرایی پیدا میكند. از این‌رو بازیگران گوناگون اجتماعی در زمینه حتی یكسان، كنشهای گوناگونی نشان میدهند. برای نمونه در واكنش به فرایند مدرنیته در غرب برخی در ایران راهكار شبیه‌سازی را برگزیدند (دستگاه رژیم شاه)، گروهی به مقابله با آن برخاستند (بنیادگرایان مذهبی). همزمان گروهی مدل سوسیالیسم ماركسی را به‌عنوان راهكار گذار پیشنهاد نمودند (طیفی از ماركسیست‌ها)، گروهی ادغام در فرهنگ غرب را پیشنهاد نمودند (برخی مدرنیستها) و برخی نیز روش انتقادی ـ گزینشی را انتخاب كردند (نواندیشان دینی و برخی دیگر). اقتباس یا انتقال فرهنگ می‌تواند در تحرك برای دگرگونی اجتماعی موثر باشد، چون گاه ورود اندیشه، ارزش، الگوی سبك زندگی از یك جامعه به جامعه دیگر به عنوان مشوق و انگیزه، عمل میكند؛ این به شرطی امكان‌پذیر است كه جامعه میزبان، از نظر ساختاری پذیرای آن مولفه ها باشد. بر همین منوال، بستر پیدایش طیف نواندیشان و نواندیش دینی معاصر ایران، دگرگونی ساختاری اجتماعی است كه از حدود یك سده پیش آغاز شد و هنوز ادامه داشته و هنوز در حال فعلیت یافتن است. با پیدایش جهان اجتماعی جدید، نگرش سنتی و ارزش‌های پیشین و دیرین با چالش و انتقاد جدی و گسترده روبرو میشود. هر چند انتقاد از نگرش سنتی، دارای پیشینه‌ای طولانی است و برخی از حکیمان و عرفای قدیم هم كم و بیش با كاستیهای نگرش سنتی آشنایی داشتند، اما نواندیشی دینی- اعم از متقدم یا متاخر- به مثابه نقد دین سنتی -به شكلی كه در نیم قرن اخیر در جامعه ایران مطرح است، پدیده این عصر به شمار می آید. چه چنین پدیده ای دارای ما‌به‌ازای اجتماعی و تاریخی بوده و پایه‌های آن در چالش های اجتماعی، تحولات، در زندگی اجتماعی روزمره ملموس و قابل مشاهده است. نواندیشی دینی در این دوره به شكل یك جنبش اجتماعی اصلاح دینی درآمده و دارای ادبیات ویژه خود شد. این جنبش اجتماعی سهم و نقش مهمی را در تحولات كلان سیاسی و اجتماعی بازی كرد. مهم‌تر از این، اما این است كه حتی مخالفان سنت‌گرای این جنبش، با وجود مخالفت با آن، از آن تأثیر پذیرفتند، به‌گونه‌ای كه هرچند با آن مخالف بودند، ولی در مواردی از ظاهر آن تقلید می نمودند. البته ساختار گرایش – مانند هر دستگاه نظری- در این به تدریج نظم و ترتیب یافته و صف‌بندی‌های درون آن به آرامی كامل می‌شود.

دگرگونی ساختاری جامعه ایران

 دگرگونی ساختاری و مناسبات جامعه ایران حاصل تعامل پایدار عوامل داخلی و بین‌المللی است. هر چند ممكن است در خصوص اهمیت یا تقدم و تأخر عوامل یا نهادهای اجتماعی موثر در این فرایند توافقی میان پژوهش‌گران نباشد، اما در خصوص دگرگونی ساختاری هر چند و پنهان و کند جامعه ایران توافق وجود دارد. مناقشه بر سر چون و چرای صاحب‌نظران در تأویل جهت، دامنه و سرعت این دگرگونی طبیعی است. مطالعه برخی از جنبه های دگرگونی ساختاری جامعه ایران در عرصه های “جمعیتی”، “بازار كار”، “اقتصاد”، “خانواده” و “نهادهای آموزشی” ما را در فهم پیدایش نواندیشی دینی به مثابه جنبش های اجتماعی انتقادی نسبت به نهاده های سنتی دینی كمك میكند.

رشد جمعیتی و دگرگون شدن ساختار آن

رشد جمعیتی و دگرگون شدن ساختار آن از جمله قابل مشاهده ترین نمودهای اجتماعی در تاریخ تحول اجتماعی قرن اخیر ایران میباشد. جمعیت ایران كه در سال‌های میانی دهه 30 خورشیدی، حدود 13 میلیون نفر بود، شش دهه بعد به بیش از 80 میلیون نفر افزایش یافت. این افزایش كه خود معلول عوامل گوناگون و بسیاری بود، دارای پیامدهای بسیار پر اهمیتی بود. چه، در جوامعی همچون جامعه ایران، افزایش جمعیت می‌تواند به‌عنوان انگیزه افزایش تولید، كاركرد مثبتی داشته باشد. در غیر این صورت اگر امكانات اجتماعی و اقتصادی همگام با فزونی جمعیت افزایش نیابد، سرانه رفاه عمومی كاهش می‌یابد. به همین دلیل افزایش جمعیت به معنی شرایط و چالش‌های جدیدی است. افزایش جمعیت در شرایط خاص ایران به معنی مشكلات تازه‌ای بود، چرا كه افزایش جمعیت در شرایطی كه نتواند به وسیله آموزش و پرورش و اشتغال به نیروی كار مولد تبدیل شود زمینه‌ساز عدم تعادل‌های اقتصادی همچون كاهش درآمد سرانه، كاهش اشتغال، شكاف طبقاتی و فقر خواهد بود. عوارض چنین مشكلاتی در عرصه روابط اجتماعی بسیار بغرنج و پیچیده است. تا صدسال پیش، نقاط گوناگون جغرافیای ایران اغلب به شكل جوامع و جزایری جدا و تك افتاده از یكدیگر بودند. با افزایش جمعیت و در نتیجه بالا رفتن تراكم جمعیتی و به دنبال آن افزایش و گسترش شهرها، به‌تدریج بر یكپارچگی جغرافیایی افزوده شد. استفاده از وسایل جدید ارتباطی بر این فرایند، تأثیر مثبتی داشت. به‌گونه‌ای‌كه بر یكپارچگی اجتماعی افزوده شد. در چنین شرایطی دگرگونی اجتماعی در یك نقطه معین جغرافیایی می‌تواند به دیگر نقاط منتقل شود. تأثیر یكپارچگی جغرافیایی ـ جمعیتی بر اموری همچون سبک زندگی، ساختار خانواده، فرهنگ، زبان، بافت جامعه مدنی، رسوم و عادات و وجدان و رفتار جمعی انكارناپذیر است.

دگرگونی سبک زندگی

 از دیگر پیامدهای فرایند یكپارچگی پیدایش نوع دیگری از گروه‌بندی اجتماعی، جنبش‌های اجتماعی و سیاسی است. تحول ساختاری كه بازتاب بخشی از آن را می‌توان در جمعیت‌شناسی، نحوه معیشت و زندگی دید، عمیق‌تر از آن است كه به این سطوح خلاصه شود. دگرگونی‌ها قابل تعمیم به اموری از قبیل گرایش عمومی، مناسبات حقوقی، عواطف، وجدان و رفتار جمعی نیز هست. به‌دنبال یا حتی همزمان با تحولات یادشده، مشكلات و پرسش‌های اساسی در جامعه نیز دگرگون می‌شود. این دگرگونی را می‌توان در گرایش‌ها و مناسبات اجتماعی در مناطقی از ایران كه از توسعه اقتصادی و اجتماعی بهره بیشتری می‌برند مشاهده كرد. مثلاً تلاش برای آزادی بیان و یا مشاركت سیاسی كه در دهه‌های گذشته در میان شهروندان مناطق توسعه‌یافته‌تر بیشتر به‌چشم می‌خورد. در مناطق كمتر توسعه‌یافته، مسائلی همچون مسائل قومی و محلی، جای مسائلی همچون آزادی بیان و مشاركت سیاسی را پر كرده است. دگرگونی اجتماعی با دگرگونی در محیط‌‌زیست، چگونگی معیشت و سرانجام دگرگونی در مناسبات اقتصادی و اجتماعی همراه است. هرگاه یك یا چند متغیر از این متغیرها و مناسبات نتواند با سایر متغیرها در تعادل قرار گیرد، پیدایش بحران اجتماعی اجتناب‌ناپذیر است. به دنبال هر بحران، نظام‌های اندیشه‌ای كه تا پیش از این می‌توانست اوضاع را توضیح داده و یا مرجع پاسخ‌ها باشد، دیگر قادر نیست چنین كاركردی داشته باشد. منشأ نیاز به نظام اندیشه تازه همین است. سازگاری یك نظام اندیشه‌ورزی با مقتضیات روز و یا مقبولیت آن به‌وسیله همین مكانیسم قابل فهم است. یك نظام اندیشه یا یك پارادایم اگر با پرسش‌های اساسی و اصلی زمانه بی‌ارتباط باشد و با تجربه جمعی اكثریت سازگاری نداشته باشد و نتواند در مقابل چالش های اجتماعی مقاومت کند، مقبولیت كسب نخواهد كرد. نظام‌های اندیشه آنگاه كه مقبولیت یابند یا در میان افكار عمومی تثبیت شوند، اگر در معرض رقیبی جدی نباشند، معمولاً دچار سستی و كرختی شده نسبت به پرسش‌ها و تجربه‌های تازه واكنش نشان نداده یا با كندی روزآمد می‌شوند. در صورت نهادینه‌شدن این نظام‌ها حتی این امكان وجود دارد كه نسبت به مسائل و مشكلات تازه خنثی مانده و در مقابل نظام‌های نو مقاومت نشان دهند. در صورتی‌كه نظام اندیشه نتواند كارآمد و روزآمد شود و مكانیسم رفرم موثر در جامعه وجود نداشته باشد، بروز كشمكش میان نو و كهنه اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

دگرگونی در جامعه خود پیامد یك سلسله دگرگونیهای دیگر است اما خود روی متغیرهایی همچون سطح اطلاعات در جامعه، نیازهای روزمره و بلند مدت، سبك زندگی و معیشت تأثیر می گذارد و تنوع در زندگی را به همراه می آورد. فرایند فوق همواره جریان دارد و پویایی درونی جامعه را توضیح میدهد. در این فرایند تأكید بر تعامل عوامل داخلی در روند پیدایش مشكلات و پرسش‌ها در جامعه است، اما همزمان نباید فراموش كرد تجربه اجتماعی، ارتباطات بین‌المللی در مسیر فهم و پیدایش راه‌حل‌های جدید بی‌تأثیر نیست. در كنار تحولی كه در عرصه داخلی از نظر جمعیت، ساختار اجتماعی و فرهنگی به وقوع پیوست، رابطه جامعه ایران با جامعه جهانی نیز دستخوش دگرگونی شد. با افزایش و گسترش رابطه جامعه ایران با جامعه جهانی، تأثیر ارتباطات بین‌المللی بر متغیرهای درونی جامعه ایران نیز بیشتر شد.

 گسترش شهر نشینی

از سوی دیگر، میزان شهرنشینی ایران در صد سال اخیر رشد قابل‌توجهی را نشان میدهد. علت این رشد، افزایش تعداد شهرها و همچنین تراكم جمعیت در شهرهای قدیمی می‌باشد. گسترش شهرنشینی دارای پیامدهای گوناگونی است. از جمله این دگرگونیها یكی دگرگونی ساختار خانواده، كاركرد آن، دگرگونی نقش اعضای خانواده و همچنین از بین رفتن مشاغل سنتی زنان در خانواده است. غلبه شهرنشینی بر ساخت جمعیت و خانوار به این معنی است كه خانواده كه در جامعه سنتی ـ كشاورزی، واحد تولید و مصرف بود، به واحدی مصرف كننده تبدیل شده است. بدین‌ترتیب اعضای خانواده در سازمان‌های تولیدی خارج از خانواده، نقش جدیدی را به عهده می گیرند. در نتیجه كار پنهان و غیر دستمزدی گذشته در خانه، رفتهرفته جای خود را به كار دستمزدی بیرون از خانواده داده است. میانگین سن كل جمعیت، در 50 سال اخیر دارای گرایش كاهنده بوده است. كاهش مرگ‌ومیر كودكان، افزایش امید به زندگی از جمله عوامل این پدیده به‌شمار میآید. جوانی جمعیت دارای تأثیر مهمی بر نحوه معیشت و فرهنگ است. كاهش میانگین سن جمعیت ـ به شرط وجود امكانات و فقدان موانع ـ به‌معنی افزایش توان فراگیری و سطح آموزش است. از پیامدهای این امر، همزمان، از یك‌سو آمادگی بیشتر برای تحول فرهنگی و از سوی دیگر گرایش مثبت به نوگرایی است.

زمینه‌های اقتصادی

اقتصاد ایران در ابتدای قرن بیستم متكی به كشاورزی بود. نظام بازار ایران نیز كم و بیش شبكه توزیع همین بخش بود، چون بازرگانی خارجی نقش محدودی در اقتصاد ایران داشت. در كنار بخش كشاورزی، صنایع كوچك دستی شهری، پیشه‌وری و بخش خدمات كه بسیار محدود بود، عمده‌ترین پایه‌های دیگر اقتصاد ایران بودند. در طول سده گذشته به‌تدریج از سهم بخش كشاورزی در اقتصاد ایران كاسته شده و بر سهم بخش بازرگانی داخلی، صنعت، ساختمان و خدمات افزوده شده است. پیامد چنین فرایندی بر اشتغال و مهاجرت و مناسبات اجتماعی انكارناپذیر است. روابط جدید اجتماعی كه بر محور صنعت و خدمات در شهرها شكل می‌گیرد از پیچیدگی و پویایی برخوردار است و كندی جامعه كشاورزی را ندارد.

گروه‌بندی‌های اجتماعی كه در بستر چنین مناسباتی رشد می‌كنند دارای ویژگی‌ها متفاوت از گروه‌بندی‌های موجود در جامعه مبتنی بر تولید كشاورزی هستند. نهادهای اجتماعی در صورتی كه با این پیچیدگی و پویایی سازگاری نشان دهند، می‌توانند نقش فعالی را بازی نمایند و الا دچار فرسایش شده از تاثیر گذاری آنها كاسته می‌شود. نفت و صنعت وابسته به آن، از ابتدای قرن اخیر عمده‌ترین حلقه وصل ایران به اقتصاد جهان شد. با ادغام اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی نقش تجارت خارجی و واردات افزایش یافت. افزایش واردات تنها به معنی ورود كالا به بازار ایران نبود. ورود كالاهای خارجی به معنی افزایش ارتباط جامعه ایران با جهان بیرون، آشنایی ایرانیان با سبك زندگی تازه و دگرگونی مداوم در عرصه مصرف بود كه تأثیر قابل‌توجهی در رفتار گروههای اجتماعی داشت.

تولید ناخالص ملی با همه افت‌وخیزها و گاه بسیار چشمگیر، به‌طوركلی دارای روندی رو به افزایش بوده است. این افزایش، قابل مقایسه با میانگین رشد در جهان پیشرفته در امریكای شمالی و اروپای غربی نیست و اغلب با افزایش جمعیت، متغیرهای بین‌المللی و بخصوص ادغام ایران در اقتصاد بین‌الملل به‌واسطه برونگرا شدن (مسامحتاً جهانی شدن بخش نفت ایران و سایر بخش ها) قابل توضیح است. روند رشد اقتصادی ایران باوجود همه محدودیت‌ها بر افزایش سطح زندگی و شهرنشینی موثر بود و موجب پویایی زندگی، به ویژه در عرصه شهرها شد.

این دگرگونی مداوم در زندگی بخش شهری نمی‌توانست دارای پیامدهایی در عرصه فرهنگ و مناسبات اجتماعی نباشد. بدین‌ترتیب، زمینه های اقتصادی دگرگونی الگوی زندگی سنتی به تدریج فراهم شد. برونگرا اقتصاد ایران، به‌معنی افزایش دادوستد اقتصادی با جهان بود. گسترش ارتباطات بین المللی در سطوح گوناگون جامعه با برون زایی شدن اقتصاد ایران، رابطه تنگاتنگی دارد. شاخص برون زایی اقتصاد ایران را می‌توان در افزایش صادرات نفت‌خام در بازرگانی خارجی ایران و همزمان افزایش واردات كالا و خدمات دید. تا پیش از سال 1290 خورشیدی هنوز نفت، سهم چندان زیادی در تجارت خارجی ایران نداشت و ارزش كل صادرات ایران از نیم میلیون ریال فراتر نمیرفت از سال 1300 خورشیدی به‌تدریج بر سهم صادرات نفتی در كل صادرات افزوده شد. صادرات نفت و درآمد حاصله از آن در اقتصاد ایران به معنی انتقال قدرت خرید قابل‌توجهی به دولت ایران بود. تقویت “ارتش”، “بسط دیوانسالاری”، “نفوذ دولت متمركز به مناطق گوناگون” و برخی از اقدامات اقتصادی و اجتماعی از اولویتهای دولتها برای مصرف درآمد ناشی از صدور نفت‌خام بود. میان جریان واردات یعنی مولفه دیگر برونزایی اقتصاد ایران و ادغام آن در اقتصاد غرب و صادرات نفت پیوند مستحكمی وجود دارد. فرایند ادغام در اقتصاد غرب و آشنایی با مصرف و سبك و سطح زندگی با جهان پیشرفته بر سطح انتظارات و سبک زندگی مردم تأثیر می‌گذارد. الگوهای رفتاری و سبك سنتی و مدرن در چنین شرایطی با یكدیگر رویارو شده و چالش میان مدرنیته و سنت در متن زندگی روزمره و مصرف ظاهر شده، خواسته ها و پرسش‌های گوناگونی را برای شهروند ایرانی می آفریند. دگرگونی در انتظارات جامعه تنها به مصرف برخی كالاها و خدمات محدود نمی شود، بلكه شامل زندگی اجتماعی و سیاسی نیز می‌باشد. چه، بخشهای گوناگون زندگی را نمی‌توان از یكدیگر مجزا نمود. افزایش مطلوبیت در عرصه اقتصادی زندگی ـ كه محصول توسعه اقتصادی است ـ به مطلوبیت در عرصه زندگی سیاسی پیوند خورده است. بهبود مطلوبیت در این دو عرصه بدون دگرگونی در عرصه فرهنگی و اجتماعی ممكن نیست. توسعه اقتصادی حتی در چارچوب سطحی ترین برداشت، خواه‌ناخواه با نوعی و سطحی از مشاركت عمومی در زندگی اجتماعی و رسمی همراه است. گسترش موسسه هایی خصوصی و دولتی و افزایش فعالیت آنها به ناچار زندگی مبتنی بر تولید كشاورزی كه خانوار نقش اصلی را در تولید بازی می‌كند، متلاشی می نماید. رابطه خویشاوندی كه همزمان رابطه شغلی را شكل می‌داد، اجباراً جای خود را به روابط میان افرادی كه خویشاوند نیستند میدهد. ورود به زندگی جمعی و عرصه عمومی به شكل‌های گوناگونی از مشاركت جمعی در تصمیم گیری و یا نظارت بر فرایند تصمیم گیری میانجامد. در دوران گذار كه هنوز مدیریت از شكل‌های هرمی و اقتدارگرای سنتی پیروی می‌كند، معضل ناهم‌سازی میان سبك مدیریت قدیم و مشاركت جویی جدید خود را به رخ می‌كشد. به همان اندازه كه موسسه های تمركزگرای سنتی در مقابل مشاركت جویی مقاومت نشان دهند، چالش میان نیاز به مشاركت و تلاش برای حفظ تمركز بزرگتر خواهد بود. نهادهای سنتی معمولاً از انعطاف برای رفرم مداوم ـ كه یك فرایند مداوم در زندگی مدرن است ـ برخوردار نیستند. چه نهادهای سیاسی هرمی و متمركز سنتی برای دورانی ساخته شده‌اند كه دگرگونی اقتصادی ـ اجتماعی بسیار كند بوده و به دلیل محدود بودن سطح توقعات مشاركت سیاسی از سوی مردم، نیازی به آن هم نبود. البته توسعه اقتصادی نمیتواند در قاب راكد نهادهای سیاسی سنتی ادامه یابد. تلاشی عمدتاً تدریجی و گاه ناگهانی و شتابان نهادهای سیاسی سنتی و در رأس آن دولت، پیامد چالشی است كه در بالا یاد شد. تلاشی نهادهای اقتدار سنتی دارای آثار ژرفی است كه بخشی از آن را می‌توان در دگرگونی قشر بندی اجتماعی مشاهده نمود.

قشربندی اجتماعی

 قشربندی اجتماعی ایران تا شش دهه پیش، پیش بسیار ساده بود. دهقانان ساكن روستا اكثریت جامعه ایران را تشكیل می‌دادند. قشرهای شهری در آن شرایط، كارگران، كسبه و بازاریان، تجار، دیوان سالاران و نظامیان بودند. كارگران و كسبه جزء ـ كه بخش عمده جمعیت شهرها را تشكیل می‌دانند ـ پایین‌ترین لایه هرم قشربندی شهرها بودند. طبقه متوسط شهری كه مركب از بازاریان عمده و دیوان‌سالاران و نظامیان بود، یكی از لایه‌های كوچك از اقشار شهری بود. این طبقه با وجود محدودبودن حجم‌اش، تأثیر قابل‌توجهی در عرصه اجتماعی داشت كه در مقایسه با لایه‌های پایین قشربندی آن روز جامعه ایران ـ یعنی كشاورزان و كارگران بخشهای سنتی ـ با وزن‌اش تناسبی نداشت. به‌تدریج با گسترش طبقه متوسط بر این تأثیر‌گذاری نیز افزوده شد. اینك طبقه متوسط ایران هرچند از نظر درآمد سرانه با طبقه مشابه خود در جوامع پیشرفته قابل مقایسه نیست، ولی از برخی امكانات همچون آموزش و ارتباطات بین المللی برخوردار است كه موجب می‌شود این طبقه بتواند در عرصه عمومی جامعه نقش فعالی را بازی كند. افزایش سهم بخش خدمات در كل اقتصاد جامعه، و دگرگونی جامعه به سمت جامعه‌ای ـ كه به‌اصطلاح «جامعه خدمات» نامیده میشود ـ موجب میشود تا تولید خدمات سهم بیشتری را از اقتصاد جامعه به خود اختصاص دهد. افزایش نقش صنعت اطلاعات و عقلانی شدن روند تولید خدمات، نیاز به نیروی فیزیكی و قدرت بدنی را كاهش خواهد داد. در این روند نرم افزار انسانی یعنی توانایی اطلاعاتی و علمی او به‌تدریج جایگاه سخت افزار انسانی (قدرت بدنی) را خواهد گرفت. طبیعی است كه داده‌پردازی و پردازش اطلاعات و نقش تولید دانش در فرایند توسعه اجتماعی بیشتر خواهد شد. با دگرگونی مناسبات اقتصادی و اجتماعی و پیچیده شدن جامعه، سازمان‌یافتگی گروه‌های اجتماعی ضروری می نماید. این همان روند عبور از جامعه‌ توده وار به جامعه ای متشكل در موسسه‌ها، نهادها و سازمان هاست. از نتایج این فرایند، افزایش عقلانیت در تحولات اجتماعی و امكان تأثیر‌گذاری بر مناسبات قدرت است. پیدایش شبكه توزیع نوین كالا و خدمات به تدریج جایگاه بازار سنتی را اشغال می‌كند. بدین‌ترتیب انتظار می‌رود بازار سنتی ـ كه به‌دلیل تمركز در یك نقطه جغرافیایی معین و تاریخ طولانی و احساس منافع مشترك ـ دارای اهمیت قابل‌توجهی در عرصه سیاسی و اجتماعی بود، به‌تدریج كنار رانده شود و نقش سیاسی سابق خود را از دست بدهد. ورود زنان به بازار كار به شكل انبوه از دیگر تحولات قابل توجهی است كه زندگی اقتصادی در ایران را تحت‌تأثیر قرار داده است. در طی سال‌های گذشته نسبت زنان شاغل در میان كل شاغلان افزایش یافته و در آینده بر این نسبت افزوده خواهد شد. بنابراین كار مبتنی بر دستمزد به‌تدریج جای اشتغال بدون مزد درون خانوار را پر می‌كند. مشاركت زنان در عرصه اقتصادی، كم و بیش به مشاركت آنها در عرصه های سیاسی و اجتماعی خواهد انجامید. البته این امر ساخت خانواده را نیز دچار تغییر خواهد نمود. انتقال برخی از خدمات (همچون آموزش یا نگهداری كودكان) به خارج از روابط خانوادگی و همچنین برخی جابجایی ها در وظایف زن و مرد در مناسبات درون خانواده از جمله پیامدهای تغییر ساختار خانواده خواهد بود. اندازه خانواده (تعداد اعضای آن) رو به كاهش خواهد گذاشت. كاهش حجم خانواده دارای پیامدهای قابل‌توجهی خواهد بود. از جمله این‌كه فعالیت‌های درون خانه كاهش یافته و اوقات فراغت افزایش می‌یابد. افزایش اوقات فراغت امكان استفاده از تفریحات را افزایش داده و موجب می‌شود تا دگرگونی در سبك زندگی شدت گیرد.

ساخت نهادهای آموزش و پرورش، جزیره‌ای تك‌افتاده در جهان اجتماعی نیست. به دنبال تحولات اجتماعی در دیگر عرصه‌های جامعه ایران، ساخت و كاركرد نهادهای آموزشی نیز دگرگون شد. نهادهای آموزشی كه تا پیش از این تحت سیطره نهادهای مذهبی و ازجمله حوزه آموزشی حوزویان بود به‌تدریج با الگوگیری از روش‌های مرسوم در غرب گسترش یافت. در پی این فرایند، نه‌تنها از نقش و سهم حوزویان در آموزش كاسته شد، مواد درسی و شیوه آموزش نیز دچار تحولات اساسی شد. تأثیر دگرگونیهای یادشده به اندازهای بود كه حتی مدارس مذهبی و حوزه آموزشی حوزویان نیز بسیاری از الگوهای آموزشی مدرن را پذیرفتند. این روند در دوره پس از انقلاب تشدید شد و امروز استفاده از عنوانهایی همچون پژوهشكده و دانشكده در شهر قم غیر معمول نیست. پیروی از سیستم آموزش مدرن، تنها به پیاده‌كردن برخی از روش‌های آموزشی، ادبیات و یا استفاده از عنوان‌های دانشگاهی خلاصه نشد. از آنجا كه دانشگاهیان به گروهی تأثیر‌گذار و مرجع در جامعه ایران تبدیل شده بودند، حوزویان نیز مایل بوده و هست همین گروه مخاطب او باشند. بخش كهن و سنتی جامعه كه مخاطب سنتی حوزه بودند دیگر تأثیر زیادی در جامعه ایران بخصوص در میدان روابط قدرت ندارند، به همین دلیل حوزویان ترجیح می‌دهند همین گروه مخاطب اصلی آنها باشند. افزایش منزلت دانشگاه و دانشگاهیان موجب شد تا حوزویان نه‌تنها برای گرفتن مدرك دانشگاهی تلاش كنند، بلكه مایل‌اند فرزندانشان هم دانشگاهی باشند. حال آن‌كه به نظر می‌رسد تعداد دانشگاهیانی كه مایل‌اند فرزندان آنها به لباس حوزویان درآیند، بسیار ناچیز باشد. از جمله پدیده‌‌های قابل‌توجه در نهادهای آموزشی جامعه، تنها گسترش آموزش به تعداد بیشتری از شهروندان نیست، بلكه همزمان افزایش میانگین سطح آموزش نیز هست. همگام با این روند، میانگین تعداد زنانی كه دارای مدرك تحصیلی در سطح آموزش عالی و یا تخصصی نیز هستند افزایش می یابد. افزایش سطح آموزش و تخصص زنان در تركیب با افزایش میانگین سن ازدواج، امكانات بیشتری را برای مشاركت زنان در امور خارج خانه فراهم میآورد و طبیعی است كه زمینه ساز کارآمدی بیشتر در امور شغلی و تخصصی آنهاست. اشتغال زنان در مشاغل تخصصی و لایه های بالای تصمیم‌گیری مدیریت، دارای پیامدهای قابل توجهی در عرصه مدیریت جامعه و همچنین چارچوب خانواده است. ورود جوامع معاصر به دوره ای كه باعنوان جامعه اطلاعات و دانش از آن یاد میشود، امكان اشتغال زنان را نسبت به گذشته، بیشتر میكند، چراكه در جوامعی این چنین، نقش نرم افزارها و تولید دانش بیشتر می‌شود. تكنولوژی تولید دانش و نرم افزارها، رابطه میان فیزیك بدنی و مشاغل را كاهش میدهند. با كم اثر شدن فیزیك بدن در چگونگی انجام كار، بر تعداد مشاغلی كه برای زنان مناسب تر است، افزوده میشود. بنابراین امكان اشتغال زنان در مشاغلی كه پیش از این سخت به شمار میآمد، افزایش می یابد. یكی از پیامدهای افزایش اشتغال زنان به این شیوه، استقلال اقتصادی و افزایش درآمد آنهاست كه میتواند بر موقعیت، منزلت اجتماعی و سهم آنها در قدرت سیاسی تاثیر مثبت داشته باشد. ورود زنان به عرصه مدیریت و تبدیل آنها به یكی از مخاطبهای نیروهای سیاسی، با همین فرایند قابل توضیح است.

طبقه متوسط نوین ایران

 فرایند دگرگونی اجتماعی و طبقاتی ایران، موجب پیدایش گروههای تازهای در جامعه ایران میشود. این گروهها به دلیل خاستگاه اجتماعی و همچنین برخورداری از آموزش جدید و پرورش در محیط شهری و همچنین ارتباط با جهان بیرون از جامعه ایران، دارای نگاه دیگری به زندگی بوده زبان، سبك زندگی، پرسشهای اساسی، خواسته های آنها نیز از اقشار و گروههای سنی متفاوت است. به همین دلیل چالش ارتباطی میان نمایندگان گفتمان سنتی با این گروه، اجتناب‌ناپذیر مینماید. ورود جامعه ایران به دوره گذار به مدرنیته به معنی زوال و گسیختگی ساخت سنتی آن است.

معرفت سنتی مذهبی كه مبدأ عزیمت آن پرسش‌های جامعه كهن و امكانات و محدودیتهای آن دوره برای پاسخ به آن پرسش هاست، با پرسش ها و چالش هایی روبه‌رو میشود كه بی‌سابقه است. سخنگویان مذهب سنتی تلاش میكنند تا با استفاده از میراث كلامی و فقهی، زبان و روش گذشتگان به رویارویی با پرسشهای تازه برخیزند. اما نواندیشان دینی استفاده از منظر، متد و منبع مدرن را به‌صورت انتقادی ـ گزینشی اجتناب ناپذیر و گامی برای بازتاویل منابع دینی احساس می‌كنند. به چالش كشیده‌شدن نظام معرفتی سنتی بیان ناكارآمدی منظر، روش شناسی، روش و منابع، سبك بیانی آن نیز هست. در فرایند دگرگونی اجتماعی و طبقاتی ایران، موجب پیدایش گروه‌های تازه‌ای در جامعه ایران می‌شود. این گروه‌ها به دلیل خاستگاه اجتماعی و همچنین برخورداری از آموزش جدید و پرورش در محیط شهری و همچنین ارتباط با جهان بیرون از جامعه ایران، دارای نگاه دیگری به زندگی بوده. زبان، سبك زندگی، پرسش‌های اساسی، خواسته‌های آنها نیز از اقشار و گروه‌های سنتی، كم و بیش، متفاوت است. به همین دلیل چالش ارتباطی میان نمایندگان گفتمان سنتی با این گروه، اجتناب‌ناپذیر می‌نماید. این رویكرد پاسخ اساسی به دگرگونی‌های مداوم جهان بیرونی نیست. همین امر ناكامی گرایش سنتی جامعه در پاسخ مناسب به پرسش‌ها را توضیح می‌دهد. چالش‌های كنونی نهاد مذهب با زندگی عرفی جامعه ایران نماد همین ناكامی است. به نظر میرسد کارآمدی و ناکارآمدی مذهب سنتی یا نواندیشان دینی در گرو چگونگی پاسخ به این پرسش‌هاست.

مفاهیم اساسی دین و نواندیشی دینی:

مفــهـــوم دیــن

هوشمند جلال

ترجمە از کردی: عدنان حسن‌پور

تمامی تفکرات نواندیشانە سعی در بازتعریف مفاهیم اساسی خود دارند، مفاهیمی کە قوام‌دهندەی یک ساختار و بنیاد محسوب می‌شوند. در ارتباط با دین و ماهیت و ضرورت تفکر نواندیشانە نیز همین قاعدە صادق بودە و باید مفاهیم اساسی مرتبط با این حوزە بازتعریف شوند. همان‌گونە کە هگل تأکید می‌کند، در اندیشە بە طور عام و مخصوصا” در اندیشەی دینی، «مفهوم» همان «ذات و امر مطلق» است. «مفهوم» بەسان تخمی کە از دل آن درختی کامل قد می‌کشد، تمامی خصایص، سرشت و نوع شاخەهای درخت را در درون خود مستور است، اما نە بە گونەای کە بتوان رگ‌ها و برگ‌ها را پیش از پدیدار شدن کامل درخت، در مقیاسی کوچک و بە وسیلەی یک ذرەبین مشاهدە کرد، بلکە مراد، وجود روحی آن‌هاست. خود معرفت چیزی نیست مگر توسعە و بسط مفاهیم، بسط هر آن‌چە کە در بطن مفاهیم نهفتە بودە و هنوز رخ نمایان نکردە و متولد نشدە است.

در اندیشەی دینی یکتاپرست یا توحیدی، ما با مجموعەای از مفاهیم اساسی و پایەای مواجە هستیم کە خوانش و بازتعریف مجدد آن‌ها قدمی ضروری و اصلی است در شناخت احتمالات و امکانات فراروی رها شدن دین و باورمندان دینی از وظیفەی سنگین و غیرقابل تحملی کە بر دوش گرفتەاند. و البتە هم‌زمان بهترین معیار است برای نقد و بررسی اندیشەای کە مدعی نواندیشی است. اما اهمال و عدم تدقیق در مفاهیم بنیادی مزبور منجر بە تداوم حضور دین و باورمندان دینی در درون پسماندەی تجربەهای منسوخ دینی و گرەزدن اندیشەی دینی و خرد باورمندان بە بینش‌های سنتی، و در نهایت‌هم بی‌اعتباری مبلغین مدعی نواندیشی خواهد گشت.

مفاهیم اساسی و قوام‌دهندەی ادیان یکتاپرست تا حدود زیادی مشابە هم هستند، می‌توان مفاهیمی چون «خدا و ماهیت آن، امر قدسی، سروش، کلام الهی، نبوت، ایمان، پرستش، تجربەی دینی و زبان دین» را در زمرەی مهم‌ترین مفاهیم اساسی و برسازندەی ادیان توحیدی محسوب کرد. بە همین دلیل بازتعریف و ارائەی تعاریفی متفاوت از تعاریف سنتی برای این مصطلحات، یکی از وظایف مهم و در عین حال دشوار نواندیشی دینی است، بە شرطی کە اندیشەی مذکور قادر بە انجام چنین کاری در محدودەی خود دین باشد. چرا کە دین با وجود علم و فلسفە، اگر قادر بە خلق مجدد موجودیتی دینی، در هر معنایی، برای این مفاهیم باشد، آن‌گاه می‌توان گفت بی‌تردید چالشی بزرگ را پشت سر گذاشتە است. در تاریخ ادیان توحیدی، برخی از نواندیشان دینی توانستەاند با تمسک بە علم و نگرش‌های فلسفی، برخی از این مفاهیم را جانی تازە بخشند. بە نحوی کە این مفاهیم با وجود هژمونی علم و فلسفە و علی‌رغم حضور و جدلی نە چندان چشم‌گیر، وجود و حضور خود را تداوم بخشیدەاند. اما عمدەترین مفهومی کە بەسان عنصر مادر و بازنمایانندەی کلیەی مفاهیم دیگر ایفای نقش می‌کند، همانا خود مفهوم دین است.

بازتعریف مفهوم دین بە جهت صبغە و سابقەی نواندیشی دینی مطالبەای منطقی است، از دیگر سو مطالبەی مذکور مانعی جدی فراروی نواندیشی دینی نیز هست. پرسش مشخص ما این است: نواندیشی دینی چگونە خود دین را بازتعریف کردە است؟ آیا قادر بودە دین را بە نحوی بازتعریف نماید کە منجر بە زایش آزادی خرد و بە طور کلی زایش آزادی در معنای عام آن گردد؟ و آیا اساسا” قادر بە چنین کاری هست؟ آزادی خرد و تفکر آزاد عقلانی یکی از پیش‌نیازهای منطقی بازتعریف مفهوم دین است، چرا کە در فقدان آن نمی‌توان مفاهیم اساسی و دیگر عوامل تشکیل دهندەی دین را بازتعریف کرد. حتی اگر بە چنین کاری‌هم دست یازیم از دو حالت خارج نخواهد بود: یا در دام تکرار و کلیشە گرفتار شدە و مفاهیم در همان شکل اولیە و گذشتەی خود بازتولید خواهند شد، و یا در کشمکش و تضادی بزرگ با خود دین، در معنای سنتی این مفهوم، قرار خواهیم گرفت. از دیگر سو، اگر این پیش‌نیاز منطقی را در بازتعریف دین لحاظ نکنیم، دین مجددا” بە بن‌بست خوردە و قادر بە پاسخ‌گویی بە پرسش‌های الهیاتی و هستی‌شناختی انسان معاصر نخواهد بود، و در گرداب کشمکش‌ها و دعواهای علم، فلسفە و اندیشەی انسان معاصر با دین غوطەور خواهد شد. یعنی اگر نواندیشی دینی قادر بە ارائەی چنین معنا و تعریفی برای دین نبودە باشد (و زین پس‌هم قادر بدان نباشد)، آیا اساسا” می‌توان ادعا کرد کە توانستە دیگر مفاهیم اساسی را ورای معانی منسوخ و سنتی آن‌ها بازتعریف نمودە یا در آیندە بازتعریف نماید؟ و اگر پاسخ ما بە چنین پرسشی منفی باشد، آیا نمی‌توان گفت نواندیشی دینی صرفا” همان طعام بیات و سرد قدیمی را گرم کردە و بر سر خوانی نونوار عرضە داشتە است؟

علی‌رغم تمامی تفاوت‌ها و دشواری‌های منطقی فراروی بازتعریف دین، اما علوم مختلف و فلسفە همارە اقدام بە ارائەی تعاریفی متعدد از آن نمودەاند کە در این مقال مجال پرداختن بە آن نیست.[1] از دیدگاه تحقیقات علمی، دین محصول جامعە، فرهنگ، ناخودآگاه و روان انسان در نسبت با خدا، امر قدسی و قدرت ماورایی است. علی‌رغم تفاوت‌های نگرشی فیلسوفان، اما باز می‌توان گفت کە از دیدگاه فلسفی نیز دین محصول سطحی از خودآگاهی و اندیشەی بشری در نسبت با امر نامتناهی است. اما در اندیشەی دینی توحیدی، برای مثال در اندیشەی اسلامی[2]، دین عبارت است از نگاه و وضعیتی الهی نسبت بە بشر. اعتقاد بە این کە دین ساختە و پرداختەی دست بشر باشد یا از سوی خدا نازل شدە باشد، دربرگیرندەی دو معنا از معانی عمومی و جامع‌نگر تعریف دین هستند کە در حوزەهای علم، فلسفە و دین بە نتایج کاملا” متضاد و متفاوتی انجامیدە و موجب بروز بن‌بست‌های متعددی شدە است، بە نحوی کە انسان متدین معاصر در میان ده‌ها پرسش بی‌پاسخ هستی‌شناختی و الهیاتی در تردید و سرگردانی بە سر می‌برد. در نهایت منشاء الهی آن موجب شدە کە خود دین نیز در میان خرد آزاد و خرد اسیر و وابستە سرگردان باقی بماند، زیرا کە منشاء الهی دین بە مطالبەی تسلیم‌شدن اندیشە انجامیدە و خواهد انجامید؛ تسلیم شدن خرد، اندیشە و رفتارهای بشری در مقابل خدا، سپس در مقابل خواست تبلور یافتەی خدا در کلام الهی کە از طریق تسلیم شدن بە فهم پیامبران و بە تبع آن، ائمە، علما، مفسرین و نهادهای دینی بە وقوع می‌پیوندد.

بدین ترتیب وقتی کە دین و اندیشەی دینی خواه ناخواه در تضادی واقعی با فهم و تحلیل‌های علمی و فلسفی قرار گرفتە و دین قادر بە پاسخ‌گویی بە پرسش‌های الهیاتی، هستی‌شناختی و علمی انسان معاصر نباشد، آن‌گاه نواندیشی دینی بە مثابەی رهیافتی کارآمد جهت برون‌رفت از تناقض‌ها و بن‌بست‌های موجود و رفع سرگشتگی و انفعال انسان متدین، ضرورت می‌یابد. پر واضح است کە تولد نواندیشی دینی منبعث از همین ضرورت بودە و کماکان امری معنادار و نقش‌آفرین بودە و خواهد بود. بە طور کلی و در ارتباط با ضرورت مذکور می‌توان گفت کە نواندیشی دینی بە معنای تفکر نفی‌کنندەی دیگری و مدافع دین سنتی، تفکر تداوم‌گرا و دفاع‌گرا، و تفکر انطباقی و التقاطی بودە و خواهد بود، و همین معانی را نیز برجستە کردە و کماکان می‌تواند در همین نقش‌ها ظاهر شود.

با این حساب می‌توان نواندیشی دینی را صرفا” در دو مفهوم و نقش اصلی خلاصە کردە و بە عنوان تفکری غیرضرور و عقیم بە تاریخ سپرد، هم‌چنین می‌توان با ابتناء بر بازتعریف مفهوم دین و دیگر مفاهیم مرتبط، آن را اندیشەای ضروری و پرفایدە قلمداد کردە و معنا و نقشی جدید برایش تعریف کرد. دو نقش و معنایی کە نواندیشی دینی را هم‌چو تفکری غیرضرور و عقیم بازنمایی خواهند کرد عبارت‌اند از: «نفی و دفاع» و «انطباق و دفاع». حتی در مواقعی‌هم کە تفکر دینی بالاجبار و با آراستن خویش بە قصد تداوم سنت‌های رسوب‌کردە، در پی انطباق خود با جریان معرفتی مسلط زمانە بودە، همارە “دفاع و پافشاری” یکی از خصایص همیشگی‌اش بودە و در آیندەهم خواهد بود. اما “دفاع” می‌تواند هم ناخواستە و منفی باشد، هم خواستە و مثبت، تفاوت در موضوع مورد دفاع است. این دو نقش و دو معنای تفکر دینی و نواندیشی دینی از قرون وسطای مسیحیت و قرون میانی اسلام شروع شدە و تا بە امروزهم بە حیات خود ادامە دادەاند؛ یعنی از گفت‌گوی مابین عقل و نقل و عقل و ایمان شروع گشتە و تا تلاش‌های مطایبەآمیز منطبق‌سازی اعجاز علمی با کلام الهی تداوم پیدا کردە است. قصد ما در این مجال پرداختن بە جزئیات معانی و نقش‌های منفی نواندیشی دینی نیست، چرا کە موضوعی مستقل، دامنەدار و بحث‌برانگیز است. اشارەی مختصر ما بە این مسألە صرفا” نوعی زمینەسازی برای پرداختن بە امکان و احتمال ظهور نوعی از نواندیشی دینی بود کە نە نفی‌کنندە است و نە مدافع، نە در پی انطباق است و نە آراستن خویش، بلکە در پی رهایی‌بخشی است. می‌توان با اشارە بە چند نکتەی مهم، ماهیت، ضرورت و فایدەی این نحو از نواندیشی دینی را مورد بحث قرار داد.

در نواندیشی دینی رهایی‌بخش، مفاهیم اساسی دین مجددا” بازتعریف خواهند شد، دوگانەی “انسان‌بنیاد” و “خدابنیاد” کنار نهادە و معنایی جدید آفریدە خواهد شد، خدا دیگر در یک نسبت تسلیم‌خواهانە با بشر نبودە و در بطن نوعی اضطراب و دل‌مشغولی هستی‌شناختی قرار خواهد گرفت. پر واضح است کە دین هرگز قادر بە رهاشدن از قید خدا نیست، خدا در تمامی کنش‌های دینی، حتی در کنش‌های تقابل‌آمیز و خصمانە نیز، حضور داشتە و خواهد داشت. اما دین می‌تواند کیفیت وجودی و نحوەی حضور خدا را در جهان متحول و تغییر دهد. بدین ترتیب دوگانەی انسان‌بنیاد و خدابنیاد از دوگانەای متضاد و متخاصم بە سوی دوگانەای هم‌بستە و درهم‌تنیدە حرکت می‌کنند. غایت این حرکت رها شدن دین از چالش تاریخی تباین و تخاصم با علم و فلسفە است، اما نە بە مثابەی نفی‌کنندە، مدافع یا انطباق‌دهندە، بلکە بە مثابەی عاملی بی‌طرف کە در قبال علم و فلسفە رویکردی علی‌السویە و بی‌طرفانە خواهد داشت. بدین ترتیب متدینین و باورمندان نیز از درگیر شدن با پاسخ‌ها و تفاسیر رها گشتە و در پی دست‌یازی بە معنا خواهند بود.

نواندیشی مسیحی از قرون وسطی بە بعد رویکردی متفاوت با اسلام در پیش گرفت، اما «پل تیلیش» بە عنوان یکی از اندیش‌مندان برجستەی این حوزە، در این نقطە متوقف نشدە و با ادامەی افق پیش‌روندەی نواندیشی، دین را این‌گونە بازتعریف می‌کند:

«دین وضعیتی است کە در آن بە استقبال نامشروط بودن می‌رویم، اما فرهنگ بە معنای استقبال از اشکال مشروط و اتحاد درونی آن‌هاست… دین از طریق تحقق یگانگی معنا، کلیەی کنش‌های روحانی را بە سمت دستیابی بە یک مفهوم غیرمشروط از معنا سوق می‌دهد. بنابراین فرم‌زدایی از معنا و گذار کردن از آن بە خصلت دین تبدیل می‌شود… اما فرهنگ در برابر اتحاد و یگانگی برخی واحدهای معنایی خاص توقفی کوتاه نمودە و بە صورت کلی قادر بە گذار و فرارفتن از آن نیست… دین در قلمرو دانش، وضعیتی است کە در آن از وجود نامشروط استقبال می‌شود، وجود نامشروط بە مثابەی بنیاد و شکاف کلیەی گفتارهای خاص و اتحاد و یگانگی آن‌ها… تفسیر معنا همان تفسیر وجود است، چرا کە معنا، وجود را بە عنوان یک پاسخ‌گوی روحی فرامی‌خواند… دین و فرهنگ بە سمت یگانگی کامل اشکال معنا حرکت می‌کنند، اما یگانگی مذکور برای فرهنگ واپسین ایستگاه اثرگذاری است، ولی برای دین نوعی نماد است… فرهنگ یکی از اشکال بازنمایی و تعریف دین است، اما دین مضمونی حقیقی در متن فرهنگ است».[3]

توضیح گزارەها و تعابیر کلی تیلیش در باب دین و معانی عمومی آن، مستلزم پرداختن بە چندین مسألە، مفهوم، موضوع، تحلیل و توجیە دیگر است. توجیە و تعریف دین بە مثابەی یک رهیافت نامشروط و حرکت روح بە سمت معنای نامشروط، مستلزم اثبات مفهوم مزبور در متن کلیەی مسائل و موضوعاتی است کە در درون اندیشەی دینی از یک سو و علم و فلسفە از دیگر سو، مورد مباحثە و جدل قرار می‌گیرند، مسائلی چون سرشت و حقیقت دین، ایدە، امور انضمامی، فرهنگ، اشکال معنا، امور عملی و… تیلیش بە چنین توجیه و تعریفی دست زدە است، اما تیلیش موضوع بحث کنونی ما نیست، بلکە وی صرفا” بە عنوان یکی از نمونەهای نحلەای از نواندیشی دینی مورد اشارە قرار گرفت کە با ابتناء بر بازخوانی مفاهیم اساسی دین سعی در اثبات ضرورت و فایدەی چنین رهیافتی دارند. بازخوانی یک مفهوم دینی مشخص -بەسان آن‌چە کە مدنظر تیلیش است- از سویی می‌تواند تمامی اضطراب‌های معرفت‌شناختی، هستی‌شناختی و الهیاتی انسان را پوشش دادە و از دیگر سو سرشار از آزادی، حرکت و پویایی باشد، چنین امری می‌تواند منجر بە جوانە زدن دیگر مفاهیم و عناصر بنیادین درخت دین شود. برای مثال در تلاش‌های فکری تیلیش کە مبتنی بر دین است، ایمان بە عنوان سرشت دین چنان معنای نوینی کسب می‌کند کە حتی از گفت‌گو در باب وجود و عدم وجود خداهم هراسی بە دل راه نمی‌دهد و آن را بە دیدەی مثبت می‌نگرد، چرا کە معتقد است:

«ورود بە امر نامشروط، چنان کە ذکر شد، با استنتاج مفهوم سرشت دین کە ما بدان ایمان می‌گوییم، گرە می‌خورد. در کلیەی اعمال و وظایف روح، ایمان با ابتناء بر نامشروطیتی حقیقی شکل می‌گیرد. بە همین دلیل ایمان شبیە هیچ عمل و وظیفەی دیگری نیست، نە مشابهتی با کنش‌های تئوریک دارد -آن‌گونە کە فهم اشتباه غالب تصور می‌کند- و نە شباهتی با امورات عملی دارد -آن‌گونە کە فهم غالب بر آن تأکید می‌کند[4]… ایمان یعنی درگیر شدن با واپسین دل‌شورەها و اضطراب‌ها[5]».

تیلیش در این معنا از ایمان، کە پرداختن کامل بە آن کار یک کتاب مستقل است، ایمان را مجددا” بە آغوش همان فاکت‌های علمی و تاریخی و استدلالات فلسفی بازمی‌گرداند کە پایەهای ایمان سنتی بشر را نابود کردە بودند. وی در این معنا و مفهوم، ایمان را از استنتاجات مخرب و کشندەی خارجی‌اش رهایی بخشیدە و آن را با مفاهیم انسان‌دوستی و ستایش زندگی مأنوس و مألوف می‌گرداند. در این معنا، خدا و جهان، ایمان و بی‌ایمانی، و وجود و عدم وجود خدا با اضطراب‌های بشر گرە خوردە و بحران بزرگ دین و اندیشەی دینی، و حلقەی ارتباطی قدیمی مابین انسان و خدا، یعنی همان سروش، کلام الهی و کتاب مقدس، شکستە می‌شود. پرداختن بە ماهیت اندیشەی مذکور -چە فلسفەی دین باشد، چە الهیات و خداشناسی یا کلام در عنوان اسلامی آن، و یا حتی آن‌چە کە دین‌شناسی می‌خوانندش- نە تنها کاری است ضرور و مهم، بلکە در بافتار جوامع مسیحی و علی‌الخصوص جوامع مسلمان، حکم شفادهندە را دارد.

در جهان اسلامی، متعاقب اقدامات و تلاش‌های اعتزالیون، عرفا، فیلسوفان و تئوفیلسوفان، کە تا بە امروزهم اصول‌گرایی مسلط اسلامی سعی در بیرون راندن آن‌ها از بدن بیمار خویش دارد، شاهد چندین تلاش نواندیشانەی آشکار و برخی اوقات ضمنی و غیرمستقیم بر ضد رهیافت دفاع‌گرایانە بودەایم. ذکر دو نمونە تا حدودی راهگشا خواهد بود، اولی تلاشی است کە در جامعەی عربی بە انجام رسیدە و دومی‌هم در جامعەی ایرانی. این دو نمونە در ابتدای نواندیشی دینی رهایی‌بخش و غیردفاع‌گرایانە قرار داشتە و در تلاش برای بازتعریف مفاهیم اساسی دین هستند. اما تلاش‌های مذکور یا از طریق نوعی پنهان‌سازی و بە نحوی کلی صورت پذیرفتەاند، و یا اساسا” هنوز بە مرحلەی اقدام پای ننهادەاند. بیشترین این تلاش‌ها معطوف بە ارائەی تعریفی جدید از سروش و کلام الهی است، یعنی معطوف بە حلقەی ارتباطی دیرینەی مابین خدا و انسان. بە عبارت دیگر، این‌گونە تلاش‌های نواندیشانە بر شکستن حلقەی مذکور و دستیابی بە نقطەی اتصال دوگانەی خدابنیاد و انسان‌بنیاد متمرکز شدە و سعی می‌کند با ابتناء بر این شبکەی ارتباطی، بە بازتعریف مفهوم دین مبادرت ورزند. ولی نباید این واقعیت را فراموش کرد کە تلاش نواندیشانەی مذکور هنوز در ابتدای مسیر قرار داشتە و با تمرکز بر شبکەی ارتباطی پیش‌گفتە، هنوز قادر بە پرداختن بە برخی مفاهیم اساسی دیگر و اقرار صریح بە ضرورت بازتعریف مفهوم دین بە عنوان یک پیش‌نیاز منطقی هرگونە تلاش نواندیشانە، نبودەاند. از همین رو می‌توان گفت کە هنوز پایی در اندیشەی منسوخ قدیم و پایی‌هم در اندیشەی جدید داشتە و همین امر موجب بروز تناقضات فکری در درون نواندیشی دینی شدە است، صدالبتە می‌توان با دیدەی اغماض بە این تناقضات نگریستە و آن را نتیجەی نونهال بودن نواندیشی دینی دانست.

«نصر حامد ابوزید» با بازتعریف مفاهیم سروش، کلام الهی، پیامبر، زبان دین، گفتمان دینی و میراث دینی، دریچەای نو بر روی دین می‌گشاید. اما بە دلیل شرایط فکری گفتمان مسلط دینی و هژمونی اصول‌گرایی اسلامی، نگرش‌ها و مفاهیم دینی مجددا” بە نوعی تناقض‌گویی دچار گشتە و قادر بە گذار کامل از اصول‌گرایی نشدند. در کتاب «مفهوم‌النص»  و با ارجاع بە مفهوم سروش، البتە با اندکی پوشیدگی، دین (دین اسلام) بە مثابەی تبلور رؤیای یک اجتماع بشری در نظر گرفتە شدە کە قادر بە پاسخ‌گویی بە ضرورت‌های انضمامی انسان می‌باشد.[6] در اینجا[7] متن و سروش بە عنوان پایەهای اساسی یک تمدن، و نە یک دین، تعریف می‌شوند. در نگرش مذکور، سروش[8] بەسان هر گفتمان دیگری نمایان‌گر جامعەای است کە خود را متعلق بدان می‌داند، و این بدان معناست کە سروش یک محصول فرهنگی است. قرآن اگر حتی سرشتی الهی‌هم داشتە باشد باز بدین معنا نیست کە نمی‌تواند یک متن انسان‌ساختە باشد، از یاد نبریم کە قرآن در متن زبان و تاریخ تبلور می‌یابد، پس می‌توان گفت کە انسان‌ساختە است. باور بە منشاء الهی قرآن بە معنای غیرواقعی بودن مضامین و عدم ارتباط آن با بشر و مناسبات دیالکتیکی بشر و واقعیت انضمامی نیست. یعنی در اندیشەی مذکور “منشاء” و “سرشت” سروش از هم تفکیک می‌شوند. سرشت انسان‌ساختەی سروش، آزادی اندیشە و پویایی تحلیلی را در بطن دین ایجاد کردە و کلیەی کنش‌های دینی با اتکا بر همین سروش شکل خواهند گرفت. شاید تفکر نواندیشانەی حاضر قادر بە بازتعریف مفاهیم اساسی حوزەی دین نبودە و تنها بتوان آن را بە عنوان اولین قدم، سرآغاز یا زمینەای برای اهتمام ورزیدن بە چنین کاری لحاظ نمود، اما این مسألە هیچ از اهمیت آن نکاستە و می‌توان ادعا کرد کە بە اندازەی اصل کار اهمیت دارد. ضرورت‌های انضمامی جامعە تمامی ادیان را مجبور بە بازتعریف خود بە عنوان یک دین امروزین خواهد نمود.

در جریان نواندیشی دینی ایران نیز شاهد نمونەای مشابە نزد “مجتهد شبستری” هستیم؛ در باور وی نواندیشی و راه‌حل را باید در بازنگری در اصول و نە فروع دین، جستجو کرد، یعنی باید توجە خویش را از معنای دین بە مفهوم ایمان معطوف نماییم.[9] تغییر مذکور منجر بە ظهور یک تحول اساسی در کلیت ساختار دینی خواهد شد. در این ساختار جدید، خدا، سروش، قانون، ارزش‌ها و دیگر مفاهیم دینی معانی تازە و ویژەای خواهند یافت، و صدالبتە این امر بە خروج از اسلام‌هم نخواهد انجامید. ساختار جدید بە معنای ارائەی فهمی بدیع و مشخص از پیامبر اسلام است، فهمی کە راه را بر انطباق تفکر دینی با واقعیت‌های انضمامی زندگی در تمامی دورەها و اعصار، و متحول نمودن نظام‌های اجتماعی و سیاسی، خواهد گشود.[10] خوانش‌های تاریخی دین در گذشتە، خوانش‌های کلامی، صوفیانە و فقهی، پایەهای اصلی خوانش سنتی اسلام بودە و شباهت‌های فراوان و تفاوت‌هایی اندک با هم دارند، تمامی این خوانش‌ها نسبت بە مبانی و اصول قدیمی پایبند و متعهدند. فیلسوفان و برخی از عرفای مسلمان جزء اولین افرادی بودند کە از این مبانی و اصول قدیمی فاصلە گرفتند، بدین معنا کە تصورات و فهم آنان از خدا، نبوت، سروش و شریعت با تصورات و فهم متکلمین و فقها از همین مفاهیم متفاوت بود. بە طور کلی می‌توان گفت کە بدون بازنگری در مفاهیم خدا، سروش، نبوت، ایمان و دیگر مفاهیم مشابە، دستیابی بە راه‌حل امری است ممتنع.[11] از همین روست کە مجتهد شبستری دین را «یک رفتار ویژەی بشری، یک رفتار معنوی[12]» تعریف می‌کند؛ دین پیامبر نمایان‌گر یک رفتار ویژە و مشخص است کە با تجربەی سروش هم‌بستە و گرە خوردە و عبارت است از «اقرار و شهادت؛ اقرار بە خداوندی اللە و شهادت بر ادراک پیامبر[13].» نبوت‌هم «متفاوت از تجربەی عرفا، تجربەای است اشباع‌شدە و سرازیر شدە بە بیرون، تجربەای کە در یک زبان و فرهنگ مشخص تبلور یافتە است[14].» خود پیامبر انسانی است کە در یک وضعیت مشخص تاریخی یک افق معنوی مشخص را بە روی مردم گشودە است، سروش و قرآن «قرائت نبوی از جهان[15]» بودە و در نهایت، ایمان «تجربەای بشری است در مواجهە با یک ذات فراگیر مطلق از طریق تجربەی امکان[16]».

باید اذعان داشت کە نواندیشی مذکور را نمی‌توان صرفا” بە عنوان مقدمە و دریچەای تازە بر روی بازتعریف مفاهیم اساسی دین در نظر گرفت، در واقع چنین کاری آغاز شدە است. در این‌گونە از نواندیشی، مفاهیم و تصورات بە نحوی ارائە می‌شوند کە عقل، رفتار و فهم بشری می‌توانند آزادانە در تجربەهای نبوی، تجربەهای دینی و فهم تجربەهای نبوی و الهی غوطەور شدە و بە تحقیق و تتبع بپردازند. تحلیل و تفسیر مفاهیم و تصورات مزبور هنوز پایی در گذشتە دارد، فرارفتن از آن مستلزم توجە بە موانع و اشکالات مترتب بر دادەهای گذشتە و حال، جهت بازنگری و بازسازی فهم حاصلە در زمان/مکان‌های مختلف است. بر این مبنا، فهم و جهان‌بینی‌های گذشتە در ابعاد سەگانەی پیامبر، مخاطبین خاص و مخاطبین عام، بە عنوان معضلە و مسألە لحاظ شدە و سعی بر بنیاد گذاشتن فهمی جدید نهادە خواهد شد. دوگانەی انسان‌بنیاد و خدابنیاد و شبکەی ارتباطی میان آن‌ها بە عنوان نوعی تجربە در نظر گرفتە می‌شود کە از انسان بە سوی خدا شروع می‌شود، و کلیەی جهت‌گیری‌هایی کە از خدا بە سوی انسان است، هم در عمل و هم در عالم نظر، بە حاشیە راندە می‌شوند.

با توجە بە آن‌چە تا کنون گفتە آمد، می‌توان گفت دو نوع نواندیشی دینی در تاریخ اسلام پدیدار شدە کە تا بە اکنون نیز، بە ویژە در جهان اسلام، هم‌چنان بە حیات خود ادامە می‌دهند:

. یکی از آن‌ها دفاع‌گرایانە است، بدین معنا کە در پی تداوم حیات کلیشەها و مبانی فکری، دینی و اجتماعی منسوخی است کە از معنا تهی گشتە و پاسخ‌گوی استلزامات انسان معاصر نیست، آن‌ها بازتولیدگر تسلیم‌گشتگی در تمامی معانی منفی آن بودە و بە نوعی کارگاه بت‌سازی یا بازار بردەفروشی می‌مانند. تفکر مذکور کە خود را تفکری نواندیش جا زدە و می‌زند، یا از بازنگری در مفاهیم اساسی دین صرف‌نظر کردە و با تمسک بە برخی راه‌ها و لوازم موجود، صرفا” در پی بزک‌کردن و پینەکردن همان کالاهای قدیمی است؛ و یا مفاهیم را بدون هیچ‌گونە تغییر و در همان قالب معنایی قدیم، صرفا” با تمسک بە عبارت‌پردازی و انشایی تازە و معاصرگونە، ارائە می‌دهد؛ و یا در یکی از نقاط تفکر نواندیشانە متوقف شدە و سعی می‌کند با اثبات حقانیت مسائل و موضوعات ایمانی و دینی، تردیدهای برون‌دینی را بزداید (برای مثال نک بە کتاب: علم الکلام الجدید، حسن یوسفیان). در واقع محرک اصلی اصحاب تفکر مذکور دفاع از یک مبنای دینی است کە در پاسخ بە برخی مقاطع مشخص تاریخی بە وجود آمدە و بە زعم این‌گونە افراد هنوز معنادار و قابل ارجاع بودە و می‌تواند واقعیت انضمامی و زندگی انسان معاصر را هم پوشش دهد.

. دومین مورد اندیشەای است رهایی‌بخش، بدین معنا کە سعی دارد با گشت‌وگذار در میان انواع و اشکال معانی، یک معنای جدید تولید کند، معنایی کە بە هیچ وجە بە معنای غایی تبدیل نخواهد شد. اندیشەی مزبور نە خدامحور است و نە انسان‌محور، بلکە برای تفکر در قبال هر آن‌چە کە مثل خدا در درون تاریخ ظاهر شدە است، بر وجود، اضطراب‌ها، تجربەها و فرهنگ بشری تکیە کردە و حقانیت خود را از حقانیت دل‌شورەهای عمیق بشری کسب می‌کند. این نحلەی نواندیشی، کە غیر از موارد پیش‌گفتە شامل موارد و نمونەهای دیگری‌ هم در دنیای اسلام می‌شود، عمیقا” وابستە و در ارتباط با جوامع و زیست-مکان خود است. این نحلە از درون و لابەلای نعرەهای اصول‌گرایان، قدرقدرتی بزک‌کنندگان معضلات ایمانی، معتقدان مردد، انسان‌های مضطرب، جمود جامعە، واقعیت انضمامی منبعث از دین، فقدان آزادی و پایمال شدن عدالت چشم بە جهان گشودە است. بنابراین می‌توان آن را یک پروژەی کاملا” روشنگرانە قلمداد کرد، و با عنایت بە این کە با پژوهش در باب مفهوم دین و مفاهیم اساسی آن اقدام بە طرح و برجستەسازی پرسش‌های الهیاتی می‌نماید، پس پروژەای علمی نیز هست.

پانویس‌ها: 

[1]. نک: فراس سواح، دین الانسان، منشورات دار علاء الدین، ط٤، سوریة/ دمشق، ٢٠٠٢، صص ٢٢-٢٩.

[2]. نک: أبو البقاء، الكلیات، ج٣، وزارة الثقافة والارشاد القومی، دمشق، ١٩٨٢، صص ٣٢٧-٣٢٩.

هم‌چنین: الجرجانی، معجم التعریفات، دار الفضیلة، القاهرة، ٢٠٠٤، صص ٩٢ و ٩٣.

[3]. Tillich, what is religion, Harper & Row, New York, 1973, pp: 59- 60, 66, 72-73

[4]. Ibid, p: 76.

[5]. Tillich, Dynamics of Faith, Harper Brothers, New York, 1958, p : 1.

[6]. نک: أبو زید، نصر حامد: مفهوم النص، المركز الثقافی العربی، بیروت – لبنان، ط٨، ٢٠١١، صص ٥٩- ٦٩.

[7]. همان، ص ٩.

[8]. همان، مفهوم الوحی، صص ٣١ – ٥٨.

[9]. نک: الشبستری، نقد القراءة الرسمیة للدین، ترجمة: احمد القبانجی، الانتشارات العربی، بیروت/ لبنان، ط١، ٢٠١٣، ص ٤٧٩.

[10]. همان، ص ٤٨١.

[11]. همان، صص ٤٨٢ و ٤٨٣.

[12]. همان، ص ٤٨٠.

[13]. همان.

[14]. همان.

[15]. محمد مجتهد شبستری، مجموعە آثار (٢)، قرائت نبوی از جهان، بە کوشش: امیر قربانی، نشر الکترونیک، فروردین ماه ١٣٩٥.

[16]. الشبستری، الایمان و الحریة، ترجمة: احمد القبانجی، الانتشارات العربی، بیروت – لبنان، ٢٠١٦.

هو الحکیم

درآمد

سرانجام پس از ماهها پیگیری و همت جمعی از دوستان، دفتر فصلنامه نقد دینی باز شد تا از دین، نقد دینی و ضرورت بازسازی اندیشه دینداران بگوید و تازه‌های صاحبنظران را در نقاط مختلف جهان، به ویژه در بستر اسلام و ایران، در جامه‌ای تازه گرد آورَد و نخستین نشریه فارسی‌زبانِ این حوزه در خارج از کشور باشد.

❊❊❊

موضوع پرونده ویژه در نخستین شماره از این فصلنامه چیستی و چراییِ نواندیشی دینی است. این موضوع اگرچه مکرر است اما به معنای مصطلح، تکراری نیست. هر چه جهان و انسان تغییر می‌کند  پرسش‌هایی خاص و متفاوت از دین در جهان جدید، زاده یا تجدید می‌شود و چیستی و چرایی وجود نحله‌ای از دینداران یا دین پژوهانی که به این مواجهه می‌اندیشند بیشتر خود را نشان می‌دهد.

انتشار دفتر نخست این فصلنامه، همزمان شده است با فراگیری ویروس و بلا و ابتلای عالمگیری که علاوه بر به چالش کشیدن همه وجوه حیات انسان، الهیات را نیز با پرسش‌ها و تنش‌ها و چالش‌هایی تازه روبه‌رو کرده است. صاحبنظران بزرگواری که دعوت فصلنامه را برای این پرونده پذیرفته‌اند در ۹ مقاله به این پرسش‌ها پاسخ داده‌اند: آیا نواندیشی دینی با «دغدغه ایمانی» در پی دفاع از متون و گزاره‌های دینی به زبان امروز و خرافه‌زدایی از ساحت دین است؟ آیا نواندیشی دینی با «دغدغه آکادمیک و علمی» در پی یک پروژه پژوهشی درباره اجزاء مختلف دین و احیانا تبیین نسبت آن با دنیا و انسان جدید است؟ آیا نواندیشی دینی با «دغدغه روشنفکری» (نه الزاما و انحصارا آکادمیک) به دنبال روشنگری و نوزایی فکری در یک جامعه دینی است و ایجاد تغییرات اجتماعی در جهت آزادی، عدالت و اخلاق را دنبال می‌کند؟ اگر دغدغه نواندیشی دینی ترکیبی از دو یا سه مؤلفه فوق است، کدامیک متغیّر اصلی است؟ آیا پروژه نواندیشی دینی نسبتی با وضعیت جامعه مخاطبش دارد و مثلا ترکیب جمعیت و میزان و درصد مذهبی بودن یا نبودن جامعه تاثیری در این پروژه و کمیت و کیفیت آن نمی‌گذارد؟ و سرانجام با توجه به کارنامه حکومت دینی در ایران و واکنش جامعه به آن، آیا می‌توان برای پروژه نواندیشی دینی در جامعه کنونی ایران همچنان جایگاهی قائل بود؟

❊❊❊

در صفحات خارج از این پرونده، سینماگری در آنچه که سینمای دینی خوانده می‌شود تأمل کرده است. مقاله‌ای دیگر به قصه نامکررِ حیات و هویتِ دکتر علی شریعتی پرداخته است که از پیش‌کسوتان بازسازی و تجدید فکر دینی در نیم سده اخیر به شمار می‌آید؛ چنانکه این شماره نیز در چهل و سومین سالروز درگذشت او منتشر می‌شود. در ادامه، گفتگویی با زنده‌یاد رضا بابایی در باب “حکومت، مشروعیت و عدالت” فرصتی است برای گرامیداشت یاد این نواندیش دینی که بهار جاری در ۵۵سالگی و پس از ماهها ابتلا به سرطان از جمع ما رفت؛ گفتگویی که در زمان حیات او منتشر نشده است. پایان‌بخش فصلنامه نیز معرفی دو کتاب است که سال گذشته توجه علاقمندان به این حوزه را جلب کرده است.

❊❊❊

از همت و مهر صاحبنظرانی که در معماری این شماره همراه‌مان بوده‌اند سپاسگزاریم. مشتاقانه میزبان آثار خوانندگان‌مان هستیم و محتاج نقد و نظرشان تا کاستی‌های هر دفتر از دفتر پیشین کمتر باشد. به امید روزگاری که انسان و ایمان، در جهان و ایران‌مان ارزان نباشد.

حسن یوسفی اشکوری، محمد جواد اکبرین، رضا علیجانی و حسن فرشتیان