عدالت و حق آدمی در “اسلام معنوی“
نگاهی به کتاب حق الناس، اثر محسن کدیور
سارا رضائیه: محسن کدیور متولد خرداد ماه ۱۳۳۸ فقیه، الهیدان و از چهرههای اصلاح طلبی دینی شناخته میشود. ابتدا به تحصیل در رشته مهندسی برق در دانشگاه شیراز مشغول شد، اما به تدریج دغدغه های دینی باعث شد تا به تحصیل علوم اسلامی روی آورد. او از آیت الله حسینعلی منتظری اجازه اجتهاد دارد و دانشآموختهی دکتری فلسفه و حکمت اسلامی از دانشگاه تربیت مدرس تهران است و سالهاست به عنوان استاد تمام در گروه مطالعات دینی دانشگاه دوک مشغول به تدریس است.
چاپ آثار کدیور در ایران ممنوع است و او در سالهای اخیر نوشتههایش را به شکل الکترونیک و از طریق وبسایت شخصیاش منتشر میکند. تعداد این کتب تا به امروز به ۱۵ جلد میرسد که از این میان، دو کتاب به شکل کاغذی در آلمان چاپ شده است.
کتاب حق الناس (اسلام و حقوق بشر)، برای نخستین بار در سال ۱۳۸۷ در تهران به بازار آمد. کتاب شامل مجموعه مقالاتی است که پیشتر بین سالهای ۸۲ تا ۸۵ در نشریات متعدد به صورت مقاله منتشر شده بود. این مجموعه در تلاش است تا تصویری مدرن و مطابق با اصول کنوانسیونهای حقوق بشری از اسلام و آموزههای آن ارائه دهد. محسن کدیور به صراحت معتقد است “اينکه کسى يا کسانى اسلام را فاقد حتى توانايى بالقوه سازگارى با مواد اعلاميه جهانى حقوق بشر بدانند، حکايت از آن دارد که ايشان تعاليم اسلامى يا حقوق بشر يا هر دو را به درستى نشناختهاند.”
او در گفتگویی با روزنامهی توقیف شدهی اعتماد ملی درباره کتاب “حقالناس” میگوید : “معتقدم که اسلام در شکل بالفعل (فقه رايج) در محافظهکارانهترين تعابير ممکن با برخى مفاد نظام جهانى حقوق بشر سازگار است و در شکل بالقوهاش (بازخوانى کلام، اخلاق، تفسير قرآن، سنت نبوى و سيره ائمه جهت استخراج اصول و ضوابط لازم و تکميل اصول فقه و اجتهاد مجدد فقهى) هيچ مشکلى براى پذيرش تمامعيار حقوق طبيعى و ذاتى انسان و نظام حقوق بشر ندارد.”
کدیور در ادامه همین مصاحبه، از عملکرد نامناسب فقیهانی که در طول تاریخ به آتش تعارضات دین و زندگی انسان معاصر و لوازم آن دامن زدهاند انتقاد میکند اما باز هم فقه را درستترین مرجع حل همین تعارضات میداند. او میگوید : “کنار زدن شريعت و حذف فقه به عنوان راهحل تعارض اسلام سنتى و حقوق بشر را کاملا نادرست مىدانم. چنين مواجههاى بهمثابه اين است که حذف صورتمساله را به منزله جواب جا بزنيم. مشکل از شريعت يا فقه نيست، مشکل از نگاه برخى فقيهان و منظر جمعى از شريعتمداران است. اسلام دو رکن بيشتر ندارد؛ يکى ايمان و ديگرى عمل صالح. عمل صالح متشکل از سجاياى اخلاقى و فضائل عملى است. علمى که عهدهدار تبيين فضائل عملى انسان مومن است، فقه نام دارد. شريعت چيزى جز بايستهها و نابايستههاى عملى انسان مؤمن نيست. حذف فقه و شريعت از اسلام، يعنى حذف بعد عملى اسلام، و اسلام را در باور و اخلاق خلاصه کردن. چنين کارى با ضوابط مسلم انديشه اسلامى مبتنىبر قرآن کريم و سنت معتبر پيامبر در تعارض آشکار است. فقه عهدهدار رابطه عملى انسان و خدا، انسان و طبيعت و انسان و ديگر انسانها و انسان و خود است. اگر فقيه يا شريعتمدارانى در شناخت برخى ابعاد اين روابط حياتى قصور يا تقصير کردهاند، نمىتوان اصل ضرورت چنين علمى را ناديده گرفت و به حذف و ناديده گرفتن آن راى داد.”
از دید نویسنده کتاب، فقه سنتی در شش حوزه با حقوق بشر در تضاد است:
۱. حقوق نابرابر مسلمانان و نامسلمانان،
۲. حقوق نابرابر مردان و زنان،
۳. حقوق نابرابر انسانهای آزاد و بردگان،
۴. حقوق نابرابر فقها و انسانهای عادی،
۵. آزادی مذهب و مجازات دنیوی ارتداد
۶. مجازاتهای خشن که در شریعت ذکر شدهاند
اما کدیور به جد بر این باور است که اسلام به اجتهادی نوین و اصولی نیاز دارد تا بتواند به حل تعارضات خود با حقوق بشر جامه عمل بپوشاند.
ابتدا نگاهی به مقدمه کتاب می اندازیم که محسن کدیور به توضیح دغدغه اصلی خود که همانا تطبیق مفهوم مدرنی مثل حقوق بشر با سنتی مثل حق الناس که بار دینی و فقهی در دین اسلام دارد، همت گمارده است. به بیان دیگر، او معتقد است که “در جامعه ای مثل ایران که اسلام متنفذترين مولفه فرهنگى آن است و تجربه خطير حکومت اسلامى را از سر مىگذراند، بحث استيفاى حقوق مردم از منظر شرع، موضوع قابل توجهی است که باید به آن پرداخت”، زیرا تنها بدین وسیله میتوان از دین اسلام تصویری به روز و مطابق با حقوق و خواست انسان معاصر ارائه داد.
او مقدمه کتاب را چنین آغاز میکند : “حقوق بشر یکی از مهمترین مباحث مطرح در ایران معاصر است. اگرچه ایران «منشور ملل متحد»، «اعلامیه جهانی حقوق بشر»، «میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» و«میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی» را (به ترتیب در سالهای ۱۳۲۴، ۱۳۲۷، ۱۳۵۴ و ۱۳۵۴) رسماً پذیرفته است و بخشهای مهمی از این اسناد بین المللی در قوانین اساسی ایران از جمله فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران گنجانیده شده است؛ اما نظام حقوق بشر چه در نظر و چه در عمل در جامعه ما با مشکل مواجه است. به لحاظ نظری، بسیاری از اصول بنیادین آن (از قبیل تساوی حقوقی همه انسان ها فارغ از جنس و دین و تعلقات سیاسی) نادرست و معارض آموزههای الهی پنداشته میشود. اما به لحاظ عملی، بسیاری از مواد اعلامیه و میثاقین و اصول مرتبط در قانون اساسی به شکل نهادینه نقض میشود.” او در ادامه با ناکارآمد خواندن دیدگاه اسلام سنتی، سعی دارد از منظری دیگر به مساله نسبت اسلام و حقوق بشر بپردازد و نکات مطرح شده در کتاب را ذیل سه نکته خلاصه میکند:
الف) حقوق بشر یکی از بزرگترین دستاوردهای جدید بشر در قرون اخیر است، و به این معنی، عمق و گستره دغدغه انسان دیروز نبوده است.
ب) اگرچه در ادیان الهی به ویژه اسلام موارد قابل توجهی از آن چه امروزحقوق بشر خوانده میشود، صریحاً یا ضمناً مورد توجه و عنایت واقع شده است، اما در قرائت سنتی از ادیان یا در دین تاریخی به ویژه در بخش شریعت و فقه، موارد تعارض با نظام حقوق بشر، اساسی و غیر قابل اغماض است.
ج) اسلام در اسلام تاریخی یا قرائت سنتی آن خلاصه نمیشود. اسلام معنوی یا غایت گرا که روایتی نواندیشانه یا روشنفکرانه از اسلام است، با نظام حقوق بشر سازگار است.
محسن کدیور پس از تحول فکری خود که از آن به عنوان نقطهی عطفی یاد میکند و میگوید این تحول پس از یاس کامل از پاسخگویی شیوه سابق به معضلات جدید برایش ایجاد شده، به مفهومی جدید به نام “اسلام معنوی” میرسد. این تحول که اتفاقا با نقد وی از فقه سنتی آغاز شد، بیانگر این موضوع است که باید میان گزارهها و احکام متغیر و تغییرناپذیر اسلام تمایز قائل شد.
او خود در تعریف اسلام معنوی میگوید: اسلام معنوی و غايت مدار، با درنورديدن شرايط زمانی ـ مكانی عصر تكوين دين، دينداری را در معرفت و تحقق روح دين و اهداف و غايات اسلام میداند. بنابر اين تلقی، هماهنگي نظري و عملي با هدف بعثت و روح اسلام ، يعني تقوي ، ضابطه ديني بودن است نه اكتفا به رعايت ظواهر و قالب هاي خاص زماني ـ مكاني عصر نزول. كار مشترك عالمان دين و اسلام شناسان بصير به دست دادن معرفت بیپيرايه دين و پالايش احكام آن از مناسبات زماني و مكاني مختلف ، از جمله مقتضيات ويژه عصر نزول است؛ يعني گذر از مسائل زمانمند به متن ثابت و فرازمانی دين. به عبارت ديگر: رهاكردن اسلام از آن دسته از احكامي كه مصلحتشان منقضي شده و تنها قالب و ظاهر و صورتشان باقي مانده و ديگر وصول به اهداف و غايات متعالي دين را تأمين نمي كنند، و تأكيد مضاعف بر غايت ، محتوا و مغز تعاليم ديني.
حال در کتاب حق الناس، او قصد دارد نشان دهد که با خوانش جدید از اسلام معنوی، میتوان به نقطهای مشترک با مفاهیم مدرن جامعه بشری، از جمله دموکراسی و حقوق بشر رسید.
جامعه دینی در نظر کدیور جامعهای ست که اولا “همه یا اکثریت مردم دیندار باشند” و دوما و مهمتر این که “دین دغدغه اصلی اکثریت مردم جامعه باشد. به عبارت دیگر دینداران در هر عمل خود سودای دین داشته باشند و دین را همواره به عنوان داور بپذیرند” او در بخشی از مقدمه کتاب به انگیزه اصلی خود از نگارش این مطالب میپردازد و میگوید: در جامعهای که به دلایل متعددی با افراط و تفریط خو کرده؛ و برداشتی قشری، تنگ نظرانه و خشن از آئین پیامبر رحمت سودای وکالت تام الاختیار از دین خدا را در سر میپروراند، و با این سودای خام بندگان خدا را از دین او میرماند؛ و از سوی دیگر رویکردی عکس العملی از هر آن چه بوی دین و ایمان میدهد میگریزد، و بر این باور است که دردهای این جامعه نسخه شفابخشی جز تجدد و تقلیل رو به حذف نقش دین در حوزه عمومی ندارد؛ دیندارانه و مؤمنانه اما نوگرایانه از حقوق بشر دفاع کردن را نه مکلف سنتی بر میتابد، نه شهروند لائیک.”
کتاب حق الناس مشتمل بر ۱۴ مقاله حول محور اسلام و حقوق بشر است. اما باید توجه داشت که این مقالات تنها آثار کدیور با موضوع حقوق بشر نیستند، بلکه او پیش از این و در سال ۱۳۷۹ با کتاب “دغدغههای حکومت دینی”، دوازده مقاله را که کاملاً به مباحث حقوق بشر مربوط است منتشر کرده است.
مقالات کتاب حق الناس در پنج بخش و به تفکیک موضوع تنظیم شدهاند. بخش اول به مبادی لازم بحث مورد نظر کدیور اختصاص دارد. او در بخش دوم سراغ موضوع اصلی رفته و در نخستین مقاله به “امام سجاد و حقوق مردم” پرداخته است. آزادیهای عقیدتی، دینی و سیاسی موضوع بخش سوم کتاب است که به موضوعاتی مثل ارتداد و محاربه نیز میپردازد و به صراحت از آزادی آئینهایی مثل بهاییت دفاع میکند. به باور او انسانها می توانند از اسلام خارج شوند و یا نسبت به آن سختترین انتقادات را روا دارند، بدون آنکه در این دنیا مجازاتی در انتظار آنها باشد.
محسن کدیور در چهارمین بخش از کتاب حق الناس، زنان را موضوع بحث خود قرار داده و با نگاهی انتقادی به تحلیل اسلام سنتی از زن و حقوق او و نیز با تاکید بر آموزههای قرآن و اسلام، به راه حلی در این مورد میرسد. در یکی از مقالات این قسمت با عنوان “روشنفکری دینی و حقوق زنان”، حقوق سیاسی آنها را هم به رسمیت میشناسد و به این پرسش مهم میپردازد که اساساً با کدام منطق سمتهای کلیدی اداری و سیاسی جامعه هیچ گاه نصیب زنان نشده و در طول سالیان با دلایل واهی فقهی از این حقوق منع شدهاند؟ و در آخر، ذیل پنجمین بخش از کتاب مسائلی مثل برده داری و نیز حقوق غیرمسلمانان در اسلام معاصر را مورد تحقیق و بررسی خود قرار داده است. برای مثال در مقاله “حقوق غیرمسلمانان در اسلام معاصر”، که در کنفرانسی بین المللی قرائت شده، به اصول و مبانی حقوق غیرمسلمانان اشاره دارد. او این حقوق را در شش اصل خلاصه می کند که از آن میان اصل سوم و چهارم مورد توجه است.
میگوید : “اصل سوم، مسلمان مکلف به محاسبه و بازخواست از دين ديگران نيست. حساب و بازخواست و جزا از يک سو در آخرت رخ خواهند داد، از سوي ديگر داور آن خداوند است، نه انسان جايز الخطا. اينکه پنداشته شود ما مجازيم غير مسلمانان را به واسطه دين مورد خطاب و عتاب قرار دهيم، جا پاي خداوند نهادن و آخرت را به دنيا آوردن است. مسلمان معتقد است که در زمينه امر دين داوري عادلانه از سوي خداوند در آخرت محقق خواهد شد. اين اصل مسلم قرآني در آيات متعدد مورد تاکيد قرار گرفته است… اصل چهارم، همزيستي مسالمت آميز و احترام متقابل . مسلمانان موظفند با ديگران در صلح و آرامش باشند و مجاز نيستند با کساني که عليه مسلمانان اقدامي نکردهاند وارد مخاصمه و کارزار شوند، بلکه موظفند با اينگونه افراد و ملل دوستي کنند و نيکي ورزند و با انصاف عمل نمايند. اين اصل که سرلوحه سياست خارجي سرزمين هاي اسلامي و اصل اوليه سلوک با غير مسلمانان است به صراحت در قرآن کريم مورد تاکيد قرار گرفته است… بنابراين ضوابط مواجهه مسلمانان با غير مسلمانان نيکي و انصاف و دوستي با غير مسلمانان مسالمت جو و قطع رابطه با غير مسلمانان ظالم و متجاوز است. اين دستور قرآن دقيقا منطبق با ضوابط عقلايي همزيستي مسالمت آميز و احترام متقابل در حقوق بين الملل است.”
کتاب حق الناس با این که می تواند این تلنگر را به خوبی به خواننده خود بزند که میتوان و باید به قرآن و سنت پیامبر از منظری دیگر نگریست و با بازسازی مفاهیم فقهی و کلامی در مسیر آشتی اسلام و حقوق بشر قدم برداشت، اما در طی سال هایی که از انتشار مقالات گوناگون کتاب گذشته، نقدهای بسیاری هم کدیور و کتابش را هدف قرار دادهاند.
نقدهایی که عمدتاً به سنگینی نگاه فقهی نویسنده بر مطالب کتاب خرده میگیرند و در واقع سعی بر اثبات این نکته دارند که اتفاقاً شیوه استدلال و نقطه نظرات محسن کدیور، غرض اصلی او را نقض میکند، به عبارتی دیگر، شاید پرداختن پررنگ او به قوانین لایتغیر اسلامی و دینی، بحث را در مواردی از حیز انتفاع ساقط میکند. اما با این وجود نمیتوان ارزش نگاه نواندیشانه و مسالمت آمیز او را منکر شد، چرا که شاید سازش و تحمل عقیده مخالف، همان زنجیر گمشده ارتباط دینداران و غیردینداران باشد که روزگاری است در پی آنیم.