سه روایت
علی طهماسبی، محمد اسفندیاری و رضا غلامی
علی طهماسبی: شاگرد ادیب نیشابوریِ اول و دوم بود و ادامهی آنها
مرحوم محمد رضا حکیمی ادامهی بزرگانی از حوزهی مشهد و خراسانیها بود. کسانی چون ادیب نیشابوری اول (عبدالجواد) و دوم (محمد تقی) از چهرههای برجستهی حوزهی مشهد بودند. کسانی چون محمد تقی بهار، محمد پروین گنابادی، بدیعالزمان فروزانفر و محمدتقی مشهور به ادیب دوم از برجستهترین شاگردان ادیب اول بودند، و همچنین آقایان محمد تقی شریعتی، محمدجعفر جعفری لنگرودی، محمد رضا شفیعی کدکنی، محمد رضا حکیمی، سید علی سیستانی (آیتالله سیستانی) و برخی بزرگان دیگر نیز از برجستهترین شاگردان ادیب دوم شمرده میشدند. از ویژگیهای ادیب اول و ادیب دوم، افزون بر تسلط بر دروس حوزوی همچنین آشنایی و تسلط بر ادبیات پارسی و ادبیات عربی بود، این نکتهای است که نزد بسیاری از اساتید حوزوی مغفول مانده بود و هنوز هم مغفول مانده.
این سنت آشنایی با ادبیات عربی و پارسی در قدیم هم مورد توجه بوده است به ویژه در خراسان، چندانکه قدرتمندترین عارفان و شاعران که تاثیر گذار بر فرهنگ و ادب ایران بودند، از ابوسعید ابوالخیر تا عطار و مولوی و عینالقضات و بعدها سعدی و حافظ و بسیاری دیگر. بنا بر این چندان دور از انتظار نباید باشد که شاگردان ادیب اول و آنها که در محضر ادیب دوم درس و ادب آموختند، هر کدام به نوبهی خود چراغی شدند در ارتقای ادب و فرهنگ ایران، نه چون فقیهانی که ایرانی بودند و هستند اما با ادب و فرهنگ ایران بیگانهاند و فارسی نویسیشان از حد یک رسالهی عملیه بیشتر نیست.
به گمان من اگر کسانی مانند ابن تیمیه، زبان پارسی را هم آموخته بودند و با آثار ابوسعید و عطار و مولوی و سعدی و حافظ آشنایی پیدا میکردند حدیث نمیآوردند که زبان پارسی زبان اهل دوزخ است.
نقل است که شاگردان ادیب به دوبخش تقسیم میشدند؛ یکی بخش عمومی که طلبههای بسیاری به درسش حاضر میشدند و همان درسهای معمول حوزوی را میآموختند و بخشی دیگر نسبتا اختصاصی بود که شاگردان نخبه و برگزیدهاش در آن حضور مییافتند.
در این گروه دوم بود که ادبیات (اعم از پارسی و عربی) تدریس میشد. از ویژگیهای دیگر هر دو ادیب که به گمان من بر شاگردانشان تاثیر عمیق بر جای نهاد بود، تقوی و بلند نظری، شرح صدر و مناعت طبع بود. نخبگانی که از مجلس درس ادیب اول یا دوم برخوردار شده بودند، با آنکه درجهی اجتهاد داشتند اغلب غیر معمم شدند مانند آقای محمد تقی شریعتی، محمد رضا شفیعی کدکنی، محمد رضا حکیمی و… که هر کدام ساحتی از دین و ادب و فرهنگ را متناسب با نیاز زمانهی خود پی گرفتند.
این که بر مکتب تفکیک و آثار مکتوب مرحوم محمد رضا حکیمی در این مورد چه نقدی وارد است نکتهای است که با اقتضائات زمان و مکان باید مورد تامل قرار گیرد اما آنچه قابل تقدیر است تقوی، مناعت طبع، و تلاش در بیان عدالت است. و به گمان من وی را از نحلهای میتوان دانست که به تعبیر قرآن: مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
[ميان مؤمنان مردمانی هستند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند. برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در همين انتظارند و هرگز عهد خود را -با دیگری- بدل نکردهاند].
محمد اسفندیاری: مهمترین اثر حکیمی، خود اوست
۱)ایشان از سویی مدافع مکتب تشیع و از سوی دیگر از منادیان وحدت اسلامی است، البته حکیمی نه کتابی مستقل در ولایت اهل بیت (ع) نوشت و نه کتابی در زمینه فضائل ایشان، اما این موضوع نه فقط مدعای ما را رد نمیکند بلکه تقویت میکند. اگر وی اینگونه آثاری داشت، میشد گفت در مقام دعوت به تشیع بوده است و طبیعی مینمود که بر آن تاکید کند، ولی مهم این است که او چنین آثاری ندارد و با وجود این در جای جای کتابهایش بر تشیع تاکید دارد. حتی در آنجا که از تاریخ، جامعه، ادبیات و فلسفه سخن میگوید و خواننده انتظار ندارد که بر تشیع اصرار بورزد خلاف آن، عادت دارد و مدام از شیعه و تشیع میگوید.
۲)آثار حکیمی با دیگر آثار دانشوران شیعی یک تفاوت چشم گیر دارد، در آثار دیگران بیشتر از اسلام سخن گفته شده و جز در موارد ضرورت به تشیع اشاره نشده است، اما در آثار استاد حکیمی همواره سخن از تشیع و اسلام شیعی است. برای نمونه اگر کسی به آثار علامه طباطبایی یا آیت الله شهید مطهری، آیت الله طالقانی، مهندس مهدی بازرگان و دکتر شریعتی رجوع کند، میبیند که ایشان بیشتر از اسلام سخن میگویند، گویی اینکه مقصودشان از اسلام شیعی است اما تشیع در آثارشان پر رنگ و قوی نشده است؛ بنابراین تشیع در آثار این بزرگان تنها به اندازه، مطرح شده و فقط در آنجا که لازم بوده از تسنن سخن بگویند، سخن گفتند. اما فضای حاکم بر آثار حکیمی فضای شیعی است و رنگ و بوی تشیع در آن غلظت و شدت دارد و خواننده جابجا احساس میکند در چنین فضایی دم میزند و معارف شیعی را فرو میبرد.
۳)استاد حکیمی چنان که عرض شد آثار متعددی دارد اما اگر از بنده بپرسند مهمترین اثر و نقشی که استاد حکیمی داشت چه بود؟ اگر از الحیاة بگذریم، میگویم مهمترین اثر استاد، خودش است. به عبارت دیگر اگر از بنده پرسیده شود مرحوم حکیمی از خودش چه به جای گذاشت عرض میکنم خودش را به جای گذاشت. ایشان شخصیتی بسیار متمایز از دیگران بود به قول فروغ فرخ زاد کسی بود مانند هیچکس. استاد حکیمی از زاهدان این روزگار بود. بنده در طول عمرم که سالها توفیق شاگردی علامه را داشتم، فراوان به خدمت ایشان رسیدم و وی نیز با التفاتی که به بنده داشت و فراوان به منزل حقیرمان میآمد تا کنون کسی را در زهد و ساده زیستی همانند استاد حکیمی به خود ندیدم. علی رغم اینکه میتوانست زندگی مرفهی داشته باشد و علی رغم اینکه دنیا را به ایشان پیشنهاد کرده بودند، اما او به دنیا پشت کرد. قول و عمل ایشان یکی بود، یعنی همانگونه که در آثارش فراوان، در فراوان در فراوان دفاع از محرومان و مستضعفان میکرد. خودش همانند محرومان و مستضعفان میزیست و میگفت من باید همانند محرومان زندگی کنم تا بتوانم فقر، ناداری و مسکنت را بچشم و از حقوق محرومان دفاع کنم.
۴)استاد حکیمی معتقد بود مشکل بزرگ انسان در طول تاریخ مشکل اقتصادی است و ظلم اقتصادی را خطرناکتر و بزرگتر از ظلم اجتماعی و سیاسی میدانست. دلیلش این است ظلم سیاسی و اجتماعی از ظلم اقتصادی پدید میآید؛ بنابراین ظلم اقتصادی خطرناکترین ظلم است، بلکه میتوان گفت مصداق کامل ظلم به شمار میرود که دیگر شکلها و صورتهای ظلم را به دنبال دارد. استاد حکیمی از سالها پیش یک خطری را پیش بینی کرد؛ خطر اینکه مسئولان در دام اشرافیت، سرمایه داری و تکاثر گرفتار شوند. آن زمانی که اختلاسها هویدا نشده بود و غارت بیتالمال از سوی یک عده آشکار نشده بود، استاد حکیمی چنین پیش بینیهایی را کرده بود و در جای جای کتابها از نظر خطر اشرافیت، اختلاس و رانت خواری سخن گفته است. (از گفتگوی فاطمه علیآبادی با محمد اسفندیاری. مهر)
مرزبندی «دوستان انقلابی» با محمد رضا حکیمی
پس از درگذشت محمد رضا حکیمی و پیام تسلیت جریانهایی که نزدیک به نواندیشی دینی شناخته میشود، برخی از اصولگرایان به ضرورت مرزبندی با حیات و هویت او پرداختند، اما مورد انتقاد همفکرانشان قرار گرفتند، چون رهبر جمهوری اسلامی نیز در پیام تسلیتی با اشاره به رفاقت قدیمیاش با حکیمی، او را ستایش کرده بود.
یکی از اصولگرایان منتقد، “رضا غلامی” رئیس مرکز علوم اسلامی صدرا بود که مجبور شد پس از بالا گرفتن انتقادات از سوی همفکرانش توضیح دهد که چرا باید با حکیمی مرزبندی داشت؛ او با اشاره به اینکه «معدود کسانی اطراف مرحوم حکیمی را تا پایان عمر گرفتند که برخی از مهمترین آنها را عناصر زاویه دار جدی با انقلاب و رهبری تشکیل داده بودند» به نظراتی اشاره کرد که آنها را «فتواهای حکیمی در مجالس محدود درباره نظام» خواند. در بخشهایی از توضیحات او که در کانال تلگرامش منتشر شده آمده است:
▪️خانه نشینی و حتی قطع ارتباط با برخی دوستان انقلابی میتواند دلایل متعددی داشته باشد؛ مشکلات شخصی یا شاکله شخصیتی که کاری به آن نداریم؛ اما شواهد زیادی از جمله فتواهای ایشان در مجالس محدود درباره نظام، نشان میدهد که خانه نشینی طولانی مرحوم حکیمی بیشتر ناشی از نوع تفکری بود که به طور طبیعی ایشان را به بنبست میرساند؛ بنبستی که باب هرگونه کُنشگری فعال را بست و ایشان را به یکی از کمکارترین اندیشهورزان دهه هفتاد به بعد تبدیل نمود.
▪️… طی سه دهه اخیر، صدا و سیما (و حتی سایر رسانههای رسمی) در نظام، هیچگاه بنای سانسور یا بستن دوربینهای خود بر روی مرحوم آقای حکیمی نداشتند و این شخصِ آقای حکیمی بود که با نوعی قهر با رسانه ملی، این رسانه را دائماً از نزدیک شدن به خود محروم میکرد. فراموش نمیکنم که در زمان برپایی مراسم کنگره نکوداشت مرحوم علامه محمد تقی جعفری در سال ۷۶، که بنده توفیق دبیری آن را داشتم، بارها مرحوم آقای حکیمی در صدد تحمیل سبک زندگی خود به مرحوم استاد جعفری و به انزوا کشاندن ایشان بود اما استاد به رغم رفاقت قدیمی با مرحوم حکیمی و علاقه وافر به او، تن به خواستههای ایشان نداد.
▪️آنچه خیلی مهم مینماید، سبک ایشان در عدالتگرایی بود که بنده درباره آن حرف جدی دارم. خانهنشینی و قطع رابطه با خیلی از دوستان منتقد اما مشفق، و نداشتن نگاهی جامع و دقیق از شرایط نظام و کشور، موجب شد که مرحوم حکیمی با دست گذاشتن روی نقاطی که در مواردی، اصل آن به کذب به ایشان گزارش میشد، کل نظام را متهم به بیعدالتی کرده و جمهوری اسلامی را با اتهامات ثابت نشده محکوم جلوه دهند. همین بود که معدود کسانی اطراف مرحوم حکیمی را تا پایان عمر گرفتند که برخی از مهمترین آنها را عناصر زاویهدار جدی با انقلاب و رهبری تشکیل داده بودند و اگر هوشمندی یا روحیه محافظه کارانه مرحوم حکیمی نبود، از ایشان حداکثرِ استفاده ابزاری را بر علیه نظام میکردند.
▪️اما نوع علاقمندیها به افکار ایشان در سالهای گذشته عمدتاً مربوط به طیفی بوده که یا به دلیل عدم برداشتی صحیح، جامع و مسنجم از تفکر اسلامی و یا افتادن در باتلاق غربزدگی و یا سد شدن راه منفعت جوییهای خود در نظام جمهوری اسلامی، از تفکرات- و به ویژه سلوک عملی ایشان- پلی برای رسیدن به خداحافظی با نهضت اصیل امام و تن دادن به سکولاریسم ساختهاند و این خود باید نشانه بارزی از ثمره جهت گیری کلانِ فکری و کُنش اجتماعی مرحوم حکیمی تلقی شود.