کتابخانه ۲

گامی دیگر در تقدم اخلاق بر فقه

مروری بر کتاباخلاق دینشناسیاثر ابوالقاسم فنایی

سارا رضائیه

ابوالقاسم فنایی متولد ۱۳۳۸ در تهران، دین‌پژوه، فیلسوف اخلاق و استادیار دپارتمان فلسفه دانشگاه مفید است. فنایی که به طرح نظریه “تقدم اخلاق بر فقه” مشهور است، در آثار خود به شرح و بسط بیشتر این نظریه پرداخته و در چهارچوب فقهی و دینی، سعی در گسترش عقلانیت و نوسازی نگاه دینی دارد. او که از هر دو چشمه فلسفه و الهیات بهره مند بوده، با پژوهش هایی در مبانی دین شناسی و ربط و نسبت آن با آموزه های اخلاق، مواجهه ای انتقادی با دیدگاه های بعضا رادیکال اسلام شناسان سنتی و مدرن داشته است. در همین راستا می‌توان به انتقاد او از الهیات عبدالکریم سروش و خوانش دین شناسانه او اشاره داشت.

کتاب اخلاق دین شناسی، پژوهشی در باب مبانی اخلاقی و معرفت شناسانه فقه است که از سوی نشر نگاه معاصر در سال ۱۳۸۹ به دست علاقه مندان این حوزه رسید. کتاب حاضر در هفت فصل به نقد اخلاقی از دین رسمی و ارائه راهکار در نسبت این دو با یکدیگر می‌پردازد.

ابوالقاسم فنایی در مقدمه کتاب مخاطب را به دیگر اثر مکتوب خود یعنی دین در ترازوی اخلاق ارجاع می‌دهد و می‌گوید: “دین در ترازوی اخلاق نسبت دین و اخلاق را در مقام ثبوت می‌کاوید و نشان داد که انسانیت بر اسلامیت تقدم دارد و اینک اخلاق دین شناسی نسبت این دو را در مقام اثبات می‌کاود و نشان می‌دهد که فهم و تفسیر درست متون دینی در گرو سنجش پسینی معرفت دینی با ترازوی عقلانیت و اخلاق است. نتیجه عامی‌که در دین در ترازوی اخلاق بدان رسیدیم این بود که در مقام تشریع، اخلاق مستقل از دین و مقدم بر آن است و اراده تشریعی خدای فقه از اراده و شناخت خدای اخلاق (ناظر آرمانی) پیروی می‌کند، نه برعکس. و احکام شرعی تابع ارزشها و بایدها و نبایدهای اخلاقی‌اند، نه برعکس. اخلاق به لحاظ وجودی-متافیزیکی بر دین تقدم دارد و خدا نمی‌تواند کاری را که اخلاقاً ناروا و نادرست است شرعاً جایز و مباح کند یا کاری را که اخلاقاً درست و واجب است شرعاً حرام یا مباح کند. همچنین خدا نمی‌تواند حقوق طبیعی بشر و تکالیف برخاسته از این حقوق را نادیده بگیرد و نقض کند، یا حق نقض این حقوق را به بنده ای از بندگان خود تفویض کند، زیرا نقض حقوق بشر نقض اصل عدالت است و از این نظر فرقی نیست بین اینکه نقض کننده خدا باشد، یا غیر خدا.”

فنایی در بخشی دیگر از مقدمه کتاب در توضیح اخلاق دین شناسی یا اخلاق اجتهاد می‌گوید: “این اخلاق یکی از مهمترین و پرثمرترین موضوعاتی است که باید مورد بررسی و تحقیق قرار بگیرد. به گمان نگارنده بسیاری از نقدهایی که در جهان مدرن به فقه سنتی وارد می‌شود و نیز دفاعی که هواداران فقه سنتی در برابر این نقدها مطرح می‌کنند سرشتی فلسفی دارند و به فلسفه فقه مربوطند، نه به فقه.

چنان که در متن کتاب به تفصیل خواهد آمد، حل شایسته مسائل فقهی‌ای که در اثر ظهور و گسترش مدرنیته و ورود آن به جوامع اسلامی پدید آمده است در گرو تنقیح و بازنگری مبانی فقه و بسط فلسفه فقه است. این کتاب گامی مقدماتی در این راه دشوار و ناپیموده است. مقصود ما از دین در اغلب موارد دین به معنای خاص کلمه، یعنی شریعت است، نه دین به معنای عام کلمه که شریعت بخشی از آن است. از اخلاق دین شناسی یا اخلاق پژوهش و تفکر فقهی یا اخلاق اجتهاد، مجموعه ارزشها و هنجارهای معرفت شناسانه‌ای را مراد می‌کنیم که راهنمای اجتهاد یا پژوهش و تفکر فقهی هستند یا باید باشند. صاحب این قلم بر این باور است که پیروی کردن از ارزشها و هنجارهای معرفت شناسانه در مقام کسب معرفت و توجیه باور وظیفه اخلاقی ما انسانها است. به بیان دیگر، این کتاب روایت‌های معرفت شناسانه دو دیدگاه رقیب در باب رابطه دین و اخلاق را بررسی می‌کند و موضوع اصلی کاوش ما در اینجا رابطه منطقی و معرفت شناسانه دین و اخلاق است. رابطه دین و اخلاق، خصوصا رابطه فقه و اخلاق، یکی از مسائل فلسفه فقه به شمار می‌رود. از فلسفه فقه دانشی را مراد می‌کنیم همانند فلسفه حقوق که با روشی فلسفی به بررسی مبانی و پیش فرض های فقه می‌پردازد.”

نویسنده در ادامه به بررسی نقش مدرنیته و شکافی که به تبع مدرنیته میان بشر و سنت ایجاد شد، می‌پردازد و این شکاف را از دید اخلاقی بررسی می‌کند:

“یکی از ابعاد و ارکان مهم مدرنیته، بعد اخلاقی آن است و اصولا پیدایش و رشد مدرنیته تا حد زیادی مرهون تحولی است که در اخلاق آدمیان و دیدگاه های آنان نسبت به سرشت و ماهیت اخلاق پدید آمد. شکاف سنت و مدرنیته هم عمدتا شکافی اخلاقی است. تا آنجا که شاید بتوان گفت که چالش سنت و تجدد یا تفاوت جهان سنتی و جهان مدرن را در پرتو اختلاف این دو در باب چگونگی جمع میان حق خداوند و حقوق بشر می‌توان تبیین کرد. اگر چنین تبیینی درست باشد، در این صورت علت اصلی ناکارآمد شدن نهادهای مدنی مدرن در جوامع سنتی غفلت از این نکته مهم است که این نهادها از دل یک نظام اخلاقی خاص برآمده اند و مبتنی بر مفروضات عمیق اخلاقی اند. و دقیقا به همین دلیل سودمندی و کارآمدی این نهادها نیز تا وقتی است که با اصول و قواعد همین اخلاق اداره شوند.

اخذ و اقتباس صورت ظاهری این نهادها و نادیده گرفتن و مثله کردن گوهر و باطن آنها، که همان اخلاق حاکم بر آنهاست، یا جایگزین کردن این اخلاق با اخلاق سنتی و اداره کردن این نهادها بر اساس ارزشها و هنجارهای سنتی در حقیقت از نوعی ساده اندیشی و سطحی نگری سرچشمه می‌گیرد و تلاشی نافرجام و محکوم به شکست است. درخت مدرنیته از اخلاق مدرن تغذیه می‌کند و این اخلاق بخشی از عقلانیت مدرن است. کاشتن این نهال در سرزمین سنت که مبتنی و موسس بر عقلانیت و اخلاق سنتی است، یا بی‌ثمر است، یا میوه‌های تلخ به بار می‌آورد. پرسش اصلی پیشاروی ما این است : چگونه می‌توان و باید میان حق خدا و حقوق بشر جمع کرد؟ پاسخ سنت گرایان و بنیادگرایان دینی، یعنی کسانی که به تقدم دین بر اخلاق یا نشاندن فقه به جای اخلاق قائل‌اند، به پرسش فوق چنین است: حق خدا مطلق است و حقوق بشر از اراده تشریعی خداوند، یعنی اوامر و نواهی او، انتزاع می‌شود، یعنی این حقوق اعتباری و قراردادی است، نه طبیعی.”

ابوالقاسم فنایی در ادامه، در توضیح پیامدهای معرفت شناسانه دیدگاه باورمندان سنتی، بر لزوم مراجعه به فقه برای تعیین حدود و ثغور حقوق بشر تاکید دارد و معتقد است که این دیدگاه به نسبیت گرایی فرهنگی در باب حقوق بشر منجر می‌شود چرا که با این رویکرد چاره‌ای جز قبول تفاوت “حقوق بشر اسلامی” و “حقوق بشرغربی” نمی‌ماند و این در حالی است که قاعدتا تفاوتی میان بشر غربی و بشر اسلامی نباید وجود داشته باشد. البته نظریه تقدم اخلاق بر دین که حق خداوند و حقوق بشر، هر دو را از حقوق طبیعی می‌داند، نیز پیامدهایی دارد که او در مورد این پیامدهای معرفت شناسانه می‌گوید : “اولا شناخت حقوق طبیعی، خواه حق خداوند و خواه حقوق بشر، شان عقل است، نه شان وحی و نقل. ثانیا حقوق بشر و ربط و نسبت آن با حق خداوند یکی از مسائل فلسفه فقه است، نه یکی از مسائل فقه. ثالثا استنباط فقیهان از متون بیانگر احکام شرع به شرطی موجه است که با حقوق بشر سازگار باشد. به گمان ما مهمترین مساله ای که باید تکلیف آن را روشن کرد، رابطه فقه و اخلاق، یا رابطه حق خداوند و حقوق بشر است. بدون شک موضعی که یک فقیه در باب این رابطه اتخاذ می‌کند در فقه او و در فتواهای او در باب میوه ها و محصولات مدرنیته تاثیرات عمیق و چشمگیری بر جای خواهد گذارد و این چیزی نیست مگر قبض و بسط عقلانی و اخلاقی فقه. فقیهان نمی‌توانند با چشم پوشی از عقلانیت مدرن و اخلاق مدرنیته به درک درستی از میوه ها و محصولات مدرنیته دست یابند و لذا فتواهای فقهی موجود در این باب از اتقان و اعتبار معرفت شناختی لازم برخوردار نیست. و به نظر می‌رسد که این امر علت اصلی ناکارآمدی مدیریت فقهی در دیار ما است. دین در ترازوی اخلاق و اخلاق دین شناسی را می‌توان کوششی مقدماتی در حل این نزاع به شمار آورد.”

پاره ای از هواداران اخلاق دینی یا مدافعان دینی بودن اخلاق، ادعا می‌کنند که اخلاق به لحاظ منطقی و معرفت شناسانه به دین وابستگی دارد، در حالی که هواداران اخلاق سکولار یا باورمندان به سکولار بودن اخلاق، ادعا می‌کنند که اخلاق از این نظر نیز مستقل از دین یا مقدم بر آن است. اخلاق دین شناسی می‌کوشد ادعای این دو گروه را در باب رابطه منطقی و معرفت شناسانه دین و اخلاق و لوازم و پیامدهای نظری این دو نظریه را بررسی و نقد کند. اخلاق سکولار می‌گوید که فتواهای فقهی اخلاقا ابطال پذیرند و اخلاق دینی در مقابل ادعا می‌کند که ارزش های اخلاقی را باید با ترازوی فقه توزین کرد.

کتاب اخلاق دین شناسی مشتمل بر هفت فصل به شرح زیر است:

“فصل اول به موضوع بسیار مهم نشاندن فقه به جای اخلاق می‌پردازد. این فصل می‌کوشد نشان دهد

که چرا و چگونه در فرهنگ و تمدن اسلامی عقل عملی تعطیل گردیده و فقه جایگزین اخلاق اجتماعی شده است. فصل دوم به فقه و چالش های عصر جدید می‌پردازد. در این فصل روش تحقیق در فقه سنتی به خاطر بی توجهی به موضوع شناسی و خصوصا به خاطر غفلت از تفاوت‌های سرنوشت ساز دنیای جدید و دنیای قدیم و نیز راه حل‌های سنتی در مواجهه با چالش‌های عصر جدید مورد بررسی و نقد قرار می‌گیرند و سپس پاره‌ای از مهمترین ویژگی‌های دنیای جدید از حیث تاثیری که در شناخت احکام شرعی دارند فهرست می‌شوند. این ویژگی‌ها عبارتند از سکولاریزم، نشستن اراده به جای حق، اخلاق مدرن و پارادایم‌ها و گفتمان‌های مدرن.

فصل سوم عقلانیت مدرن و عقلانیت سنتی را مقایسه می‌کند و نتیجه می‌گیرد که عصری کردن اندیشه دینی متوقف بر عصری کردن عقلانیت و اخلاقی است که اندیشه دینی از آن تغذیه می‌کند. فصل چهارم عقلانیت فقهی و عقلانیت عرفی را مقایسه می‌کند و فرق و فاصله این دو نوع عقلانیت را نشان می‌دهد.

در سه فصل بعدی کتاب، سه نظریه مدرنی که برای کارآمد کردن فقه سنتی در مقام پاسخ به پرسش‌های هنجاری عصر جدید ارائه شده، مورد بررسی و نقد قرار می‌گیرند. این سه نظریه از آراء نواندیشان مسلمان، خصوصا از خوانش دکتر عبدالکریم سروش از این نظریه‌ها، اقتباس و سپس شرح و بسط داده شده‌اند.

می‌توان مدعی شد که فنایی با کتاب اخلاق دین شناسی، گامی بلند به سود نظریه مشهور خود، یعنی تقدم اخلاق بر فقه، برداشته است. به بیان دیگر، وی با زبان و چهارچوب فقه، به جنگ بنیادگرایی دینی و به تبع آن نگاه فقهی به جامعه می‌رود. او که در جای جای این اثر از سکولاریزم اخلاقی دفاع می‌کند، مدعی است که بنا بر این شیوه و روش، انسان‌شناسی بر خداشناسی تقدم معرفت شناختی دارد، زیرا انسانیت بر دیانت و دینداری مقدم است.